قسمت دهم از تحلیل خطبه نهج البلاغه (حکومت اسلامی، آرمانها و رسالت ها 2 )
- شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۳۳ ق.ظ
- ۶۹ نظر
خلاصه این پست برا اونا که وقت ندارن
عبادات و پرهیز از محرمات در حکومت طاغوت اگر سبب، تقویت آن حکومت شود ارزشی ندارد،
مبارزه با طاغوت در راس همه مفاسد است. مهم ترین معیار انحراف یک حکومت از آرمانش
سنجش او با معیارهای حکومت طاغوت است.
مشروح این پست برا اونا که اهل دقتند در ادامه مطلب
توصیه بنده به دوستانی که فرصت مطالعه همه متن را ندارند این است که حداقل قسمت
هایی را که با رنگ، رنگی شده است را مطالعه نمایند.
در پست قبل به برخی از شبهات پیرامون حکومت دینی اشاره شد. برای پاسخ به این شبهات با توجه به مخاطب به دو صورت می توان عمل کرد.
الف: طرف مقابل معاند است و به دنبال ضربه زدن است.
ب: طرف مقابل جاهل است و به دنبال جواب
با معاندین باید مجادله کرد و جواب های کوبنده و
چالشی داد و با جاهل جواب های اقناعی و ریشه ای.
جواب های به معاندین به این صورت است که، موارد نقض و
آشکاری که آنها از آن چشم پوشی می کنند و آن را در سوالات خو مطرح نمی کنند را، به رخ
شان کشید و با این جواب آنها آنها را ساکت کرد.
و یا موارد مغالطه در شبهه را، روشن نمود و در همان شبهه مچ آنها را گرفت.(در مورد موارد نقضی و مجادله ای بعدا بحث خواهم نمود اما فعلا به جواب های حلی بپردازیم تا به هدفمان برسیم)
هدف ما از این بحث این است که ریشه های اعتقاداتمان در مورد حکومت دینی را به چشمه های جوشان و جاری گره بزنیم تا در هیچ شرایطی با کویرهای بی آب شبهات روبه رو نشویم.
گاهی ریشه اعتقادات من به حکومت دینی رشد علمی کشور است، گاهی به پیروزی در دفاع وقدس، گاهی خون شهدا، گاهی به انتخابات و خواست مردم، گاهی به اجرای عدالت و... است.
در بیشتر مواردی که ذکر کردم طوفان های شبهات، نمونه های فراوانی از نقض را در برابر ما خواهد آورد که ریشه های ما در معرض آسیب قرار خواهد گرفت.
بشر امروز چهار نوع معرفت(دانش) دارد. 1- معرفت تجربی. که حاصل آزمون و خطای و آزمایشات او است. 2- معرفت عرفانی که حاصل شهود او است. 3- معرفی عقلی که حاصل استدلال های او است.
اگر ما ریشه حکومت دینی را در این سه بستر بند گردیم بدانیم که در معرض طوفان های شبهات خواهیم بود و نمونه های نقضی ولو غلط ما را به تردید خواهد افکند.
اما اگر ریشه معرفت به حکومت دینی را در بستری دیگر بند کنیم هیچ شبهه ای توان مقابله با آن را ندارد.
«وحی» چهارمین نوع از معرفت انسانی است. این نوع معرفت نه با تجربه و نه با شهود و نه با تفلسف به دست نخواهد آمد.(مرحوم علی صفایی)
حکومت دینی ریشه در وحی دارد و برای کسانی که به دنبال ایمان قوی می گردند باید از اینجا شروع به بحث نمود.
اگر ریشه حکومت دینی را در علوم تجربی و نظریه های سیاسی جستجو نمایی شبهه ها، امانی برای آرمانگرایی دینی نخواهند گذاشت و اگر ریشه حکومت دینی را در کشف و شهود عرفا و مکاشفات و خواب دیدن ها بند کنی بدان که در این راه به تعارض های بسیار میان وعده ها و حوادث آینده بر خواهی خورد، چرا که در این شیوه و راه، ابن عربی ها حق و اهل حق را به صورت خوک و خنزیر دیده اند و تو می مانی که چگونه در مکاشفه او حق اینگونه تجسم یافته است!!!
