جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

خداوند در سوره صف می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ

می خواهیم از مرصوصین شویم.
بنیان مرصوص یعنی بناهای پولادین

پیوندها

جواب سوال م .م

سوال

این که یه گروهی که گرد هم جمع میشند ایامیشه همه یه اعتقاد داشته باشند
در صورتی که ما میبینیم که نه خیلی هم اختلاف است
ولی به نظرم اگه مدیر اون گروه یه اعتقادی داشته باشه و روی اعتقاداتش سخت بایسته و افرادی هم که دورش جمع میکنه حداقل تا یه حدودی به اعتقاداتش نزدیک باشند میشه یه کاری کرد
اما خیلی وقت ها هم به عنون این که یک همچین انسان های با اعتقادی پیدا نمیشوند کار را پشت گوش بیندازیم چی؟؟؟؟
اما فکرکنم باید حواسمون جمع باشه که این با اختلاف سلیقه فرق داره!!!!
خیلی وقت ها هم ادم ها میگویند که یه اعتقاذاتی دارند ولی پای عمل که میرسه براشون سخته....اون موقع چی؟
هر کی فکر میکنه عمل و اعتقاد خودش درسته!!

 

پاسخ

یکی از نکاتی که باید به آن خیلی خوب توجه داشته باشید این نکته است که بین اعتقادات و بین علوم و دانسته ها تفاوت وجود دارد

ممکن است ما خیلی چیزها را بدانیم اما جزء اعتقادات ما نشده باشد

اینکه شما فرمودید بعضی ها به اعتقادات عمل نمی کنن

آنچه که آنها به عمل نمی کنن اعتقادات نیست بلکه دانسته ها و علومشان است

ما در مورد قیامت و خداوند خیلی چیزها را می دانیم اما دانسته های ما هنوز تبدیل به اعتقادات نشده است ما فقط دانا شدیم نه معتقد

محال است انسان بدون عمل به اعتقادات راه پیدا کند

یعنی انسان تا به دانایی خود عمل نکند نمی تواند یک انسان معتقد باشد

پس ما خیلی چیزها را می دانیم اما خیلی از همین چیزهایی را که می دانیم هنوز معتقد به آن نشدیم

اعتقاد از کلمه عقد می آید و عقد به معنای گره زدن محکم است یعنی تا دانایی من آنچنان با وجودم گره نخورد اعتقاد برای من حاصل نمی شود

یه مثال بزنم بحث و بحث تمام

ما به بد و زشت بودن قتل و کشت اعتقاد دارینم بنابراین این کار را نمی کنیم و یا دزدی

اما به بد و کثیف بودن دروغ و غیبت علم داریم و هنوز به کثیف بودن آن اعتقاد پیدا نکردیم هر وقت عمل کردیم می شویم معتقد

از اینکه جواب سوالتان اینقدر دیر شد عذر می خواهم

راهی که ما آمده ایم

در سال جدید یه جمع بندی کلی از مباحث قبل داشته باشیم تا دچار پراکنده گویی نشویم.

اولی چیزی که در مورد آن بحث کردیم انتخاب هدف بود

بعد بین هدف و انگیزه و... تفاوت قائل شدیم و تفاوت های آنها را بیان کردیم

بعد اهداف را تبیین کردیم که گاهی هدف کوتاه و ناقص است و گاهی هدف ابدی

بعد گفتیم باید برخی از اهداف تغییر کند و برای تغییر اهداف تغییر بینش لازم است تغییر بینش در مورد انسان و مربی

بعد در مورد معاد صحبت کردیم یعنی ابدی بودن انسان یعنی بی نهایت بودن انسان و اینکه لازم است این بینش در فعالیت های یه انسان و مربی نمود پیدا کند اگر امروز محروم شد و یا شکست خود نا امید نشود که فردایی در کار است.

در مورد این صحبت کردیم که بینش بی نهایت صبر ایثار و... را به همراه خواهد آورد همان چیزهایی که در اردو یه مربی به آن خیلی خیلی نیاز داره


بعد در مورد این صحبت کردیم که اعتقادات نقش مهمی در زندگی انسان دارد

بعد گفتیم یکی از بهترین راه های کسب اعتقادات علم اندوزی است و خسته نشدن از کسب علم و اینکه هیچ گاه خود را بی نیاز ندانیم چون بی نیازی در این راه مساوی با سقوط است درست مثل فواره که در اوج غرور و بی نیازیش سقوط می کند

و در آخرین پست در مورد این صحبت کردیم که چگونه اعتقادات را در خود تقویت کنیم؟

این بود راهی که ما آمده بودیم:

امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا در این مرحله می خواهم کمی بیشتر در مورد نقش اعتقادات در اردو توضیح دهم

تا مطلب ما در مورد اعتقادات کاربردی تر بشود

سوال اساسی در مورد اعتقادات: چرا ما در یه اردوی چند روزه نیاز به مسائل اعتقادی داریم مگر ما استاد اعتقادات بچه ها هستیم؟

مشکلات اعتقادی بچه مربوط به یه مربی ساده که فقط می خواهد در بین بچه باشد  نمی شود کار او این است که بچه ها را شاد کند یا به موقع آنها را سر کلاس بفرستد و یا صفوف آنها را نماز جماعت درست کند

و یا با «ها بازی کند یا مسابقه ای و.... انجام دهد.

مربی که فقط می خواهد در قسمت فرهنگی کلیپ پخش کند چه نیاز به مباحث اعتقادی دارد مگه ما می خواهیم حوزه علمیه درست کنیم تازه تو خود حوزه علمیه مگه این کارها انجام می شه که ما در اردو انجام دهیم؟؟

شاید بگویید اگر به جای مبحث اعتقادات چند فن ارتباط بر قرار کردن با دانش آموز یا می گرفتیم خیلی بهتر بود یا چند روش برای شاد کردن بچه یا چند روش برای اینکه بچه منظم تر بشوند و بهتر حرف گوش بدهند!!

برای اینکه مطلب خوب قابل فهم شود یه مثال می زنم که امیدوارم خوب دقت کنید

دو نفر به نام های الف و ب تصور کنید 

هر دوی این ها در اردویی حضور دارند هر دو مذهبی هستند و هر دو در اردو ایثار و صبر و تواضع و... دارند

هر دوی اینها رفتارهایی مشترک از خود دارند

هر دو از مربی های کارکشته هستند و مهارتهای ارتباطی را به خوبی آموخته اند دانش آموزان زیادی را جذب کرده اند(بگذریم از اینکه مربی اردو را با آشپزخانه منزل اشتباه بگیرد و بچه ها را کلم و کدو و سیب زمینی ببیند و گمان کند در مسابقه آشپزی شرکت کرده است و یا مربی بچه را ارباب رجوع به اداره اش ببیند که باید ارباب رجوع را پاس داد و سرکار گذاشت تا شب شود و به کانون گرم خانواده بازگردیم)

این دو مربی که مهارت های اردوی را کسب کرده اند و دارای صفت تواضع و صبر هستند اما با هم دو اختلاف عمده دارند

برای اینکه اختلاف آنها را متوجه شویم بحث را ریزتر می کنم(یعنی مصداقی تر)

آقای یا خانم الف در اردو خیلی متواضع است خیلی با ادب است و خیلی با ایثار و اهل صبر.

خانم یا آقای ب نیز همین گونه است او نیز اهل صبر و ایثار و تواضع و ادب است

اما الف با توجه به اعتقاد و نگرش به بی نهایت اینگونه رفتار می کند

اما ب با توجه به این نگرش که داشت این صفات سبب محبوبیت بیشتر در بین بچه ها می شود و از این رفتار ها به عنوان یه فن ارتباطی استفاده می کند.

