دختری با خدا قرار ملاقات داشت.
خدا به او فرمود: مخلوق زیبای من، از من چیزی بخواه.
دخترک به خود بالید.
خوشحال از اینکه مخاطب سخن خدا شده است و مست شنیدن کلام خدا بود.
که خداوند دوباره فرمود. بنده زیبای من، از من چیزی بخواه.
دخترک که تا به حال چنین لذتی را نچشیده بود گفت خدایا دوست دارم نزد تو باشم تا همیشه با من سخن بگویی و من لذت ببرم.
خداوند فرمود باید به سوی من کوچ کنی.
دخترک گفت میآیم.
خداوند فرمود: برای آمدن نزد من نیاز به بال داری. نه پا.
دخترک گفت خدایا بالم بده تا به سوی تو پر بکشم.
خداوند فرشتههای خود را صدا زد و عطیهای به آنها داد تا آن را به دخترک بدهند، تا با آنها به سوی او پرواز کند.
دخترک خوشحال هدیه خداوند را باز کرد.
دخترک با چادری سفید به سوی خداوند در نماز خود پر کشید.
ابراهیمی
نظر یادتون نره!!
- ۹۰/۰۸/۱۱
میگن نماز معراج مومنه ولی نماز بعضی از ماها یا شایدم خیلی از ماها معراج نیست و خیلی فاصله داره؟
حقیقتا باید چی کار کرد؟
به طور عملی نه تئوری؟
جواب: البته موضوع من حجاب بود اما نکته شما جالب بود.