و اگر بخواهی ریشه حکومت دینی را در علوم فلسفی و استدلالی بند کنی، با تحولی شگرف در این عرصه مواجه می شوی، چرا که فلاسفه امروز می گویند آن چیزی که شما امروز بر سر نعش آن نشسته اید، برای سقراط و ارسطوی ما بوده است و ما از آنها عبور کردیم و با تحول عصر رنسانس به فلسفه امروز رسیده ایم.
به جای گدایی از این علوم، به سراغ وحی برویم، وحیی که آمده است تا انسان را از آنچه نمی دانست و امکان یادگیری آنر ا نداشت، یاد دهد.( عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛ العلق 5 )
البته این سه شاخه معرفتی را که خدمتتان عرض کردم، در جای خود مفید و راه گشا هستند اما برای هدف ما محدودند ، هدف ما استوار کردن ریشه های عمیق است که هر لحظه در حال تعمیق و نفوذ هستند. اما اگر هدف دیگری مانند اسکات خصم و رد معاندین داشته باشیم یقینا به این دسته از علوم رو خواهیم آورد و با خصم با زبان معرفتی خودش مجادله خواهیم نمود.
ریشه های حکومت دینی
یکی از مهم ترین ریشه های حکومت دینی مبارزه با طاغوت است.
امیدوارم به معانی این سه واژه و لوازم آن توجه داشته باشید(حکومت دینی) (مبارزه) (طاغوت)
طاغوت
ابتدا از واژه طاغوت شروع می کنم
در سوره بقره می خوانیم که مومنین قبل از اینکه ایمان به خداوند بیاورند می بایست کفر به طاغوت داشته باشند. (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّه 256)
تقدم کفر به طاغوت بیانگر بیانگر اهمیت، کفر به طاغوت است.
طاغوت در لغت به معنی هر گونه تجاوز از حد متعارف می باشد(التحقیق 7/82) و در آیات قرآن اینگونه معرفی شده است،
1- ضلالت و گمراهی از حق (مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ، 7/ 186)
2- مقدم داشتن حیات دنیا بر آخرت(فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ ،79/ 37)
3- استغناء و بی نیازی(کلاََّ إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَى 6 أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ 96/7)
4- توهین و تکذیب رسول (... إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوْ مجَْنُون 52 أَ تَوَاصَوْاْ بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُون 51/53؛ همچنین آیات 52/29-32؛ و کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها 91/11)
برای اینکه این تعاریف را بتوانیم به صورت عینی تصور کنیم از مثالی بهره می گیرم.
واژه طاغوت وقتی در مورد آب به کار رفته است،( المفردات راغب، 520) که بیانگر طغیان و سرکشی آب است. بارها شنیده ایم که در فصل بارندگی رودخانه ها طغیان می کنند. طغیان رودخانه ها به چه معنا است؟
زمانی رودخانه طغیان می کند که به منابع زیادی دست می یابد و همان منابع آبی فراوان سبب می شود که از مسیری که همیشه در آن جریان داشته است طغیان کند و به گمراهی رو بیاورد و وارد خانه ها و زندگی مردم شده و ویرانی ها را به دنبال داشته باشد.
بارش ها زیاد برای کسانی که مسیر و ظرفیت درستی ندارند ابتدا سبب غرور و بی نیازی، بعد طغیان، و بعد از آن ضلالت و گمراهی می شود.
در حالی که اگر این رودخانه ظرفیت و گنجایش عمیقی داشت، هیچگاه بارش های الهی سبب طغیان او نمی شود، اینکه او به طغیان کشیده می شود به این دلیل است که ظرفیت و عمقی را در خود ایجاد نکرده است.