مسلما بچه ها به خوبی تفاوت بین این نگرش ها را متوجه می شوند

اما چگونه؟

الف که بر اساس نگرش و اعتقاد به بی نهایت خوبی می کند هیچگاه بعد از خوبی کردنش نمی ایستد تا از او تشکر شود هیچگاه خوبی را به خودش مستند نمی کند هیچگاه تواضع نمی کند تا خود را میان دیگران محبوب کند بیشترین خدمات کار خوب او در خفا و پنهان است خوبی های خود را پنهان می کند مانند عیوبش هنگام خوبی کردن انتظار پاسخ مثبت از دیگران ندارد کم لطفی ها را به راحتی فراموش می کند و....

اما ب درست برعکس است هنگامی که خوبی می کند انتظار خوبی دارد کافی است کسی در پاسخ به خوبی او کمی تعلل کند، آن وقت به جنگ و جهاد با او بر می خیزد که او بدترین اردو است چرا که من به او خوبی کردم و او خوبی مرا نفهمید

من تواضع کردم من گذشت کردم من صبر کردم و... پس چرا دیگران نمی فهمند آن وقت در اردو خوبی و گذشت او خود تبدیل به یک بحران می شود.

باید همه را بسیج کرد تا به خوبی های او پاسخ مثبت نشان دهیم و جواب خوبی های او را بدهیم

چون او در اعتقاداتش فقط جلوی پایش را می دید حاضر نبود تا قیامت صبر داشته باشد تا در آن وقت جزای خوبیش را دریافت کند البته برای همین اعتقادش هزارتا فلسفه هم به هم می بافد که این حرف درست است اما دیگران هم باید شعور داشته باشند تا من خوبی بکنم من گذشت داشته باشم وقتی من با ادب برخورد می کنم او بی ادب پس من هم این خوبی را کنار می گذارم و مثل او می شوم

می بینید اگر اعتقادات صحیح و عمیق نداشته باشیم خود خوبی کردن تبدیل به بحران می شود آقا یا خانم ب چون فقط مهارت آموخته بود و خوبی را فقط در رفتار دیده بود نه در اعتقاد عمیق خوبی هایش در اردو تبدیل به بحران های بزرگ می شود

گاهی انسانهایی که در ظاهر مذهبی هستند اما دارای بینش عمیق دینی نیستند از بدها بدتر می شوند

چون کسی که بد است هیچ گاه مدعی خوبی ها نیست اما او مدعی هم هست نمی دانیم با ادعاهای او چه کنیم

شاید شماها بارها به چنین انسانهایی برخورد کرده باشید مذهبی هایی که با دینداریشان سبب بدهکار شدن همه به خود می شوند یعنی از همه طلبکارند البته اینها درجات متفاوتی دارند

برخی خوبی کردنشنان به دیگران مانند این است که یه بار دویست کیلویی دست کسی می دهند کسی که به او خوبی شده باید یه جمعی را بسیج کند تا پاسخ خوبی های آقای ب را بدهد دیگر از خوبی کردن او تنفر پیدا می کنیم

و برخی دیگر مقداری ضعیف تر هستند و جالب اینکه ادبیات دینی مثل نقل و نبات در زبان و دست این انسانها می چرخد و بیان می شود

نتیجه

دیدیم که اگر اعتقادات درست نباشد خوبی خود بار و اسباب زحمت می شود به خاطر همین در سوره عصر عمل صالح و ایمان همراه هم مطرح شده اند یعنی عمل صالحی خریدارش خدا است که همراه ایمان باشد و ایمان زاییده اعتقادات صحیح است

دوست دارم شما در قسمت نظرات کمی بیشتر به این متن کمک کنید اگر جایی نیاز به توضیح دارد یا شما یافته جدیدی دارید بیان کنید


چگونه اعتقادات خود را تقویت کنیم

یادتون هست که در پست قبل در مورد اعتقادات و نقش عقل صحبت کردیم

یکی از چیزهایی که قوه عاقله را در انسان افزایش می دهد کسب علم است

به حدیث دقت کنید:

َ
 یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ فَقَالَ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُون‏

امام کاظم علیه اسلام به هشام می فرماید که اگر می خواهی عقل را کسب کنی و به آن برسی  بدان که عقل همیشه همراه علم است چرا که خداوند در ایه قرآن می فرماید تعقل نمی کنند مگر انسانهای عالم.

امام در ادامه به هشام می فرماید: نجات فقط در اطاعت از خداست و اطاعت بسبب علم است و علم با آموزش بدست آید و آموزش بعقل وابسته است و علم جز از دانشمندان الهى بدست نیاید و شناختن علم بوسیله عقل است.
اى هشام- کردار اندک از عالم چند برابر پذیرفته شود و کردار زیاد از نادانان پذیرفته نگردد.

اگه به این حدیث توجه کنیم جواب بخشی از سوالات داده می شود و آن اینکه اعتقادات را باید آموخت و برای عمل کردن به آن نیز باز باید راهای عمل را آموخت

پس بنای خودمان را بر این پایه می گذاریم که ما می خواهیم چیزهای زیادی را بیاموزیم

اما یکی از بهترین و مطمئن ترین و راحت ترین آموزگارها کتاب است

درسته هر که در اردو بیشتر کار کنه بهتر اما هر کی عالمانه و عاقلانه بیشتر کار بکنه که خیلی بهتره!!

چرا که امام صادق فرمود: اى هشام- کردار اندک از عالم چند برابر پذیرفته شود و کردار زیاد از نادانان پذیرفته نگردد.

تشکر

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــا تشکر از جناب آقای پازوکی به خاطر سرزدن شون به وب

قائم مقامی گوارای وجود

باور کنید آقای پازوکی توی این جلسه فقط آب معدنی خورد آخه روزه بود!

و با تشکر از جناب آقای ...... که خاطرات شیرین! گذشته را زنده کرد

البته می دونید که میان عقل معاش و عقل معاد تفاوت وجود دارد!!

آنچه در نجف اباد نمود پیدا کرد عقل معاش بود!!

و آنچه در اینجا مطرح شد عقل معاد بود

بین این دو عقل تفاوت بسیار است

این دو مشترک لفظی هستند


توضیحی در باب اعتقادات

برای اینکه تفاوت بین اعتقادات و اعمال دینی خوب مشخص شود بیان این حدیث خیلی به ما کمک می کند

در روایتی داریم که سلیمان دیلمی از اصحاب امام صادق علیه السلام به خدمت ایشان رسید و در خدمت ایشان شروع به صحبت کردیم از جمله اینکه به ایشان عرضه داشتم که شخصی است که در عبادت و فضیلت چنین و چنان است(یعنی خیلی اهل عبادت است)

حضرت از من سوال کرد عقل او چگونه است؟

عرضه داشتم نمی دانم.

حضرت فرمود پادش هر کس به اندازه عقل او است.

بعد حضرت این داستان را بیان نمودند که:

عابدی بود در قوم بنی اسرائیل که در جزیره ای سرسبز زندگی می کرد و پیوسته عبادت خداوند می کرد روزی یکی از فرشتگان الهی از آنجا عبور می کرد تنهایی و کثرت عبادت عابد نظر او را جلب کرد.

فزشته دید این عابد پیوسته در حال عبادت خداوند است و به هیچ کار دیگری مشغول نمی شود. فرشته از خداوند در خواست کرد که خدایا میزان پادش این فرد را به من نشان بده؟

خداوند در خواست فرشته را مستجاب کرد و او دید که خداوند پاداش بسیار کمی برای این بنده پر عبادت در نظر گرفته است!

