قسمت هفتم از تحلیل خطبه 16 نهج البلاغه
- شنبه, ۲ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۳۴ ب.ظ
- ۲۲ نظر
خلاصه این پست برا اونا که وقت ندارن
حضرت در نامه 31 نهج که مخاطب آن جوان است می فرماید، یا به آنچه گذشتگان و بزرگان دین تو به تو گفته اند اعتماد کن و به آن عمل نما.
اما اگر خودت خواستی کشف کنی و خودت به انتخاب برسی، عیبی ندارد اما برای این کارت باید یه سری از اصول را رعایت کنی که به هلاکت و شبهه نیفتی. در ادامه خطبه ما به این نکات اشاره کرده ایم.
مشروح این پست برا اونا که اهل دقتند در ادامه مطلب
در تحلیل خطبه 16 نهج البلاغه سخن از شبهات و روش برخورد با آن مطرح شد، برای آشنایی بیشتر با این مسأله به قسمتی از نامه 31 نهج البلاغه اشاره می کنم.
حضرت در این نامه می فرمایند:« وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ
فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ
آخِرُ ذَلِکَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا
فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ
وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالِاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَى ضَلَالَةٍ
فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ
وَ إِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ »
ترجمه مرحوم دشتی:« پسرم بدان آنچه بیشتر از به کار گیرى وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهى است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیمودهاند.
زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر مىکنى در امور خویش نظر داشتند.
و همانگونه که تو درباره خویشتن مىاندیشى، نسبت به خودشان مىاندیشیدند، و تلاش آنان در این بود که آنچه را شناختند انتخاب کنند، و بر آنچه تکلیف ندارند روى گردانند،
و اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواستهاى تو از روى درک و آگاهى باشد، نه آن که به شبهات روى آورى و از دشمنىها کمک گیرى.
و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یارى بجوى، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوى، و از هر کارى که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز.
و چون یقین کردى دلت روشن و فروتن شد، و اندیشهات گرد آمد و کامل گردید، و ارادهات به یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آنچه که براى تو تفسیر مىکنم،
اگر در این راه آنچه را دوست مىدارى فراهم نشد، و آسودگى فکر و اندیشه نیافتنى، بدان که راهى را که ایمن نیستى مىپیمایى، و در تاریکى ره مىسپارى، زیرا طالب دین نه اشتباه مىکند، و نه در تردید و سرگردانى است، که در چنین حالتى خود دارى بهتر است»
تحلیل ما
توصیه می کنم که حتما بیان حضرت رو، با دقت چند مرتبه مطالعه کنید بعد به این تحلیل بپردازید.
وقتی که ما به سن رشد می رسیم خیلی از شبهات و سوالات به طور طبیعی سراغ ما می آید.
این سوالات از خود خدا شروع می شود و تا پیامبران و ائمه جلو می آید.
گاهی اوقات رنگ و بوی اعتقادی پیدا می کند و هی به عدالت خدا گیر می دهیم، که اگر تو عادلی چرا اینقدر ظلم زیاد است و چنین و چنان شد؟
گاهی هم رنگ و بوی سیاسی می گیرد و می پرسیم.
کی گفته ولایت فقیهی که با اصل آزادی و حقوق مردم در تضاد است، حقه؟
چرا از اول انقلاب ما با آمریکا و اسرائیل بد شدیم؟ خب مثل کره جنوبی با اسرائیل بدون چالش برخورد می کردیم وضعمان خوب می شد.
و... خیلی از سوالات و شبهات دیگر.
برای اینکه بحث یه مقدار باز بشه باید مثال هایی بزنم، خیلی شنیده ایم که می گویند ما که خودمون خدا و پیامبر رو انتخاب نکردیم پدران ما اونو انتخاب کردن از کجا معلوم که باباهای ما درست فهمیده باشند؟
چون بابام نماز می خونه من هم می خونم!
ما در سال 58 به جمهوری اسلامی رای ندادیم. پدران ما رای دادن به ما چه!
چون پدرم انقلاب رو قبول داره دلیل نمی شه منم قبول داشته باشم و...
حضرت می فرماید اول از همه یادت باشد توی جوان امروز سعی کن همون راه پدران گذشته ات را در مورد دین ادامه بدهی.
ممکن است اینجا اشکالی پیش بیاید و آن اینکه خوب بعضی ها پدرانشان اشتباه کردند. مثلا یزید هم طبق وصیت حضرت امیر داره راه پدرش معاویه رو ادامه می ده!