آن رودخانه ای که سطحی بوده است ، اما ظاهر بینان به سطحی بودن آن توجه ای نداشتند به صرف اینکه در آن آبی جاری است و آنها می توانند چند صباحی در کنار آن زندگی کنند گرد آن جمع شدند، و او با همین مقدار آب جمعیت های زیادی را به دور خود جمع کرد اما یک بارش پر هجم، سطحی بودن او را نشان می دهد و او وقتی نعمت ها را می بیند به طغیان رو می آورد و به دلیل اینکه از علم و تکنولوژی و سلاح بیشتری برخوردار است و در هر کشوری وارد می شود و اسباب اقامت طولانی مدت خود را پهن می کند و تو او را یک روز در عراق می بینی و یک روز در پاکستان و هر روز در افغانستان و امروز در لیبی و ترکیه و...
طغیان انسانها تفاوت هایی با طغیان رودخانه ها دارد، در طغیان رودخانه، آنچه شما شاهد آن هستی حرکت طبیعی و غیر ارادی رودخانه است اما در طغیان انسانها، پای اراده و خواست انسان ها در میان است. کسانی که از خصلت طغیان گری برخوردارند تمامی منابع را به سمت خود و در انحصار خود می گیرند و به هیچ اراده مخالفی اجازه نفس کشیدن هم نمی دهند.
خداوند در قرآن کریم می فرماید یکی از دلایل ارسال رسولان همین طغیان برخی و تسلط طاغوت ها است که رسولان می بایست مردم را از اطاعت طاغوت برحذر می داشتند.( وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت، 16/36)ترجمه: یعنی برای هر امتی رسولانی را فرستادیم تا هم مردم را دعوت به بندگی خداوند بکنند و هم از طاغوت اجتناب دهند.
وقتی خداوند موسی را به سمت فرعون روانه می کند دلیل آن را در سه آیه از قرآن کریم اینچنین بیان می کند، اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى 20/24 – 79/17 به سوی فرعون برو که او طغیان کرده است. و در همین سوره(طه) در دستور دیگری به حضرت موسی و برادرش هارون دوباره چنین می فرماید: اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى 20/43
مساله طغیان و طاغوت گری فرعون آنقدر پر اهمیت است که حضرت موسی در بیانی به خداوند چنین می فرماید: قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى 20/45 . یعنی خدایا ما می ترسیم که او در آزار ما شتاب کند و یا اینکه طغیان او بیشتر شود(ترجمه المیزان)
این آیات بیانگر شدت طغیان و طاغوت گری فرعون بود، این طغیانگری سبب شده بود تا مردم مصرش را به بردگی بگیرد و آنها هم از او اطاعت نمایند فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ 43/54
و در مورد بنی اسرائیل هم چنین می کرد یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ 2/49 پسران را می کشت و زنان ( را برای بردگی) زنده نگه می داشت.
در آیه ای که ذکر شد(43/54) دلیل اطاعت مصریان را فسق آنها بیان می کند اما این فسق در نتیجه اطاعت طاغوت پدید آمده بود، چرا که، وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات. 2/256. کسانی که کافرند ولی و سرپرست آنها طاغوت است که آنها را از نور به سمت ظلمت می کشاند.
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ
و چه زیبا خداوند همه این نکات را در این ایه جمع نموده است، در این آیه هم به علو و طغیانگری فرعون اشاره شده است هم به ظلم به بنی اسرائیل و هم به مفسد بود ال فرعون و طاغوت.
حال اگر حضرت موسی بخواهد مردم را از این همه نکبت و تاریکی نجات دهد باید چه کار بکند؟
باید با بی حجابی مبارزه کند؟
باید با فقر مبارزه کند؟
باید با مواد مخدر مبارزه کند؟
باید با مفاسد اقتصادی مبارزه کند؟
و یا از مبارزه با سرپرستی طاغوت شروع کند، چرا که تسلط طاغوت از همه اینها بدتر است و سبب همه این مشکلات.
به همین دلیل خداوند وقتی که حضرت موسی و برادرش هارون را به سمت فرعون می فرستد یکی از دلایل این درگیری و مبارزه را طغیان و طاغوت گری فرعون ذکر می کند.