فرشته تعجب کرد و به خداوند عرضه داشت خدایا او پیوسته در حال عبادت تو است پس چرا پاداش او بسیار کم است؟

خداوند به فرشته دستور داد تا مدتی را در کنار این عابد زندگی کند تا از سر کمی پاداش او اطلاع پیدا کند

فرشته به صورت انسانی در آمد و در کنار عابد مدتی را به عبادت مشغول شد.

فردای آن روز فرشته به عابد گفت اینجا چه جای خوبی برای عبادت استو

عابد پاسخ داد فقط یک عیب دارد!

فرشته سوال کرد چه عیبی؟

عابد جواب داد: اگر خدا خر خودش را می فرستاد که این علف ها را بخورند تا از بین نرود خیلی خوب می شد!

فرشته گفت خداوند که خر ندارد.

عابد گفت اگر خری داشت این علف ها تباه نمی شد.

پس خداوند به فرشته فرمود حال فهمیدی چرا؟

هما نا من به اندازه عقل هر کس به او پاداش می دهم.(الکافی  جلد 1 صفحه 12)

نتیجه:

مشکل عابد در اعتقاداتش بود چون اولا او خدا را به گونه ای می پنداشت که می بایست خری داشته باشد ثانیا خداوند(نعوذ بالله) در برخی از موارد نمی تواند خوب جهان را مدیریت کند.

او بر اساس همین تصور غلط به عبادت می پرداخت

گرچه میزان عبادتش بالا بود اما به خاطر کم عقلی اعتقادات درستی نداشت.

اگر اعتقادات وی در مورد خداوند درست بود با اندک عبادتی بیشترین ثواب را می برد

شاید یکی از دلایلی که یک ضربت حضرت امیر علیه السلام در روز خندق بالاتر از عبادت جن و انس بوده به همین خاطر باشد

چون آن گونه که حضرت امیر در اعتقادات راسخ بود به غیر از معصومین کسی آن گونه نبود.

خلاصه باید تصورات بچه گانه را در مورد خدا و معاد و دنیا و انسان را دور ریخت و خانه ای از نو بنا کرد.

توضیحی در مورد پست قبلی

بلاخره نمردیم و سه تا آدم حسابی گفتن مطالب جالب شده(البته با قید کم کم)

یکی از نکات مهمی که زیر پایه اساسی در زندگی ما است بحث مسائل اعتقادیه

تا اعتقاد ما نسبت به یه مساله درست نشود، هزاری هم در مورد اون مساله به ما آداب و رسوم یاد بدن فایده نداره

یه مثال بزنم تا بحث رون تر بشه

اگر کسی اعتقادش را در مورد دنیا تصحیح نکنه از همه کمبود ها برای خودش عقده درست می کند بعد اگر کسی بخواهد او را از این عقده ها رهایی بدهد خیلی اشتباه است که بیایید برای یک یک این عقده های ایجاد شده وقت بذاره و بخواد دونه دونه کمکش کنه

بلکه اگر به این بینش را داد که ماهیت دنیا یعنی همین چیز ها و دنیا اون بهشتی که تو فکر می کنی نیست و...

این فرد با پیدا کردن این اعتقاد جدید خودش به صورت خود جوش از خیلی از آن عقده ها رها می شود

نمونه کاربردی این مساله را امسال در اردوی سی سخت انجام دادیم

بنده احساس کردم یکی از ضعف های مهم سپهر مربی هایی است که باید از نظر اعتقادی آزاده باشند(البته خود بنده به عنوان اولین گزینه داخل در این ضعیفان هستم) مربی روش بلد هست اما از نظر اعتقادی آزاده نیست

دید محدود دارد هم خودش محدود است هم اعتقادش محدود

به همین خاطر بنده مخالف بودم که به معین ها آموزش روشی بدهیم

منظورم از آموزش روشی یعنی اینکه مثلا به معین ها آموزش دهیم که چگونه با بچه ها ارتباط بر قرار کنند یا اینکه چگونه بچه ها را به سمت خود جذب نمایند یا چگونه برنامه اجرا کنند و یا....

گفتم قبل از اینکه به معین ها آموزش روشی بدهیم بیاییم در برخی از مسائل اعتقاد اینها را تغییر دهیم

لذا از کتاب های مرحوم صفایی و طاهر زاده استفاده کردم

و به معین ها گفتم در این کتاب ها به دنبال یه تعریف جدید از این چند واژه باشید

دنیا

انسان

خدا

معاد

تا این ها برای ما تعریف صحیح نداشته باشد کار مربی گری به معنایی صحیح تحقق پیدا نمی کند

مثلا اگه یه مربی اعتقادش در مورد دنیا این باشد که آقا کلای خودت رو نگه دار که باد نبره

او دیگر اهل صبر

استقامت

ایثار و....

نیست

او دیگر گذشت ندارد

او دیگر تفاوت های اردو را تبعیض می بیند و از هر جلسه و جمعی برای تخریب استفاده می کند

مشکل ما مشکل امکانات نیست

مشکل ما مشکل اعتقاد است

مگر زمان جنگ ما چقدر امکانات داشتیم؟

اما چقدر حماسه آفریدیم!

حـــــــــــــــــــــماسه آفریدن به اعتـــــــــــــــقاد است نه به امکانات

یه خلاصه گیری کنم بعد یه نکته جالب دیگه بگم

خلاصه این شد که معین ها با یه دوره مطالعاتی محدود سعی کردن زیر پایه های اعتقادی خود را درست نمایند

تغییر نگرش تغییر رفتار و گفتار را در پی خواهد داشت

او دیر عصبانی می شوم چون نگرشش در مورد اطرافیانم تغییر کرده

او به آنچه دارم قانع ام چون نگرشش در مورد دنیا تغییر کرده

او مهربان است چون نگرشش در مورد خدا تغییر کرده

او ایثار بدن منت می کند چون نگرشش در مورد معاد تغییر کرده

و تو باید در خودت هم ایثار هم مهربانی و هم تواضع  و هم همه ی

خصلت های نیک پدید آوری، با تغییر نگرشی که در خودت ایجاد می کنی

نکته دوم

بحث نگرش و اعتقاد آنقدر مهم است که در مسائل اخلاقی هم برای ما کارایی دارد

مثلا اگر کسی گرفتار به گناهی است به نظر بنده این اشتباه است که فقط به او رفتار بیاموزیم

اول از همه باید اعتقاد او را تصحیح کنیم بعد بهش بگیم دروغ نگو عیبت نکن به راحتی تهمت نزن خودخواه نباش

این تکبر نجس را کنار بگذار و...

کسی که در اعتقادش نسبت به خدا اعتراض دارد و گمان می کند نعوذ بالله خدا گاهی اوقات چرت می زند

و به خواسته های او توجهی ندارد و زیر لب می گوید چرا با من بد شدی؟؟

هر چه زیارت عاشورا و نماز و.. بخواند نمی گویم بی اثر اما کم اثر است

پس اگر زیر پایه اعتقادات ما درست شد یه زیارت عاشورا کار یکسال و شاید یک عمر زیارت عاشورا را بکند

به خاطر همین پیامبر در اول بعثت به یاران خود فقط رفتار یاد نداد بلکه قبل از هر چیز اعتقاد و بینش آنها را عوض کرد که آنچنان در برابر شکنجه ها صبر می کردند و به شهادت می رسیدن

در اکثر سوره های جزء سی قرآن که در مکه نازل شده(اوائل بعثت) سخن از معاد و اعتقاد است

یکم طولانی شد ببخشید

جبران گذشته بود

سلسله بحث های شناخت هدف شماره 5

بحث قبلی پیرامون تلقی انسان از خودش بود گفتیم تا یه مربی تعریفش از خودش عوض نشه نمی تونه یه مربی واقعی باشه

یک مربی رو از جهات گوناگون می شود تعریف کرد همان طور که یک پدر را از جهات گوناگون می توان تعریف کرد

گاهی اوقات یه مربی را با این عنوان تعریف می کنیم که مربی خوب کسی است که بتواند در چاچوب اهداف و سیاست های اردو حرکت کند. مثلا با بچه ها ارتباط خوبی داشته باشد، شاد باشد، بیشترین حضور را در میان بچه داشته باشد، در مراسم های اردو حضوری پر رنگ داشته باشد و...