حضرت برای دفع این شبهه می فرمایند البته نه هر پدری بلکه کسانی که صالح بودند. شاید اهل دقت باز اشکال کنند که صالح در توصیف اهل بیت و خاندان آمده نه در توصیف پدران!
جواب این است که خود این صفت قرینه است بر اینکه پدران تو هم از این صفت بهرهمند بودند به همین دلیل دیگر حضرت آنرا ذکر نکرد.
پس حضرت می فرماید اگر پدران شما انسانهای صالحی هستند بدانید راهی که آنها رفته اند راه درستی بوده است. پس شما هم در انجام واجبات و ترک محرمات و رعایت تقوای الهی راه آنها را طی کنید و به شبهاتی که در ذهنتان پیرامون این راه و واجبات و محرمات آن می آید توجه نکنید.
مثلا چون پدران ما به ما گفته اند اتفاقی در کربلا افتاد و امام حسین به شهادت رسید و او مظلوم بود. فرزندش تازه می پرسد از کجا معلوم که او مظلوم بوده است؟
از کجا معلوم امام زمانی وجود داشته باشد؟ از کجا معلوم سنی ها حق نباشند و....
حضرت می فرماید اگر پدرانت را صالح دانستی پس به آنان اعتماد کن، و همان راه راطی کن.
نکته بسیار مهم اینه که یادت باشد این پدران صالح، پدر و مادر وراثتی ما نیستند که این پدران صالح اهل بیت پیامبر هستند، که رسول خدا در حدیثی فرمود « انا وعلی ابواهذه الامه»
من و علی پدران این امت هستیم.
پس در آنچه از اهل بیت و جانشینان آنان که علمای صالح، و امروز ولی فقیه است شک و تردید به خود راه نده، چرا که ولی فقیه نیز بر اساس دستورات اهل بیت عمل می کند و فرمان می دهد.
(امیدوارم که به عبارت علمای صالح توجه خاص فرموده باشید، حضرت می فرماید اهل بیت صالح نه هر اهل بیتی!
منظور از اهل بیت فامیل های سببی و نسبی نیست.)
در ادامه حضرت می فرماید این دستور من به تبعیت از پدران و اهل بیت صالح(علمای صالح) بی دلیل نیست. بلکه به این خاطر است که آنها در مورد آنچه تو امروز می اندیشی و پیرامون آن فکر می کنی و گاه شبهات به سراغت می آیند، آنان همین فکر ها و شبهات را داشته اند و در مورد آن تحقیق کرده اند و به نتیجه رسیده اند. پس لازم نیست راهی که آنها یکبار پیموده اند تو دوباره تجربه کنی، بلکه از تجربه آنها عبرت بگیر.
در ادامه حضرت به نکته بسیار مهمی اشاره می فرمایند و می گویند: حال اگر نفست قبول نکرد که راه پدران و اهل بیت صالح را طی کند و خواست که او نیز همان راه را طی کند، و خودش همه آنچه آنان فهمیده اند را دوباره بفهمد، در این وقت اشکالی ندارد که تو نیز همان راه را بروی اما اگر می خواهی خودت آن راه را بروی باید نکاتی را رعایت کنی و الا هلاک می شوی،
نکاتی که باید رعایت کنی به شرح زیر است.
فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ
باید تمام همت تو برای فهم و یاد گرفتن باشد.
برای ما بارها اتفاق افتاده با کسانی روبه رو شده ایم که هنگام بحث و گفتگو حتی روشنایی روز و سفیدی ماست را انکار می کنند، به اصطلاح مجادله و مغالطه می کنند. این جور آدما هدفشون فهمیدن و یاد گرفتن نیست بلکه قصد مجادله و بحث بی خود دارد. و گاهی هم صفاتی مانند غرور و خود بزرگ بینی سبب می شود تا آنان نتوانند حق را بفهمند.
حضرت می فرماید پس اگر خواستی خودت تحقیق کنی حواست باشد که انگیزه ای به غیر از فهمیدن در تو سبز نشود. به دنبال ضایع کردن طرف مقابل و رو کم کنی نباشی.
لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ
شرط دوم این است که در شبهات غرق نشوی.
یعنی برای سوالات خود یه فیلتر بذار، اجازه نده نفست هر سوالی را بپرسد.
گاهی اوقات برخی با این پیش فرض که پرسیدن حق ماست شروع به سوال های مختلف می کنند در حالی که خداوند در قرآنش از برخی از سوالات پرهیز داده است و فرموده حق ندارید از هر چیز سوال کنید.