حتی هنگام اعزام حضرت موسی در این سه آیه ای که ذکر شد سخنی از دیگر مفاسد این حکومت ذکر نمی شود، خداوند می فرماید برو چون او اهل طاغوت است و اجازه نمی دهد که بنی اسرائیل آزادانه زندگی کنند، او در همه شئون زندگی بنی اسرائیل دخالت می کند.
پس یکی از گام های مهم و ریشه ای در انقلاب ها مبارزه با طاغوت است، اگر رسولی بتواند تسلط طاغوتی را از مردم بردارد به پیروزی بزرگی دست یافته است و به واسطه همین پیروزی می تواند بر مردم نجات یافته منت بگذارد که من به امداد الهی شما را از سلطه طاغوت نجات دادم. چنانچه در این آیه می فرماید:
«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ »
ترجمه«و به یاد بیاور آن زمانى را که- موسى به قوم خود گفت نعمتهاى خدا را بر خود به یاد آورید، زمانى که (گروهى از) فرعونیان به سختى عذابتان مىکردند و پسرانتان را سر مىبریدند و زنانتان را (براى خدمتکارى) زنده نگه مىداشتند، نجاتتان داد و در اینها از جانب پروردگارتان آزمایش بزرگى بود»(ترجمه المیزان)
اهمیت مبارزه با طغیان و کفر فقط در گستره اجتماع نیست، این مبارزه حتی در نهادهای کوچکتری مانند خانواده نیز در جریان است. چنانچه در ماجرای حضرت موسی علیه السلام آن شخصی از رجال الغیب، که به خضر مشهور است، در صحنه ای طفلی را می کشد، بعدا در برابر اعتراض های حضرت موسی علیه السلام اینگونه پاسخ می دهد: وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْرا(18/80) ترجمه: اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند ترسیدم به طغیان و انکار دچارشان کند(المیزان)
علت قتل فرزند توسط حضرت خضر چنین بیان می شود که ترسیدم پدر و مادر مومنش را به طغیان و کفر وا بدارد.
پرهیز از تن دادن به حاکمیت طاغوت
در آیات متعددی از قرآن کریم انسانها را از تن دادن به حاکمیت طاغوت نهی نموده است که در اینجا به آنها اشاره می کنیم.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً(4/60)
در این آیه شریفه خداوند می فرماید برخی ادعا دارند که به حکومت اسلامی و دینی ایمان دارند و همچنین حکومت های قبلی دینی را نیز به رسمیت می شناسند اما امروز در موارد اختلافی به داوری های طاغوت مراجعه می نمایند و بر اساس ارزش های آنان حق را می سنجند. در حالی که به اینها دستور داده شده بود که به طاغوت کفر بورزند. اما اینها از این دستور پیروی نکردند.
در این آیه خداوند به طور صریح دستور داده است که از مراجعه به طاغوت برای داوری خود داری کنید. مثل برخی که با مراجعه به تشکل های حقوق بشری غربی ها، به دنبال این هستند که حق و حقوقی برای خود دست و پا نمایند.
با توجه به اگر ما بخواهیم داوری ها را نزد طاغوت نبریم، لازمه اش این است که با طاغوت مبارزه کنیم و حاکمیت حقی را ایجاد نماییم و در تحلیل های خود به ملاک ها و معیارهایی که آنها برای ما دیکته می نمایند توجه نکنیم.
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ (5/60)
در این آیه نیز خداوند می فرماید کسانی که به بندگی طاغوت در آمدند ما آنها را مانند میمون و خوک قرار دادیم.
وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِباد(39/17)
در این آیه هم خداوند می فرماید کسانی هستند که از پرستش طاغوت و به ولایت و سرپرستی گرفتن آن اجتناب دارند، به همین دلیل اینان به سمت خداوند بازگشت می نمایند.
