جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

خداوند در سوره صف می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ

می خواهیم از مرصوصین شویم.
بنیان مرصوص یعنی بناهای پولادین

پیوندها

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

توضیحی در مورد پست قبلی

بلاخره نمردیم و سه تا آدم حسابی گفتن مطالب جالب شده(البته با قید کم کم)

یکی از نکات مهمی که زیر پایه اساسی در زندگی ما است بحث مسائل اعتقادیه

تا اعتقاد ما نسبت به یه مساله درست نشود، هزاری هم در مورد اون مساله به ما آداب و رسوم یاد بدن فایده نداره

یه مثال بزنم تا بحث رون تر بشه

اگر کسی اعتقادش را در مورد دنیا تصحیح نکنه از همه کمبود ها برای خودش عقده درست می کند بعد اگر کسی بخواهد او را از این عقده ها رهایی بدهد خیلی اشتباه است که بیایید برای یک یک این عقده های ایجاد شده وقت بذاره و بخواد دونه دونه کمکش کنه

بلکه اگر به این بینش را داد که ماهیت دنیا یعنی همین چیز ها و دنیا اون بهشتی که تو فکر می کنی نیست و...

این فرد با پیدا کردن این اعتقاد جدید خودش به صورت خود جوش از خیلی از آن عقده ها رها می شود

نمونه کاربردی این مساله را امسال در اردوی سی سخت انجام دادیم

بنده احساس کردم یکی از ضعف های مهم سپهر مربی هایی است که باید از نظر اعتقادی آزاده باشند(البته خود بنده به عنوان اولین گزینه داخل در این ضعیفان هستم) مربی روش بلد هست اما از نظر اعتقادی آزاده نیست

دید محدود دارد هم خودش محدود است هم اعتقادش محدود

به همین خاطر بنده مخالف بودم که به معین ها آموزش روشی بدهیم

منظورم از آموزش روشی یعنی اینکه مثلا به معین ها آموزش دهیم که چگونه با بچه ها ارتباط بر قرار کنند یا اینکه چگونه بچه ها را به سمت خود جذب نمایند یا چگونه برنامه اجرا کنند و یا....

گفتم قبل از اینکه به معین ها آموزش روشی بدهیم بیاییم در برخی از مسائل اعتقاد اینها را تغییر دهیم

لذا از کتاب های مرحوم صفایی و طاهر زاده استفاده کردم

و به معین ها گفتم در این کتاب ها به دنبال یه تعریف جدید از این چند واژه باشید

دنیا

انسان

خدا

معاد

تا این ها برای ما تعریف صحیح نداشته باشد کار مربی گری به معنایی صحیح تحقق پیدا نمی کند

مثلا اگه یه مربی اعتقادش در مورد دنیا این باشد که آقا کلای خودت رو نگه دار که باد نبره

او دیگر اهل صبر

استقامت

ایثار و....

نیست

او دیگر گذشت ندارد

او دیگر تفاوت های اردو را تبعیض می بیند و از هر جلسه و جمعی برای تخریب استفاده می کند

مشکل ما مشکل امکانات نیست

مشکل ما مشکل اعتقاد است

مگر زمان جنگ ما چقدر امکانات داشتیم؟

اما چقدر حماسه آفریدیم!

حـــــــــــــــــــــماسه آفریدن به اعتـــــــــــــــقاد است نه به امکانات

یه خلاصه گیری کنم بعد یه نکته جالب دیگه بگم

خلاصه این شد که معین ها با یه دوره مطالعاتی محدود سعی کردن زیر پایه های اعتقادی خود را درست نمایند