خداوند در سوره مائده آیه 101 می فرماید« یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسْلُواْ عَنْ أَشْیَاءَ إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُم»
ای کسانی که ایمان آوردید از چیزهایی سوال نکنید که اگر حقیقت آن برای شما مشخص شد شما ناراحت می شوید و از سوالتان پشیمان می شوید.
پس نباید از هر چیز سوال کرد، بلکه باید سوالات را اولویت بندی کرد و به برخی از آنها هیچ وقت نپرداخت، و برخی دیگر را دقیق و علمی پرسید.
و باید حواسمان باشد که ما فقط سوال داریم و قصد جمع آوری شبهات و انس گرفتن با آنها را نداریم.
علت اینکه حضرت می فرماید با شبهات انس نگیر برای این است که هستند کسانی که با اولین شبهه در دل آنها «شک» جا می گیرد و به جای اینکه برای شبهه به دنبال سوال باشد، بر اساس همان شبهه، شک می کند و بر اساس شکش قضاوت می کند و به عمل می پردازد.
برای این شک مثال نمی زنم، چرا که ذهن های آماده می توانند هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه اخلاقی و اجتماعی مثال های زیادی برای آن پیدا کنند.
در 147 کلمه قصار نهج البلاغه نقل می کنند که روزی حضرت دست کمیل گرفت و به بیابان رفت و حضرت بیاناتی را برای او فرمودند که در اینجا به قسمتی از آن که مربوط به شبهه است اشاره می کنم.
یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَة: برخی هستند که با شنیدن اولین شبهه گرفتار شک می شوند و دیگر نمی توانند از آن خلاصی یابند.
پس شبهه برای همه مناسب و مفید نیست، چه شبهه ها که شکاکیت های ریشه داری درست کرده است.
عُلَقِ الْخُصُومَاتِ
در سومین دستور حضرت می فرمایند: وقتی در شبهات گرفتار شدی آنگاه به خصومت و دشمنی رو نیاوری و از آن کمک نگیری.
حضرت در این عبارات با دقت تمام فرایند اینکه چگونه برخی به دشمنی با راه حق رو می آورند اشاره می کنند.
ابتدا از پذیرش تجربه دیگران خودداری کردند و بعد هم بدون اینکه
انگیزه یادگیری داشته باشند به سراغ شبهات رفتند و به شکاکیت افتادند و در آخر به
دشمنی رو آوردند و بعد فرار می کند و به آن طرف آب می رود و صبح تا شب بر علیه
کشورش مصاحبه می کند.
چه بسیار کسانی که نتوانستن در برابر شبهات مقاومت کنند و در آخر خود را به هلاکت انداختند.
کلمات حضرت نکات کلیدی بسیار دارد اما بنده به آخرین جمله این بخش از کلام ایشان اشاره می کنم.
«وَ إِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ»
ترجمه: اگر در این راه آنچه را دوست مىدارى فراهم نشد، و آسودگى فکر و اندیشه نیافتنى، بدان که راهى را که ایمن نیستى مىپیمایى، و در تاریکى ره مىسپارى، زیرا طالب دین نه اشتباه مىکند، و نه در تردید و سرگردانى است، که در چنین حالتى خود دارى بهتر است.
حضرت می فرمایند اگر دیدی باز در شک به سر می بری دیگر به این راه و سوالات و... توجه نکن ودست از پرسشگری بردار و سعی کن به عمل بپردازی.
اگر دیدی شبهاتی که پیرامون حکومت اسلامی در ذهن تو زیاد شد و با سخن و گفته هر کس در مورد رهبرت شبهه و شکی در دل تو سبز می شود و هیچ گاه نمی توانی به آن جواب دهی بهتر به هیچ کدام از آنها توجه نکنی و بر اساس آنها به قضاوت نپردازی و بر اساس آنها از او فاصله نگیری و به دشمنش نزدیک نشوی.
نتیجه: اگر یادتان باشد حضرت در اولین خطبه هنگام خلافت فرمود در مسیر حکومت اسلامی من، گودال های عظیمی است که به وسیله شبهات پدید می آیند. برای عبور از این شبهات به تقوای همراه با عبرت رو بیاورید.