سوال اساسی
اگر کسی شیعه اهل عبادت بود اما کفر به طاغوت نداشت و حاضر شد که در دستگاه طاغوت به حقوق خود برسد حکمش چسیت؟
در روایت تفسیری که در ذیل آیه 60 سوره نساء آمده احادیث متعددی داریم که ما را از مراجعه به طاغوت برای گرفتن حقمان نهی کرده اند.
به عنوان مثال در حدیث شریفی داریم که ابی بصیر از حضرت صادق علیه السلام سوال می کند، اینکه خداوند در آیه 188 سوره بقره می فرماید اموال خود را میان هم به باطل نخورید و به حکام متوسل نشوید؛ یعنی چه؟
حضرت جواب می دهند که ابا بصیر ، خداوند می داند که حاکمان جوری وجود دارند .... حال اگر برای کسی اختلافی پیش آمد، و حقش ضایع شد و او به دنبال این بود که حق خود را باز پس گیرد، او باید به سراغ حکام اهل ولایت برود، پس مبادا شکایت های خود را نزد اهل جور و ستم و طاغوت ببری تا آنها برای تو قضاوت نمایند.
بعد حضرت این آیه از قرآن را تلاوت نمودند:« أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ 60 نساء» « کسانی هستندکه خیال مىکنند به کتاب تو و کتابهاى سلف ایمان دارند اما قضاوت ها را نزد حاکم طاغوتى می برند»(تفسیر برهان 1/401)
در روایت عجیب دیگری داریم که عمر بن حنظله می گوید از حضرت صادق علیه السلام سوال کردم دو نفر از شیعیان( در حدیث دارد من اصحابنا) بر سر مال و حقی با هم اختلاف پیدا کردند، پس برای مشخص کردن حقشان نزد حکومت طاغوت رفتند، تا در مورد اختلاف آنها رسیدگی کند، آیا این کار بر آنها حلال است؟
حضرت در جواب او فرمودند: هر کسی (چه شیعه چه سنی) برای گرفتن حق خود به حکومت طاغوت مراجعه نماید، بعد قاضی حکومت طاغوت، در مورد اختلاف آنها حکم دهد، آنگاه آن شخص بخواهد مال و حقش را بر طبق حکم قاضی طاغوت بگیرد، آن مال بر او حرام است و نمی تواند در آن مال تصرف نماید، حتی اگر قاضی درست حکم داده باشد و آن مال حق مسلم آن شخص باشد!!(شاید سوال پیش بیاید که مال حق مسلم اوست چرا برای او حرام است؟) حضرت می فرماید علت حرمت برای این است که، این حکم و قضاوت ، حکم و قضاوت طاغوت بوده است و خداوند ما را از مراجعه به طاغوت نهی نموده است! ...(همان)
توجه:
اگر بر این احادیث دقت نماییم به نکات بسیار جالبی خواهیم رسید.
نکته اول این است که در متن حدیث اول دارد «رجل» اطلاق این کلمه حتی شامل غیر شیعیان هم می شود، یعنی مطلق مراجعه به طاغوت دارای اشکال است، حتی برای اهل کتاب.
نکته عجیب در حدیث دوم است، برای اینکه این نکته مورد توجه قرار گیرد مثالی می زنم.
فرض کنید دو نفر در زمینی با هم شریک هستند، یکی از شرکا با دست بردن در قرار داد، به حقوق شریک دیگر تجاوز نموده است و تمام زمین را صاحب شده است، حال شریک اول برای احیاء حق خود به دادگاه حکومت طاغوت شکایت می کند، دادگاه حکومت طاغوت، مشغول رسیدگی به پرونده می شود و با عدالت بسیار دقیق، متوجه این کلاه برداری می شود، پس حکم می کند که شریک دوم باید حق شریک اول را بر گرداند.
در نتیجه مامورین دادگاه حق شریک اول را از شریک دوم می گیرند و در کمال احترام به او باز می گردانند، حضرت می فرماید گرفتن این زمین بر او حرام است، با اینکه حقش است و مورد ظلم واقع شده بود و حکومت طاغوت هم درست قضاوت کرده بود اما حضرت می فرمایند تو به حقت نرسیدی! و اگر آن را بگیری دخل تصرف تو در آن مال برای تو حرام است، هر چند که حق مسلم تو باشد!