و گاهی مربی را اینگونه تعریف می کنیم که مربی خوب کسی است که در دوره تربیت مربی شرکت کرده باشد بیشترین مطالعه را داشته باشد و...

اما بنده می خواهم بگویم علی رغم اینکه همه تعاریف فوق لازم است اما مربی بر اساس علائق و شناختش از خود تعریف می شود.

علاقه های ما اندازه ما را نشان می دهد مرحوم صفایی در کتاب مسئولیت و سازندگی می گوید گاهی یک پدر بچه اش را تربیت می کند اما برای اینکه در پیری عصای دستش شود. یا یک استاد فرزندش را برای جامعه تربیت می کند تا نیاز جامعه را بر طرف نماید. یا یک مسئول افراد را تربیت می کند تا در ساختار اداری او خوب کار کنند.

شاید بگویید اینها تربیت نیست!

در جواب می گویم منظور شما از تربیت چیست؟

که در آخر می رسیم به اینجا که تلقی ما از خودمان چیست؟

مثلا یه پدر می تواند چندین تلقی و تعریف از خود داشته باشد که هر کدام از این تلقی ها در تربیت او اثر می گذارد

مثلا گاهی یه پدر خودش را فقط همین جسم می بیند که این جسم پیر می شود و نیاز به تکیه گاه دارد ، پس او بر اساس همین تفکر و ترس سالها به تربیت فرزند خود می پردازد. فرزندی که او را رها نکند و همیشه در کنار او باشد. به نظر شما محصول این تربیت چیست؟

گاهی یه پدر تمام وجود خود را در دارائی و کارخانه خود می بیند تمام تلاش او این است که بتواند فرزندی را تربیت کند تا خلف صالحی برای او در کارخانه باشد تا کارخانه دچار ورشکستگی نشود.

گاهی یه پدر فقط دوست فرزندش در س بخواند تا نفر اول شود تا معروف شود و....

همه این تربیت ها بر اساس تعریف پدر از خودش است

اگر پدر خودش را محصول تمام هستی بداند آن هم هستیی که تا بی نهایت ادامه دارد و محدود به کارخانه نفر اول شدن و ...

نیست این پدر اگر تربیت کند برای بی نهایت راه تربیت می کند.

مربی باید خودش  را برای سفری بی نهایت بداند.

این بحث ها انتزاعی نیست چرا که در آیات قرآن ایمان به معاد و غیب یکی از مهم ترین اصول تربیتی است.

ایمان به معاد و عیب در یک نگاه یعنی ایمان به بی نهایت.

این مباحث انتزاعی نیست چرا که می توان آن را در اردو کاربردی کرد

مثلا مربی که خودش را برای بی نهایت بداند خیلی راحت تر با سختی ها کنار می آید تا مربی که خود را برای ده روز اردو تعریف کرده!

ده روز کجا بی نهایت کجا؟

اگر ما خود را برای ده روز یا یک ماه تعریف کنیم بچه هایی تربیت می کنیم که عمق دیدشان یک ماه است اما اگر خود را در بی نهایت راه تعریف کردیم آنگاه سپهری تربیت می کنیم تا بی نهایت برود.

اگر این تلقی از خود آمد در کنارش ایثار ، صبر، و... می آید.

اما اگر این تلقی ایجاد نشده باشد و ما بخواهیم ایثار را در مربی ایجاد کنیم، یا موفق نمی شویم و یا اگر موفق شویم این ایثار بی ریشه خودش بحران می شود از این نظر که کبر و ریا را به همراه خواهد آورد آنگاه ما با مشکلات بیشتری روبه رو خواهیم شد.

نتیجه: مربی واقعی کسی است که خودش را فرزند بی نهایت راه بداند مربی واقعی کسی است که معاد را فراموش نکند

چون اگر معاد(بی نهایت راه)  را فراموش نکرد خدا را می طلبد. اگر معاد(بی نهایت راه) را فراموش نکرد دین را می طلبد

امام را می طلبد .

شاید به خاطر همین است که اولین انکاری که کفار و مشرکین، در برابر پیامبران انجام می دادند انکار خدا نبود بلکه انکار معاد بود و می گفتند محال است که ما دوباره زنده شویم و نتیجه اعمال خود را ببینیم.

محال است دروغی که گفتیم و چند روز از آن می گذرد روزی با یک صورت ملکوتی قبیح در برابر ما حاضر شود

محال است فحشی که در تنهایی به فلانی دادیم روزی صورت ملکوتی پیدا کند و وبال گردن ما شود

محال است غیبتی را که در بین دوستان خود کردیم و دیگران از آن مطلع نیستند روزی علنی شود و دیگران نیز از آن اصلاع پیدا کنند.

محال است اگر انفاقی و یا ایثار بکنیم روزی این انفاق و ایثار مانند یک صورت ملکوتی بسیار زیبا در کنار ما باشد.

پس اولین تعریف مربی این است که او خودش را برای بی نهایت بداند اگر خودش را برای بی نهایت دید پس برای بی نهایت هم تربیت می کند .

اگر من به بی نهایت علاقه داشتم بهترین تربیت را دارم اما اگر به فرزندم به منصب و جایگاهم به دوست و همشهریم به محبوبیتم و... بیشتر از بی نهایت علاقه داشتم تربیت نا موفقی خواهم داشت

سعی کنیم علاقه به بی نهایت و معاد در ما زیاد تر از چیزهای دیگر باشد

تا یه داستان دیگه خدانگهدار

 

 

سلسله بحث های شناخت هدف شماره 4

خدا رحمت کند مرحوم صفایی را که فرمودند:

«اگر مى‏خواهى هدف کسى را عوض کنى، باید بینش او را نسبت به اندازه و قدرش، کم یا زیاد کنى‏ ...نقش و هدف آدمى، در رابطه با قدر و اندازه و ارزش اوست. یعنی هدف انسان در رابطه با اندازه و ارزشى است که از خود سراغ دارد، در رابطه با درکى است که از خود دارد. کسى که قدر و ارزش خود را فهمید، دیگر هدفى کمتر از خودش را انتخاب نمى‏کند»

در این بیانات ایشان به این نکته مهم اشاره می نمایند که اگر می خواهی هدف کسی را وسعت ببخشیم لازم نیست به او خدا آگاهی بدهیم و یا زا خوبی ها و... چیزها برای او بگویم. بلکه در گام اول باید برای او بینشی صحیح نسبت به خودش بدهیم.

وقتی یه مربی خودش را در حد لباس شیک و ... می داند و به دنبال این هست که از این طریق خود را در دل دیگران بنشاند، یقینا هدف تربیتی او نیز در همین حد است.

وقتی یه مربی از کار تربیتی فقط شاد بودن و شاد کردن را بلد باشد یقینا در هدف او هم اثر دارد و در اردو فقط به دنبال همین هدف است

یکی از نکاتی که باید مربی به آن توجه کند این است خودش را صرفا دلقک نبیند کسی که تعریفش از خودش دلقک باشد در اردو صرفا همین هدف را دنبال می کند چون برداشت او از خودش همین مقدار است.

