قسمت هشتم ار تحلیل خطبه 16 نهج البلاغه
- سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۴۳ ق.ظ
- ۸۳ نظر
خلاصه این پست برا اونا که وقت ندارن
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند من خلافت و جامعه ای را تحویل گرفته ام که سبک زندگی آنان دوباره بازگشت به جاهلیت کرده است مردم و نخبگان آرمانها را فراموش کرده ایند و به تجملگرایی و فعالیت های اقتصادی صرف رو آورده اند و این ماجرا شبیه همان اتفاقی بود که برای بنی اسرائیل افتاد، انگاه که از یوغ فرعون راحت شدند و به تنوع طلبی رو آوردند.
مشروح این پست برا اونا که اهل دقتند در ادامه مطلب
به خاطر اینکه پست ها یه کم طولانی می شه گفتم بخش، بخش کنم تا هر وقت فرصت کردید یک بخش را مطالعه نمایید. پیش نهاد می کنم حتما این پست را تا آخر بخوانید مخصوصا قسمت آخر پست.
بخش اول
اگر به یاد داشته باشید در تحلیل خطبه 16 نهج البلاغه، گفتیم بنا به نقل ابن ابی الحدید حضرت امیر علیه السلام در اولین سخنرانی خود پس از اخذ خلافت به نکات بسیار مهمی اشاره نمودند.
حضرت در ابتدای خطبه سه مرتبه از وجود نازنین خود، سخن می گویند. اول ذمه خودشان را رهن و گرو می گذارند (شاید در تعبیر امروزی بگوییم شرفش را گرو می گذارد) و دوم خودش هم زعیم و متعهد می شود.
و این علی که در اینجا سه مرتبه می گوید «من».
این «من» در نگاه مردم آن زمان همان حضرت علی علیه السلامی است که مقداری قبل تر از این، مردم به طرف او هجوم شدیدی آوردند تا او را برای خلافت انتخاب نمایند.
بعد از رحلت پیامبر چنین بیعتی با چنین شیوه ای بی نظیر بوده است. مردم قبل و بعد از این بیعت، نه با خلفا سه گانه چنین بیعتی داشتند و نه با حاکمان ظالم بعد از حضرت امیر علیه السلام.
بیشتر مردم هنگام بیعت با خلیف اول، از روی اکراه و یا نادانی بیعت کرده بودند.
خلیفه اول مانند حضرت امیر، از بیعت با مردم رو برنگرداند. چنانچه در تاریخ نقل شده است که او همراه دوستش(خلیفه دوم) در کوچه ها مدینه عبور می کردند و با زور از مردم بیعت می گرفتند .
علت اینکه آنان چنین قدرتی پیدا کرده بودند که با زور از مردم بیعت بگیرند حضور قبیله بیابان نشین«بنی اسلم» بود.
چنانچه طبرى سنی نقل مى کند که قبیله ى « اسلم» پس از ورود به مدینه چنان در کوچه ها تجمع کردند که کوچه ها جاى گنجایش آنان را نداشت. و عمر مى گفت: « ما هو الا ان رایت اسلم، فایقنت بالنصر» (3/222) یعنی : همین که قبیله ى اسلم را دیدم به پیروزى یقین پیدا کردم.
بنا به اقرار علمای عامه خلیفه اول با زور و قدرت یک حزب و قبیله به خلافت رسید. سخن در اینکه چگونه برای خلیفه اول بیعت گرفته شد زیاد است، اما همین قدر بگویم که چیزی شبیه به همین انقلاب های مخملی، در مدینه اتفاق افتاد.
عموم مردم در مرحله اول به ابوبکر هیچ اقبالی نداشتند بلکه تبلیغات شدید اطرافیان، آتش زدن ها و کتک کاری های قبیله اسلم بود که سبب استقرار خلافت او شد.این خلاصه ای از ماجرای شیوه اخذ بیعت برای خلیفه اول بود که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب های تاریخی مراجعه نمایید.
در انتخاب خلیفه دوم با یک شیوه جدید روبه رو هستیم و آن شیوه انتصاب است. یعنی در کمتر از سه سال شیوه انتخاب خلفا در اهل سنت تغییر کرد و این خود دلیلی بر بی بنیاد بودن شیوه انتخاب خلیفه است.