ما برای اینکه اهمیت شبهات رو بیان کنیم به عباراتی دیگر از کلام حضرت تمسک جستیم که حضرت اینچنین از غرق شدن در شبهات پرهیز می دهند و سفارش می کنند که به آنچه که گذشتگان کسب کرده اند اعتماد کنیم و راه حق را بدون شک و شبهه بپیماییم.
یا علی
اینم یه نظر بسیار کاربردی توصیه می کنم حتما بخونید از تجربه آن لذت خواهیم برد و البته درس می آموزیم
بسم الله الرحمن الرحیم خواندم زیبا بود
فکر می کنم نکاتی که داشت اینا بود.
1. سری که درد نمی کنه رو دستمال نبند.
2. چیزی رو که بقیه تجربه کردن رو تجربه نکن.
3. اگر خواستی تجربه کنی از سر فهم باشد نه عقده گشایی و رو کم کنی.
4. اگر خواستی به فضای شبهات وارد بشی اول عقیده و خود را آنقدر محکم کرده باش که به ورطه شبهات نیفتی که ورطه ظلمت و تاریکی است.
این هم یک تجربه که شاید به درد بخوره :
اوایل خیلی شبهه برام پیش می اومد تا اینکه همین قسمت از نامه 31 رو خوندم .
بعد
از اون هر سوالی که برام ایجاد می شد اول با خودم چک می کردم که این رو
برای چی می خوای بپرسی ؟ واقعا دنبال چی هستی می خوای چیزی بفهمی یا داری
همین جوری سوال پرت می کنی؟
بعد می گفتم واقعا این سوال رو تو داری می پرسی یا شیطون ؟ بعد یه اعوذ بالله می گفتم.
بعد هم به امام زمان عج یک توسل کوچیکی داشتم که از این سوال موفق بیرون بیام.
نتیجه این شد که
1. 80 درصد سوال ها قبل از پرسیدن حل می شد و نیازی به پرسیدن نداشت یک کم که خودم فکر می کردم می فهمیدم.
2. مقداری از سوالات شیطنت شیطون بود که حل می شد.
3. مقداری از سوالات با اولین جواب چون به دنبال فهم بودی با اولین جرقه حل می شد.
4. در آخر هم یک کمی سوال می موند که با خیال راحت از کنار آنها عبور می کردم چون می دونستم به موقعش جوابش رو پیدا خواهم کرد.
الحمد لله الان که این نظر رو می نویسم هیچ شبهه ای تو ظهنم نیست و تازه می تونم به چیزهای مهم تر فکر کنم.
تشکر از پست زیباتون
- ۹۱/۱۰/۰۲
فکر می کنم نکاتی که داشت اینا بود.
1. سری که درد نمی کنه رو دستمال نبند.
2. چیزی رو که بقیه تجربه کردن رو تجربه نکن.
3. اگر خواستی تجربه کنی از سر فهم باشد نه عقده گشایی و رو کم کنی.
4. اگر خواستی به فضای شبهات وارد بشی اول عقیده و خود را آنقدر محکم کرده باش که به ورطه شبهات نیفتی که ورطه ظلمت و تاریکی است.
این هم یک تجربه که شاید به درد بخوره :
اوایل خیلی شبهه برام پیش می اومد تا اینکه همین قسمت از نامه 31 رو خوندم .
بعد از اون هر سوالی که برام ایجاد می شد اول با خودم چک می کردم که این رو برای چی می خوای بپرسی ؟ واقعا دنبال چی هستی می خوای چیزی بفهمی یا داری همین جوری سوال پرت می کنی؟
بعد می گفتم واقعا این سوال رو تو داری می پرسی یا شیطون ؟ بعد یه اعوذ بالله می گفتم.
بعد هم به امام زمان عج یک توسل کوچیکی داشتم که از این سوال موفق بیرون بیام.
نتیجه این شد که
1. 80 درصد سوال ها قبل از پرسیدن حل می شد و نیازی به پرسیدن نداشت یک کم که خودم فکر می کردم می فهمیدم.
2. مقداری از سوالات شیطنت شیطون بود که حل می شد.
3. مقداری از سوالات با اولین جواب چون به دنبال فهم بودی با اولین جرقه حل می شد.
4. در آخر هم یک کمی سوال می موند که با خیال راحت از کنار آنها عبور می کردم چون می دونستم به موقعش جوابش رو پیدا خواهم کرد.
الحمد لله الان که این نظر رو می نویسم هیچ شبهه ای تو ظهنم نیست و تازه می تونم به چیزهای مهم تر فکر کنم.
تشکر از پست زیباتون