همین طور اگر یه مربی برداشتش از خودش این باشد که من استاد اردو و یا مدیر اردو و یا رئیس اردو و یا فلان نسبت را با فلانی دارم هر کدام از این برداشت ها در هدف او اثر می گذارد

کسی که تعریفش از خودش مدیر و یا مسئول باشد این تعریف در سبک برخورد او اثر دارد. مثلا قهر می کند چون هنکامی که می خواستند ساندیس تقسیم کنند به او تعارف نکردند. در نتیجه یا از بچه ها کناره می گیرد یا پشت سر دیگران غیبت می کند و یا در صدد انتقام بر می آید که تمامی این امور در برابر دانش آموزانی است که در اردو شرکت کرده اند.

خب مشکل ایشون سر این است که خودش را به معنای واقعی مربی نمی داند ایشان خودش را اندازه یه اتاق و یه ساندیس تعریف کرده است به همین خاطر همین که به این امور نرسید احساس شکست می کند و احساس شکست مربی احساس شکست دانش آموز است

و همین طور کسی که خودش را قبل از اینکه مربی بداند فامیل فلان کس می داند اگر به این مقام فامیلی احترام گذاشته نشد دوباره همان اتفاقات قبل را داریم که من دستور دادم معینا گوش ندادن پس .....

مشکل همه اینا در این است که تعریفشان از خودشان اشتباه است برخی با همان تعریف خانه و محل کار و کوچه باز مربی می شوند و این تعریف های شکل گرفته در وجود آدمی سبب بروز مشکلات در اردو می شود

نتیجه: باید از قبل مربی بداند که با آمدن در اردو همه برداشت ها و تعریف های گذشته باطل می شود و تعریفی جدید شکل می گیرد و آن اینکه شما در این اردو مربی هستید

پس بحث آینده ما می شود تعریف مربی

سلسه بحث های شناخت هدف 3 جدید

اگه یادتون باشه در بحث قبل به این نتیجه رسیدیم که بین اهداف و انگیزه ها تفاوت وجود داشت. انگیزه ها از درون انسان نشأت می گیرد و اهداف از بیرون(اگر هم فراموش کردید پست قبلی رو بخونید)

در جامعه دینی اهداف را ارزش ها و باورهای دینی مشخص می کنند و انگیزه ها را باورها و آگاهی  و ایمان ما.

(قبل از اینکه بحث رو ادامه بدم یه نکته مهم رو تذکر بدم و اون اینه که این بحثی که در اینجا مطرح کردم یه بحث عملیاتی برای اردو نیست.

ممکنه بعضی ها این بحث ها رو نپسندند و بگن که یه جور فلسفه بافتنه! اما اگه یه خورده دقت به خرج دهیم متوجه می شویم که ما اگر در حیطه عمل دچار مشکل می شویم به خاطر این است که در حیطه نظر و تعریف ها مشکل داریم.

اگه ما با کمک اونایی که ذهن فعالی در این زمینه دارن بتونیم یه بحث جامع رو ارائه کنیم یه گام مهم و زیر بنایی در بحث اخلاق مربی گری برداشته ایم.

گامی که بر اساس آن می توانیم رفتار تعریف کنیم و الگو ارائه دهیم).

حالا ادامه بحث:

گفتیم که برای ما اولین گام انگیزه ها است

مثلا اگر در یک اردو پیش از آنکه روی انگیزه ها کار کنند بر روی اهداف کار و تلاش کنند در رسیدن به اهداف دچار مشکل می شوند.

واضح تر بگویم اگر شما برای دست اندرکاران یه اردو فقط اهداف را بیان کنید و برای انگیزه زحمتی نکشید برای رسیدن به اهداف دچار مشکل خواهیم شد.

با این مقدمات بهتر نیست در کنار توجه به اهداف به انگیزه های دست اندرکاران نیز توجه شود و با جلسات توجیهی و آموزشی به پالایش انگیزه ها و هماهنگ کردن آن با هداف بپردازیم.

پس ما باید اول اهدافمان را مشخص کنیم بعد برای هماهنگ کردن انگیزه ها با اهداف به آموزش مربیان بپردازیم.

حال در آموزش چه چیزهایی باید مد نظر قرار گیرد؟

چگونه می توان انگیزه ها را بر طبق اهداف تربیت کرد؟

بایسته های یک انگیزه موفق چیست؟

آسیب های انگیزه ها چیست؟

یه خبر

به علت مسافرت یه چند روزی نمی تونم بحث هدف

رو ادامه بدم انشاالله در اسرع وقت جبران می کنم

سلسه بحث های شناخت هدف (2

  گاهی فرد در اجرای یه برنامه به انگیزه اش می رسد، اما به هدفی که مطرح کرده است دست نیافته است. انگیزه اش قدرت و ریاست بوده به انگیزه رسیده اما هدفش که تربیت و یا اقامه عدل بوده دست نیافته است.

یکی از جاهایی که بصیرت لازم است در اینجاست، تا شخص توانایی تفکیک بین این دو را داشته باشد.

 کسانی که بین اهدف و انگیزه های آنها هماهنگی وجود ندارد همین که به انگیزه اشان دست یافتن اهداف را رها می کنند!!

مانند اینکه کسی برای منافع مالی در جایی مشغول به فعالیت فرهنگی شود و در ظاهر به اسلام تظاهر می کند اما همین که به منافعش رشید تمام اهداف را فدای انگیزه هایش می کند.

گاهی انگیزه ها از همان ابتدا پلید است و با اهداف مقدس سازگاری ندارد که این برای آدم های خاصی است.

اما آنچه که ما با آن دست به گریبان هستیم این است که در ابتدای راه انگیزه ها مقدس است اما وقتی که شروع می کنیم آرام آرام انگیزه ها از اهداف فاصله می گیرند و اهداف ابزاری برای رسیدن به انگیزه های شخصی می شود.

می دونید چیه ماها غالبا اهداف را برای دیگران مطرح می کنیم قیافه اش را می گیریم اما همیشه انگیزه های خود را پنهان می کنیم آنچه رو کاغذ می آوریم و به دیگران نشون می دهیم اهداف مقدس و زیبا است. آنچه در جلسات برای آن سر تکان می دهیم و تایید می کنیم همه اهداف است اما انگیزه ها مخفی است یعنی ما از اهداف مقدس استفاده ابزاری می کنم برای رسیدن به انگیزه ها مادی.

این خیلی حرفه که کسی بتونه انگیزه مقدس و همراه با اهداف را تا به آخر داشته باشد.

فعالیت شما

 چه کنیم و چه چیزهایی را رعایت کنیم تا بین اهداف و انگیزه های ما هماهنگی باشد؟

اهمیت انگیزه ها

موتور حرکت ما برای رسیدن به اهداف انگیزه های ما است.

پس از اهداف مهم تر انگیزه ها است.

اهداف را بزرگان برای ما مشخص کرده اند از انبیاء و ائمه معصومین گرفته تا علما وشهدا اهداف را مشخص کرده اند.

در تاریخ انگیزه های متفاوتی برای رسیدن به این اهداف فعال شدند برخی با انگیزه مقدس این اهداف را دنبال و برخی با انگیزه های ناپاک.

نیاز نیست ما هدف سازی کنیم، هدف ها موجودند، آنچه مهمه اینه که ما انگیزه سازی کنیم و یا انگیزه ها را اصلاح کنیم از خودمان گرفته تا دیگران.

اما خود انگیزه از چه چیز های تشکیل شده؟

شاید بتوان این ها را به عنوان عناصر تشکیل دهنده انگیزه ها برشمرد: بینش‏ها و آگاهى‏ها و ایمان و اعتقاد و توحید.