تغییر نگرش تغییر رفتار و گفتار را در پی خواهد داشت

او دیر عصبانی می شوم چون نگرشش در مورد اطرافیانم تغییر کرده

او به آنچه دارم قانع ام چون نگرشش در مورد دنیا تغییر کرده

او مهربان است چون نگرشش در مورد خدا تغییر کرده

او ایثار بدن منت می کند چون نگرشش در مورد معاد تغییر کرده

و تو باید در خودت هم ایثار هم مهربانی و هم تواضع  و هم همه ی

خصلت های نیک پدید آوری، با تغییر نگرشی که در خودت ایجاد می کنی

نکته دوم

بحث نگرش و اعتقاد آنقدر مهم است که در مسائل اخلاقی هم برای ما کارایی دارد

مثلا اگر کسی گرفتار به گناهی است به نظر بنده این اشتباه است که فقط به او رفتار بیاموزیم

اول از همه باید اعتقاد او را تصحیح کنیم بعد بهش بگیم دروغ نگو عیبت نکن به راحتی تهمت نزن خودخواه نباش

این تکبر نجس را کنار بگذار و...

کسی که در اعتقادش نسبت به خدا اعتراض دارد و گمان می کند نعوذ بالله خدا گاهی اوقات چرت می زند

و به خواسته های او توجهی ندارد و زیر لب می گوید چرا با من بد شدی؟؟

هر چه زیارت عاشورا و نماز و.. بخواند نمی گویم بی اثر اما کم اثر است

پس اگر زیر پایه اعتقادات ما درست شد یه زیارت عاشورا کار یکسال و شاید یک عمر زیارت عاشورا را بکند

به خاطر همین پیامبر در اول بعثت به یاران خود فقط رفتار یاد نداد بلکه قبل از هر چیز اعتقاد و بینش آنها را عوض کرد که آنچنان در برابر شکنجه ها صبر می کردند و به شهادت می رسیدن

در اکثر سوره های جزء سی قرآن که در مکه نازل شده(اوائل بعثت) سخن از معاد و اعتقاد است

یکم طولانی شد ببخشید

جبران گذشته بود

سلسله بحث های شناخت هدف شماره 5

بحث قبلی پیرامون تلقی انسان از خودش بود گفتیم تا یه مربی تعریفش از خودش عوض نشه نمی تونه یه مربی واقعی باشه

یک مربی رو از جهات گوناگون می شود تعریف کرد همان طور که یک پدر را از جهات گوناگون می توان تعریف کرد

گاهی اوقات یه مربی را با این عنوان تعریف می کنیم که مربی خوب کسی است که بتواند در چاچوب اهداف و سیاست های اردو حرکت کند. مثلا با بچه ها ارتباط خوبی داشته باشد، شاد باشد، بیشترین حضور را در میان بچه داشته باشد، در مراسم های اردو حضوری پر رنگ داشته باشد و...

و گاهی مربی را اینگونه تعریف می کنیم که مربی خوب کسی است که در دوره تربیت مربی شرکت کرده باشد بیشترین مطالعه را داشته باشد و...

اما بنده می خواهم بگویم علی رغم اینکه همه تعاریف فوق لازم است اما مربی بر اساس علائق و شناختش از خود تعریف می شود.

علاقه های ما اندازه ما را نشان می دهد مرحوم صفایی در کتاب مسئولیت و سازندگی می گوید گاهی یک پدر بچه اش را تربیت می کند اما برای اینکه در پیری عصای دستش شود. یا یک استاد فرزندش را برای جامعه تربیت می کند تا نیاز جامعه را بر طرف نماید. یا یک مسئول افراد را تربیت می کند تا در ساختار اداری او خوب کار کنند.

شاید بگویید اینها تربیت نیست!

در جواب می گویم منظور شما از تربیت چیست؟

که در آخر می رسیم به اینجا که تلقی ما از خودمان چیست؟

مثلا یه پدر می تواند چندین تلقی و تعریف از خود داشته باشد که هر کدام از این تلقی ها در تربیت او اثر می گذارد

مثلا گاهی یه پدر خودش را فقط همین جسم می بیند که این جسم پیر می شود و نیاز به تکیه گاه دارد ، پس او بر اساس همین تفکر و ترس سالها به تربیت فرزند خود می پردازد. فرزندی که او را رها نکند و همیشه در کنار او باشد. به نظر شما محصول این تربیت چیست؟

گاهی یه پدر تمام وجود خود را در دارائی و کارخانه خود می بیند تمام تلاش او این است که بتواند فرزندی را تربیت کند تا خلف صالحی برای او در کارخانه باشد تا کارخانه دچار ورشکستگی نشود.