و جالب این است که در انتخاب خلیفه سوم دوباره ما شیوه جدید دیگری آشنا می شویم و آن شیوه، شورای شش نفره است!!! نه انتخاب و نه انتصاب!
اما شیوه انتخاب خلیفه در مذهب شیعه تا امروز ثابت و بدون هیچ تغییری بوده است. انتخاب خلیفه و جانشین فقط از جانب خداوند است و پیامبر هم، بنا به حکم قرآن فقط ابلاغ کننده است.
یعنی ما اعتقاد داریم که پیامبر حضرت علی علیه السلام را انتخاب نکرد، بلکه حضرت علی انتخاب شده از طرف خداوند بود و و پیامبر ابلاغ کننده آن به مردم بود.
حال کسی که انتخاب شده از جانب خداوند است، یا مورد اقبال مردم است یا نیست. یعنی یا به قدرت ظاهری می رسد یا نمی رسد. اما مردم هیچ حقی در انتخاب خلیفه ندارند، مردم فقط می توانند با بیعت، او را قبول کنند و یا با عدم بیعت، از او رو بگردانند.
ناگفته نماند که این شیوه تا امروز ادامه دارد و ولی فقیه از طرف خبرگان رهبری کشف می شود و به او اقبال می شود.
و الا انتخاب ولی فقیه با خدا است.
ممکن است در اینجا این شبهه پیش بیایید که چه حرفی می زنید؟؟!!
یعنی خدا اسم مقام معظم رهبری را برده است!! و به پیامبر فرموده که به مردم بگو او را انتخاب کنند؟
در اینجا باید عرض کنم فقط اسم دوازده امام به طور مشخص ذکر شده که اینان ائمه و خلفای واقعی امت هستند. اما بعد از آنها به اسم شخص خاصی اشاره نشده، بلکه به صفات اشاره شده است که این صفات از آیات قرآن و روایات استخراج می شود و توسط خبرگان رهبری روی گزینه ها مختلف بررسی می شود و هر کس که بیشتر از دیگران به این صفات نزدیک بود به عنوان ولی فقیه مردم انتخاب می شود.
در اینجا باید گفت که مردم هیچ حقی در عوض کردن صفات و زیاد و کم کردن آن ندارند، نه مردم که خبرگان هم چنین حقی ندارند.
بیان شاخصه ها و صفات فقط حق خداوند است که از طریق رسول و ائمه علیهم السلام برای ما بیان کرده است.
بـــــــگذریم
بحث ما در این بود که شیوه انتخاب هر سه خلیفه اول عامه، با یکدیگر بسیار متفاوت و متناقض بود.
گاهی حرف از انتخاب می زدند و گاهی انتصاب و بعد هم شورای شش نفره!. و جالب این است که در هر سه خلیفه مردم نقش اصلی نداشتند، بلکه این اطرافیان بودند که از جانب مردم تصمیم گیری می کردند و مردم باید با تصمیم آنان بیعت می کردند. (مردم اطرافیان را انتخاب نکرده بودند)
اما در دوران خلافت حضرت امیر علیه السلام مردم اولین بار پس از رحلت پیامبر خود وارد صحنه شدند و به کسی که از خلافت رو گردان شده بود و عطاء آن را به لقائش بخشیده بود رو آوردند.( فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عنْهَا کَشْحاً ، یعنی مقام خلافت رها کردم و دامن خود را جمع نموده از آن کناره گیرى کردم ، خطبه 3)
روی آوردن خود جوش مردم به حضرت امیر به گونه ای بود که حضرت در خطبه شقشقیه(خطبه سوم) می فرماید :« فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَایَ»
یعنی مردم آنچنان به سمت من هجوم آورده بودند که شبیه یال های کفتار فشرده و متراکم بودند و از هر طرف مرا احاطه کرده بودم آنقدر جمعیت زیاد بود که انگشتان هر دو پای من لگد مال شدند و لباس من از دو طرف پاره شد(برخی از مترجمین الحسنان را به معنی امام حسن و امام حسین علیهما السلام گرفته اند که هر دو نظر درست است یعنی اگر بگوییم نزدیک بود حسن و حسینم با اینکه در آن ایام رشید بودن و محافظت از مرا به عهده داشتند، آنقدر جمعیت زیاد بود که نزدیک بود این دو جوان رشید من که هر کدام برای خود یلی بودند زیر دست و پا لگد مال شوند، با توجه به اینکه این واژه به معنای انگشتان پا هم می باشد)
پس تفاوت بین این بیعت و بیعت با خلفا روشن شد.