فعالیت شما

به نظر شما چی چیز هایی می تواند عناصر انگیزه باشد؟

مطالب شما در مورد سسله بحث های اهداف(1)

بحث هدف ها:(مطالب شما)

هدف ها میتواند علاوه بر حالت انجام کاری یا روی دادن حادثه ای باشد و یا توانایی و مهارت انجام یک کار و فکر میکنم جدای از حالت است چون حالت یک حس  درونی و همراه با نشان آن بر ظاهر است ولی کار یا حادثه فقط حس نیست و قوه ی عمل هم در آن نقش دارد .

موقعیت هم شامل موقعیت زمانی ست و هم شامل موقعیت مکانی .

بقیه را در ادامه بخوانید

سلسه بحث های شناخت هدف (1)

بحث اهداف را به صورت مدون شروع می کنیم و هدفمان از بحث اهداف به این شرح می باشد.

1-      فهم و شناخت دقیق هدف در فعالیت های فرهنگی

2-      نقد و بررسی دیگر اهداف

3-      مدون کردن بحث به صورت علمی

4-      ارائه و آموزش

برای شروع لازم است که چند واژه را توضیح دهیم و خط و مرز آنها را با یکدیگر مشخص نمایم.

واژه هایی مثل: هدف، انگیزه، روش و ... .

هدف آن حالت و یا موقعیتی و چیزی است که ما در خارج قصد رسیدن به آن را داریم. منظور از حالت یعنی لذت ها شادی ها ترس ها و... مثلا ما برای اینکه کسی را بترسانیم برای او داستانی دروغین تعریف می کنیم. در اینجا هدف ما ترس و فرار اوست. موقعیت یعنی همان ریاست، شهرت، قدرت، محبوبیت و... هدف ما رسیدن به جایگاه و... است. مثل شرکت در انتخابات با هدف پیروزی بر رقیب. منظور از چیز یعنی همان امکانات مادی(عینی) مثل پول ماشین و...

پس اهداف را می شود اینگونه تقسیم بندی کرد.۱- هدف می تواند یه حالت باشد. ۲- می تواند یه موقعیت باشد. ۳- می تواند یه عین و چیز مادی باشد.

فعالیت شما: بیندیشید و اقسامی دیگر به این مجموعه اضافه نمایید.

منظور از انگیزه همان نیت درونی فرد است آنچه او را به حرکت در آورده تا به اهداف که در خارج هستند برسد. آنچه همراه انسان است و در درون اوست انگیزه است و آنچه در خارج است و قصد رسیدن به آن را دارد هدف است.

پس ما الان یک هدف داریم که در خارج است و یه انگیزه داریم که در درون فرد است.

مثال: بنده به انگیزه شهرت و محبوبیت به دنبال فعالیت های هنری فرهنگی هستم. آنچه در خارج تحقق پیدا می کند برگذاری مراسم های مذهبی است که هدف بنده می باشد اما انگیزه درونی من شهرت و محبوبیت است.

ببینید چقدر بحث ها دقیق می شود و حرکت ها حساس.

فعالیت شما: برداشت شما از بحث اهداف و انگیزه ها چیست؟ آیا می توان

 میان آنها تفکیک کرد؟ چند مثال شما بیاورید.

منظور بنده از روش آن ابزارها یا مراحلی است که برای رسیدن به هدف از آنها استفاده می کنیم.

دو واژه به کار بردم ابزارها – مراحل

مثال: گاهی بنده با انگیزه شهرت به دنبال فعالیت های فرهنگی و تاسیس هیئت هستم، روش بنده شامل شیوه کار بنده در رسیدن به هدف است. طبعتا برای اینکه جوانان را به هیئت که هدف بنده است جذب کنم تا به شهرت که انگیزه بنده است برسم، از این روش ها استفاده می نمایم: برای جوانان امکانات بروزی در هیئت فراهم می نمایم مثلا بهترین امکانات ورزشی.

حال توجه کنید تا بحث خوب مشخص شود.

گاهی بین اهداف و روش ها خلط می شود و ما روش ها را به عنوان هدف می گیریم و این اول سقوط است.

جمله بالا را دو مرتبه بخوانید با دقت بیشتر.

چند مثال در ذهن شما نقش بست؟ اگر جواب منفی است دو مرتبه بخوانید.

در اطراف شما چقدر روش ها هدف انگاشته شده؟

فعایت شما: چند مثال در این زمینه ذکر نمایید.

تذکر: هر کدام از معین های محترم ظرف مدت یک هفته وقت دارند تا فعالیت خود را در این قسمت ثبت کنند و انشاالله هفته بعد یک شنبه ادامه بحث را دنبال خواهیم کرد.

جواب بی انصافی

منظورم به شخص شخیص شما نبود بلکه برخی از سپهریان دیگر بود و البته هر تیغی تیغ جنگ نیست برخی تیغ جراحی است درسته درد داره اما هدفش درمانه نه انتقام!!

فرموده بودید هدف از وبلاگ چیست؟

هدف از وبلاگ امید صبح مطرح کردن برخی از نظرات و کمک گرفتن از سپهری های قدیمی است(چه آقا چه خانم)

راه اندازی این وبلاگ هم صرفا شخصی است بنده به همپروازی ها گفتم کاری جدی بکنید دلایلی آوردند که قانع کننده بود پس تصمیم گرفتم خودم این کار را بکنم.

اما هدفی که در ذهن بنده است اینه:

می خواستم با توجه به نیاز ها و ضعف ها برای معین های دوره جدید به جای کتاب جزوه ارائه دهیم

یکی از اولین جزوه های مورد نیاز بحث شناخت اهداف است.

دوست داشتم این بحث را با کمک معین هایی که دغدغه دارند جلو ببرم تا آنها هم در این بحث مشارکت جدی داشته باشند.

چون اکثر معین ها در شهرستان هستند و نمی شد یه جا جمعشون کرد بهترین فضا برای این کار کمک گرفتن از فضای مجازی بود لذا با تغییر کاربری وبلاگ، آنرا شبیه به تالار گفتگو کردم تا دوستان در یه فرایند زمانی بتوانند حرفهای خودشان را بزنند

به هر حال ما می خواهیم در مورد اهداف جزوه ای تهیه کنیم. سر تیترهای بنده هم اینها است

اهداف و قدر انسان(منظورم تعریف و اندازه ای است که در مورد انسان داریم)

اهداف و رشد(آیا می شود اهداف را رشد داد چگونه)

اهداف و موانع

منبع اهداف

و.... بقیه را شما بگید تا دونه دونه روشون کار کنیم

اگه همت کنید انشاالله تا تابستون می تونیم از طریق فضای مجازی دو سه جزوه خوب سپهری آماده کنیم برای معین های جدید

یکی از خانم های شاهرودی گفته بودند برای ما چه کردید بچه های شاهرود آنهایی که مشتاق هستند بگند تا در طرح مطالعاتی شرکت نمایند تا تابستون همین امسال در اردوها در خدمتشان باشیم

سمنان اگه باشگاه ندارد سپهری که دارد همون سپهری انشاالله در آیند از معین های قوی خواهد بود

زمان به روز کردن وبلاگ هم (با توجه به اینکه بنده صرفا برای این اهداف خط اینترنت تهیه کردم) روزهای یک شنبه و پنج شنیه

برای اینکه کار بهتر جلو برود ایمیل بزنید تا وبلاگ را گروهی کنیم و بنده برای اعضا نام کاربری و شماره رمز بفرستم تا دیگه لازم نشه در قسمت نظر دهی سخن خود را بگویید و هم بشود حضور غیابی کرد که چه کسانی فعال هستند.