و شاید این حرمت فقط حرمت تکلیفی نباشد و حرمت وضعی نیز باشد یعنی اگر در این زمین نماز بخوانی نماز تو قبول نخواهد شد، و باید همه آنها را قضاء کنی!
نکته ای که در این روایت است این است که، حضرت می فرماید شما نباید دایره حق را فقط در محدوده املاک و دارائی های خودت تعریف کنی، درست است که تو به حق خودت رسیدی، اما با این رسیدن حق ما اهل بیت را ضایع کردی و سبب تقویت طاغوت شدی!
حال شما این روایت را تعمیم دهید به عبادات، اگر شما با بجا آوردن حج سبب تقویت طاغوت شوی این حج قبول است؟
اگر با برگذاری نماز جماعت و دیگر عبادت ها سبب تقویت طاغوت شدی این نماز قبول است؟ حتی اگر در صفوف بسیار منظم و اشک و آه همراه باشد!
آن فتنه گری که برای مشخص شدن انتخابات درخواست نظارت بین المللی(نظارت طاغوت) بر انتخابات را دارد، بر فرض محال هم طاغوت با عدالت نظارت کرد و تحت نظارت طاغوت به ریاست رسید، آیا آن ریاست برای او حلال است؟
کسانی که برای رسیدن به حق خود(نه باطل و دروغ بزرگی که در خلوت ها به آن اعتراف دارند) متمسک به طاغوت می شوند، اگر به این حق برسند آیا مجاز به تصرف هستند؟
هنگامی که مرحوم ابوترابی در اسارت بودند، ایشان و عده ای دیگر به شدت مورد شکنجه قرار گرفتند، روزی که قرار بود نماینده صلیب سرخ از اردوگاه بازدید کند، برای مدت کوتاهی به اوضاع آنها رسیدگی شد و لباس و غذای خوب در اختیار آنها قرار دادند.
در روز بازدید نماینده صلیب سرخ برخی از اسراء ، از شکنجه ها به نماینده های صلیب سرخ شکایت کردند ولی، مرحوم ابوترابی با اینکه شکنجه زیادی شده بود در پاسخ نماینده های صلیب سرخ گفته بودند، بالاخره دوران اسارت است، و از شکنجه ها هیچ نگفته بود. بعد از رفتن نماینده های صلیب سرخ، افسر شکنجه گر عراقی نزد او می آید و می پرسد، چرا تو شکایت نکردی؟ مرحوم ابوترابی این آیه از قرآن را تلاوت کرده بودند«وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلا» درسته ما با هم در حال جنگ هستیم، ولی مسلمان از مسلمان نزد کافر شکایت نمی کنه تا او مسلط بر مسلمانان شود.
موید این سخن مرحوم ابوترابی همین آیه قرآن است که در مورد آن بحث کردیم« یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ ».
حال تو ببین برخی خواص با سخنان دروغ و تهمت های خود، چه تسلط های از طاغوت برای ما پدید آوردند، در حالی که تفسیر قرآن هم نوشته اند!!
اما دلیل ما برای اینکه روایت را تا این حد تعمیم می دهیم روایت دیگری از حضرت صادق علیه اسلام است که فرمودند: َ إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوه (الکافی، 2/ 416)
بنی امیه مردم را در فراگرفتن ایمان آزاد گذاشتند، اما آنها را در فرا گرفتن شرک آزاد نمی گذاشتند، به دلیل اینکه اگر آنها را در شناخت شرک آزاد می گذاشتند دیگر مردم از آنها اطاعت نمی کردند، یعنی مردم متوجه می شدند و قدرت تشخیص آنها بالا می رفت که اینها مشرکند و حکومت، حکومت طاغوتی است، پس بر علیه آنها شورش به پا می شد به همین دلیل، فقط ایمان و عبادت را به مردم یاد می دادند اما از طاغوت و شرک چیزی یاد نمی دادند( حاشیه مرحوم فیض کاشانی در کتاب شریف الوافی، 4/255)
تا اینجا ما فقط به یک جواب ریشه ای به اشکالات مطرح شده بسنده کردیم، انشاالله در پست های بعد به جواب های دیگر، همچنین جواب ها نقضی خواهیم پرداخت. منتظر بقیه جواب ها باشید.