گاهی یه پدر فقط دوست فرزندش در س بخواند تا نفر اول شود تا معروف شود و....

همه این تربیت ها بر اساس تعریف پدر از خودش است

اگر پدر خودش را محصول تمام هستی بداند آن هم هستیی که تا بی نهایت ادامه دارد و محدود به کارخانه نفر اول شدن و ...

نیست این پدر اگر تربیت کند برای بی نهایت راه تربیت می کند.

مربی باید خودش  را برای سفری بی نهایت بداند.

این بحث ها انتزاعی نیست چرا که در آیات قرآن ایمان به معاد و غیب یکی از مهم ترین اصول تربیتی است.

ایمان به معاد و عیب در یک نگاه یعنی ایمان به بی نهایت.

این مباحث انتزاعی نیست چرا که می توان آن را در اردو کاربردی کرد

مثلا مربی که خودش را برای بی نهایت بداند خیلی راحت تر با سختی ها کنار می آید تا مربی که خود را برای ده روز اردو تعریف کرده!

ده روز کجا بی نهایت کجا؟

اگر ما خود را برای ده روز یا یک ماه تعریف کنیم بچه هایی تربیت می کنیم که عمق دیدشان یک ماه است اما اگر خود را در بی نهایت راه تعریف کردیم آنگاه سپهری تربیت می کنیم تا بی نهایت برود.

اگر این تلقی از خود آمد در کنارش ایثار ، صبر، و... می آید.

اما اگر این تلقی ایجاد نشده باشد و ما بخواهیم ایثار را در مربی ایجاد کنیم، یا موفق نمی شویم و یا اگر موفق شویم این ایثار بی ریشه خودش بحران می شود از این نظر که کبر و ریا را به همراه خواهد آورد آنگاه ما با مشکلات بیشتری روبه رو خواهیم شد.

نتیجه: مربی واقعی کسی است که خودش را فرزند بی نهایت راه بداند مربی واقعی کسی است که معاد را فراموش نکند

چون اگر معاد(بی نهایت راه)  را فراموش نکرد خدا را می طلبد. اگر معاد(بی نهایت راه) را فراموش نکرد دین را می طلبد

امام را می طلبد .

شاید به خاطر همین است که اولین انکاری که کفار و مشرکین، در برابر پیامبران انجام می دادند انکار خدا نبود بلکه انکار معاد بود و می گفتند محال است که ما دوباره زنده شویم و نتیجه اعمال خود را ببینیم.

محال است دروغی که گفتیم و چند روز از آن می گذرد روزی با یک صورت ملکوتی قبیح در برابر ما حاضر شود

محال است فحشی که در تنهایی به فلانی دادیم روزی صورت ملکوتی پیدا کند و وبال گردن ما شود

محال است غیبتی را که در بین دوستان خود کردیم و دیگران از آن مطلع نیستند روزی علنی شود و دیگران نیز از آن اصلاع پیدا کنند.

محال است اگر انفاقی و یا ایثار بکنیم روزی این انفاق و ایثار مانند یک صورت ملکوتی بسیار زیبا در کنار ما باشد.

پس اولین تعریف مربی این است که او خودش را برای بی نهایت بداند اگر خودش را برای بی نهایت دید پس برای بی نهایت هم تربیت می کند .

اگر من به بی نهایت علاقه داشتم بهترین تربیت را دارم اما اگر به فرزندم به منصب و جایگاهم به دوست و همشهریم به محبوبیتم و... بیشتر از بی نهایت علاقه داشتم تربیت نا موفقی خواهم داشت

سعی کنیم علاقه به بی نهایت و معاد در ما زیاد تر از چیزهای دیگر باشد

تا یه داستان دیگه خدانگهدار