اسم وبلاگ امید صبح است در هر شرایطی امید را از دست ندهیم

امیدوار

 

یه خبر داغ و نو جدید تازه شاد

به حول و قوه الهی طرح باشگاه سپهریان جوان یه قدم دیگه جلو رفت.

در روز سیزده آبان در شهرستان نجف آباد برای اولین بار ثبت نام ورودی های سال 86 را در این باشگاه آغاز کردیم.

باشگاه سپهریان جوان مخصوص بچه های فارغ التحصیل سپهری است که قرار دوره چهار سال دوم سپهر را بگونه ای متفاوت - با توجه به موقعیت سنی- برگزار کند.

این باشگاه سه واحد دارد که کوچک ترین آنها واحد معین های سپهری است مسئول باشگاه هم قراره یکی از سپهری ها باشه که با رأی اکثریت فارغ التحصیلان انتخاب می شود. باشگاهی صد در صد سپهری.

انشاالله به همین زودی ها استارت قزوین هم بخوره و در آنجا هم شاهد تغییر و تحولاتی باشیم. البته اگه چارتا نیروی پابکار پیدا بشه!!!!!

بحث اهداف یکی از نیاز های پایه این باشگاه در حیطه نظر، است از اینکه اینقدر در بحث اهداف به ما کمک کردید و نظر دادید متحیرم!!

به غیر از معین شاهرودی

تاقچه بالا نذاریم و نگیم از این بحثا چیزی در نمی آید. می بینید که داره کاربردی می شه.

حالا که ما شروع کردیم شماها پس کشیدید!!!

یاد او

شب جمعه ای گفتم نکته در مورد حضرت ولی عصر(عج) بنویسم.

دیروز داشتم کتاب در محضر آیت الله بهجت را می خواندم که این حدیث را دیدم:

ایشان فرمودن در آخر الزمان همه هلاک می شوند مگر کسانی که برای فرج دعای غریق را بخوانند. بعد ایشان فرمودن اگر برای فرج دعا کنید علامت آن است که هنوز ایمانتان پابرجاست.

ُدعای غریق:  یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک(سید بن طاووس - مهج الدعوات ۳۳۲)

پاسخ

من خیلی ها رو میشناسم و احتمالا شما هم دیده باشید که خیلی از کارهای معنوی انجام میدهند. خیلی اخلاقاشون خوبه و شاید بتونیم بگیم همه چی تمومند ولی حجاب خوبی ندارند. در واقع باید گفت حجاب خوب برایشان به نوعی دیگر تعریف شده شاید هم ....

آرزو

امشب وقتی اخبار را از تلویزیون گوش دادم یه آه از ته دل کشیدم و یاد یه آرزو افتادم.

امروز دانش آموزان و دانشجویان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند.

آروزی من هم دیدار بود البته نه فقط برای خودم چون الحمدلله توفیق زیارت آقا را چند مرتبه ای داشته ایم

بلکه بیشتر آرزوی من برای سپهر بود. امروز جای سپهری ها بد جوری در حسینیه امام خمینی(ره) خالی بود.

یعنی می شه یه روز بروبچه های سپهر از قدیمی ها تا جدیدها همه با هم به دیدار ایشان برسند.

امروز آقا چند توصیه به دانش آموزان کردند خوبه که سپهری ها هم بشنوند.

«بهترین وسیله‌اى که میتواند ذکر الهى را براى شما و براى ما زنده کند، ترک گناه است. این کار، براى شما آسانتر از پیرهاست. شما جوانها دلهاى نورانى دارید، زمینه‌هاى آماده‌اى دارید؛ از خداى متعال کمک بخواهید. قدر این دوره‌ى درخشان جوانى را بدانید، رابطه‌ى خودتان را با خدا مستحکم کنید و در این راه پرافتخارى که ملت ایران آغاز کرده است و شما امروز در نقاط اوج این راه قرار دارید، ان‌شاءالله با همه‌ى وجود، با همه‌ى توان، ادامه بدهید و پیش بروید»

ایشان در زمینه اهداف نکات قابل توجهی فرمودند

«شماها ان‌شاءالله پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال، پیش روى خودتان عمر دارید. براى این عمر طولانى - که خداى متعال ان‌شاءالله با برکت و رحمت و فضلِ خود به شما عنایت کند - باید برنامه‌ریزى کنید. پایه‌ى برنامه‌ریزى این است: تصمیم بگیرید، هدف را درست انتخاب کنید و دنبال این هدف، با استقامت حرکت کنید؛ در این صورت هیچ قدرتى در مقابل شما یاراى ایستادگى نخواهد داشت. هدفهاى شما در زمینه‌ى علمى، در زمینه‌ى اقتصادى، در زمینه‌ى اجتماعى، در زمینه‌ى اخلاق، در زمینه‌ى گسترش تفکر اسلامى و بیدارى اسلامى در جهان است؛ اینها آرزوهاى بزرگ شماست. راه فقط همین است. درست تشخیص بدهید، تصمیم قطعى بگیرید، حرکت کنید، راه بیفتید، به خداى متعال تکیه و اعتماد کنید؛ به نتیجه خواهید رسید».

 

جواب

قابل توجه اونهایی که دنبال بحث اهداف هستند موضوع سوال اساسی را بخونند و نظر بدهند تا ادامه دهیم

بال پرواز

دختری با خدا قرار ملاقات داشت.

خدا به او فرمود: مخلوق زیبای من، از من چیزی بخواه.

دخترک به خود بالید.

خوشحال از اینکه مخاطب سخن خدا شده است و مست شنیدن کلام خدا بود.

که خداوند دوباره فرمود. بنده زیبای من، از من چیزی بخواه.

دخترک که تا به حال چنین لذتی را نچشیده بود گفت خدایا دوست دارم نزد تو باشم تا همیشه با من سخن بگویی و من لذت ببرم.

خداوند فرمود باید به سوی من کوچ کنی.

دخترک گفت می­آیم.

خداوند فرمود: برای آمدن نزد من نیاز به بال داری. نه پا.

دخترک گفت خدایا بالم بده تا به سوی تو پر بکشم.

خداوند فرشته­های خود را صدا زد و عطیه­ای به آنها داد تا آن را به دخترک بدهند، تا با آنها به سوی او پرواز کند.

دخترک خوشحال هدیه خداوند را باز کرد.

دخترک با چادری سفید به سوی خداوند در نماز خود پر کشید.

ابراهیمی

نظر یادتون نره!!

جواب

سلام.
مجهولات زیادی درباره مطلب قبلی تو ذهنم هست :
این یه فرمول کلیه ولی در کنار این فرمول یه سوال:

Title-less

سلام.
واقعا چطور میشه چشمه بود و جوشید؟ من مدتهاست به این موضوع فکر می کنم ولی با سوالا و جوابای ضد و نقیض خودم(!!!) قاطی می کنم و به جواب نمی رسم!

بقیه به همراه جواب در ادامه مطالب

چند نکته کلیدی

اگر ما برای خودمان طرح و برنامه ای جامع نداشته باشیم در طرح و برنامه دیگران قرار خواهیم گرفت

اگر چشمه نشویم و از دورن نجوشیم حوضی خواهیم بود که دیگران ما را پر خواهند نمود حوضی که سرمایه اش در دست دیگران است.

اگر خودمان بنایی نداشته باشیم آجر بنای دیگران خواهیم بود.