نتیجه:
با توجه به مطالبی که در مورد طاغوت در آیات و روایت مطرح کردیم، به این نتیجه می رسیم که مبارزه با طاغوت از مبارزه با بی حجابی، مبارزه با فقر، مبارزه با اعتیاد و... مهم تر است.
یعنی اگر آن عارف قدری تامل و تفکر داشت می دانست که امام خمینی مهم ترین شرط حکومت اسلامی را در جامعه ایران محقق کرد و آن سرنگونی طاغوت و احیاء حکومت توحید بود.
آن عارف دقت ندارد که اگر عبادت همه خلق را در حکومت طاغوت انجام دهد و این عبادت های او سبب تقویت حکومت طاغوت شود، برای این عبادت ها و ذکر ها، ذره ای پاداش نخواهد داشت و گرفتار عذاب الیم خواهد بود.
حال با این تامل و تدبر می یابی که امام خمینی با احیاء حکمت اسلامی چه خدمت بزرگی را فقط به چنین عارفانی کرد(بگذریم از بقیه خدمات حکومت او که برای شمردن آن سالها وقت لازم است) تا عبادات و ذکر آنان دچار آفت، تقویت طاغوت نگردد، بر این عارفان لازم است که صبح شام دعاگوی چنین کسی باشند که آنها را از تاریکی حکومت طاغوت خارج، و به نور حکومت اسلامی رساند، که اگر عدد در برابر انبوه صفرهای این عارفان نباشد، عبادات آنها معنایی نخواهد داشت، و جر پوچی درو نخواهند نمود.
اگر امام خمینی به جای مبارزه با طاغوت به اصلاحات جزئی در حکومت پهلوی رضایت می داد، چقدر به این آرمان قرآنی نزدیک می شد؟
امروز جمهوری اسلامی، چقدر از این هدف بلند قرآنی فاصله گرفته است؟
در این کشور چقدر طاغوت حکومت و تسلط دارد؟
می بینی علی رغم همه تحریم ها، اما سلطه ای بر ما ندارد، و شما فاصله بین سلطه و تحریم را به خوبی درک می کنید.
در کشورهای همسایه ما، چقدر طاغوت تسلط دارد؟
اگر
عبادت جن و انس را هم در کشورشان انجام دهند اما سبب ادامه تسلط طاغوت شود، این
عبادات هیچ ارزشی نخواهد داشت، چرا که عبادت او سبب تقویت سلطه طاغوت شده است.
عبادت او پایگاهی مستحکم برای لانه کردن طاغوت شده است و می بینی که در همه کشورهای همسایه پایگاه های مختلف دارد و مسلط بر اوضاع آنان است.
آنچه جناب شمس الواعظین در این بخش نمی دیدند، طاغوت بوده است، او این دستاورد بزرگ را نادیده گرفته بود و با برخی ادعاها به مبارزه با، تنها حکومت دینی آمده بود که در برابر طاغوت زمان ایستاده است.
در پایان این قسمت بازم تاکید دارم که جواب های بنده به این شبهات تمام نشده است و برای هر طیف به حول قوه الهی جواب های محکمی آماده خواهیم نمود، جوابی که در این جا مطرح شده از یک زاویه بود انشاالله از زاویه های دیگر به این مساله خواهیم پرداخت.
در این هفته دعاگوی همه مومنین در جوار حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام خواهیم بود(مخصوصا شیعیان بحرین و عربستان)
- ۹۱/۱۲/۰۵
مخصوصا روایات و آیات که باورهایمان را محکم میکند