اما سوال اساسی از کجا چنین سرمایه ای کسب کنیم که چشمه شویم و آجر طرح دیگران نباشیم؟

نظر بدهید تا ادامه دهیم

خاطره از آیة الله بهجت

خدا رحمت کنه حضرت آیة الله بهجت را یه روز رفته بودیم مسجد ایشان نماز ظهر و عصر بعد از نماز وقتی که آقا می خواستند به منزل تشریف ببرند مردم جمع شده بودند تا ایشان را زیارت کنند و با دیدن ایشان یاد خدا بیفتند.

هنگام خروج از مسجد تو اوج شلوغ پلوغی یه جوون جلوی ایشون رو گرفت و گفت حاج آقا یه سوال دارم بر خلاف انتظار همه آقای بهجت ایستادند تا جواب او را بدهند.

ایشان در حالی که به عصای خد تکیه داده بودند با حالت لبخند فرمودند: شما لذت های دیگر را ترک نمایید لذت عبادت

 خودش سراغ شما می آید(البته لذت های حرام)

چند تا نکته که شنیدن آنها خالی از لطف نیست.

به طور طبیعی اگر ما را به بهترین رستوران شهر دعوت نمایند تا هر غذایی که دوست داریم با انواع دسر سفارش دهیم از این دعوت بسی مسرور می گردیم.

اما اگر یک ساعت قبل رفتن به این میهمانی حسابی شکم خود را با نان خالی سیر کنیم آیا دیگر میل غذا خوردن پیدا می کنیم.(گفتم نان خالی نه آشغال)

اگر ما لیوان لذت بردن خود را پر از آب های آلوده و لجن بکنیم آن وقت انسان عاقلی پیدا می شود که درون این لیوان بهترین شربت ها را بریزد.

اگر هم بریزد آیا ما طعم شربت را خواهیم چشید؟

چاره ای نیست اگر بخواهیم لذت عبادت را بچشیم باید خانه را جارو کنیم

چقدر شاعر قشنگ گفته:   جارو کن خانه را سپس میهمان طلب

  

سوال اساسی

خوب دقت کنیم

با توجه به نظراتی که ارائه داده اید این سخن را مطرح می کنم

مطبی که در اینجا به آن می پردازیم یک مطلب ریشه ای و عمیق است که فهم آن بسیاری از مطالب حل می شود.

سوال اساسی این است که اهداف را چه چیز برای ما مشخص می نمایند؟

چرا همه بد بین بودیم ؟ شاید برخی از کسانی که جدا شدند به این خاطر بوده که به اهداف مطرح شده نقد داشتند.

توجه کنید

الان دو بحث مطرح شد

 اول چه چیز اهداف را مشخص می نمایند؟

دوم چرا برخی با نفهمیدن اهداف اردو را دچار مشکل می نمایند؟

مرحوم صفایی به سوال اول اینگونه پاسخ می دهد.

«هر هدفى را که مى‏خواهیم انتخاب کنیم، در رابطه با خودِ انسان تحقق پیدا مى‏کند. نقش و هدف آدمى، در رابطه با قدر و اندازه و ارزش اوست. سپس این هدف، مبناى طرح ریزى و نقشه ریزى او مى‏شود؛ چون هر طرحى از هدفش شروع مى‏شود «1» و هدف انسان در رابطه با اندازه و ارزشى است که از خود سراغ دارد، در رابطه با درکى است که از خود دارد.
اگر مى‏خواهى هدف کسى را عوض کنى، باید بینش او را نسبت به اندازه و قدرش، کم یا زیاد کنى و «قدر» هم، با «مقایسه‏ها» فهمیده مى‏شود. انسان در مقایسه خود با پدیده‏ها، تفاوت خود را با آنها مى‏بیند.»

یعنی ما تا تعریف درستی از خودمان نداشته باشیم تا حد و اندازه خود را نشناسیم ممکن است اهداف را بسیار جزئی و کم مطرح نماییم.

البته این حرف تناقضی با سخن یکی از شما نداشت که اما اهداف بلند مدت کوتاه مدت و... داریم

منظور من در تعریف اهداف است.

خلاصه اینکه اگر ما الان بخواهیم در مورد اهداف سخن بگوییم باید آگاهیی صحیح از خود داشته باشیم.

و این آگاهی صحیح را باید از دین بگیریم.

به خاطر همین امام سجاد علیه السلام در دعای بیستم صحیفه سجادیه می فرماید: اللَّهُمَّ بَلِّغْ بِایمانِى اکْمَلَ الْایمانِ ... وَ انْتَهِ بِنیَّتِى الى‏ احْسَنِ النِیَّاتِ وَ بِعَمَلِى الى‏ احْسَنِ الْاعْمالِ اللَّهُمَّ وَفِّرْ بلُطْفِکَ نِیَّتِى

یعنی خدایا در نیات به ما رشد بده در عمل هم به ما رشد بده.

حالا بچه ها چند تا سوال

۱- ما چقدر بر اساس ارزش انسانهاُ اهداف را مشخص کردایم؟

۲- سوال اساسی تر اینکه چقدر این اهداف رشد داشته است؟

منظورم را که می فهمید!!!

یعنی در این چند سال آیا اهداف و اعمال ما رشد داشته؟

ما پیش رفت کرده ایم یا.......؟

اگه ما بتوانیم یه هدف دینی کاربردی را بحث کنیم به نتایج خوبی می رسیم. حداقلش اینه که در باشگاه سپهریان جوان به درد ما می خورد.

 

یا علی

اخلاق مربی

یکی از جملات معروف حضرت امام این است که اگه همه پیامبران الهی یه جا حمع شوند هیچ گاه بین آن ها اختلاف پیش نخواهد آمد.

اگه بخواهیم این سخن را تحلیل کنیم چند نکته جالب می توان بیان نمود.

اول اینکه همه انبیاء در اهداف با یکدیگر  مشترک بودند. یعنی همه یه هدف را دنبال می نمودند اگه اهداف مشترک باشد باعث می شود که کمتر اختلاف پیش آید.

اگه در یه مجموعه با هم جمع شویم وقتی اختلافات کم می شود که همه اعضا اهداف مجموعه را به خوبی درک نمایند.

فهم اهداف آنقدر مهم است که بودن ویا نبودن یه مجموعه به فهم اعضای آن مجموعه از اهداف بستگی دارد.

یه مثال می زنم تا بحثم خوب روشن شود.

فرض کنید چند نفر از دوستان با هم جمع شده اید و قصد دارید تا با هم به گردش بروید در راه چند نفر به شما ملحق می شوند و همه با هم حرکت می نمایید.

صبح است و به مکان مورد نظر خود رسیده اید قصد دارید برای تماشای دیدنی های منطقه حرکت کنید تا قبل از غروب بتوانید به خانه برگردید . اما بعضی از اعضا می گویند قصد دارند برای خرید به بازار بروند. بعضی دیگر قصد خوابیدن دارند بعضی دیگر پشیمان شده اند و می خواهند بر گردند.

چه سفر خوشی چقدر این گردش خوش می گذره!!!!

به نظر شما مشکل کار کجاست؟

نظر بدهید تا ادامه دهیم.

آغار

با سلام

وبلاگ امید صبح برای آن دسته از دوستان است که دنبال یه جایی می گردن تا حرف های دلشون را خودمونی بشنوند.

حرف هایی که از فطرت ما بر می خیزد به همین خاطر برای همه قابل فهم است.

اول از همه از اردوهای دانش آموزیی که رفته ایم شروع می کنم.

یکی از بهترین های آن ها سپهر بود. البته نکات قابل تذکری هم داشت اما حسن های آن بر ضعف ها می چربد.

یکی دیگر از اهداف این وبلاگ مباحثی است خیلی مورد نیاز سپهر است. که انشاالله با کمک شما در مورد آنها صحبت خواهیم کرد و از نظرات همه سپهریان دلسوز سپهر استفاده خواهیم کرد.