با این مقدمه نسبتا طولانی این سخن حضرت که خودش را گرو حرفش می گذارد قدری معلوم می شود.
حضرت می فرماید من همان کسی هستم که شما اینگونه به سمت من برای تشکیل حکومت هجوم آوردید.
حال همین «علی» گروی سخنی است که می خواهد بگوید و «من» برای شما نکته ای دارم و آن اینکه اگر کسی با دو چیز همراه شود هیچ وقت گرفتار گودال ها شبهاتی که برای حکومت من درست خواهند کرد نمی شود. آن دوچیز این است 1- تقوا 2- عبرت از گذشتگان
بخش دوم
أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ( صلى الله علیه وسلم )
بعد از اینکه حضرت به این دو نکته مهم اشاره نمودند (تقوا، عبرت از گذشته، که این تقوا با نگاه عبرت به گذشتگلن زنده خواهد شد) دراین قسمت از خطبه می فرمایند: بدانید که دوباره سختی ها و امتحانات دشوار مانند روز که پیامبر به رسالت برگزیده شد سراغ شما آمده است.
شاید مهم ترین سوالی که در اینجا مطرح باشد این است که حضرت علی چرا این سخن را می گویند؟
مگر در جامعه آن روز چه اتفاقی افتاده است که حضرت می فرماید گویا دوباره پیامبر برانگیخته شده و باز همان مشکلات صدر بعثت در جامعه زنده شده است؟
جالب این است که حضرت امیرعلیه السلام در زمانی این سخن را می گویند که اکثر مردم جامعه به عبادات دینی اهمیت می دادند. نمازهای جمعه و جماعت با شکوه برگذار می شد، حج با شکوه برگذار می شد، اسلام گسترش یافته بود و دامنه فتوحات تا عراق و شام وایران آن روز جلو رفته بود(شامل کشورهای1- ایران 2-قسمت هایی از افغانستان 3- عراق 4- نیمی از ترکمنستان5- یمن 6- عمان 7- امارات 8- نیمی از مصر 9- فلسطین 10- قسمت هایی از لیبی 11- سوریه 12 قسمت هایی از ترکیه)
همه این فتوحات سبب شده بود که درآمد بیت المال مسلمین بسیار زیاد شود و ثروت هنگفتی وارد دنیای اسلام شود. این فتوحات سبب شده بود که بسیار از مردم مسلمان شوند.
آنقدر این فتوحات وسیع بود که نظیر آن در دنیای اسلام دیگر تکرار نشد.
حال با این همه دستاورد ظاهری برای دنیای اسلام، پس چرا حضرت امیر می فرماید در دوران خلفا اتفاقی افتاد که باید دوباره از صفر شروع کرد!
خردهای ظاهر بین، ستایش آن دوران را می نمایند. اما چرا حضرت امیر می فرماید من جامعه ای را تحویل گرفتم که مانند زمان جاهلیت است؟ مانند همان روزگاری که پیامبر تازه به پیامبری برگزیده شده بود.
درزمان بعثت پیامبر مردم بت می پرستیدند، در زمان بعثت پیامبر مردم به دور بت خانه طواف می کردند، در زمان بعثت پیامبر زنا و فحشاء به طور علنی رواج داشت، در زمان بعثت پیامبر، دختران زنده بگور می شدند، و...
اما در زمانی که حضرت امیر خلافت را تحویل گرفت در آمد حکومت بسیار زیاد شده بود، در آمد مردم بالا رفته بود و نرخ کالاها ثابت نگه داشته شده بود، مردم به طور با شکوه در حج شرکت می کردند و سهمیه حج چند صد برابر شده بود، نمارجمعه و جماعت بر پابود. دیگر کسی دخترش را زنده به گور نمی کرد و...
اما با همه این شرایط حضرت امیر می فرماید دوباره جاهلیت بین شما بازگشته است و شما همان اعراب جاهلی شده اید!!!
البته ناگفته نماند همه این دستاوردهایی که ذکر شد(مثل فتوحات و...) از صدقه سر 25 سال صبر و تلاش حضرت بود، اگر حضرت سکوت نمی کردند همین ها هم باقی نمی ماند، به دلیل اینکه در روایات داریم که وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها به ایشان می فرمایند چرا ساکتی؟ ایشان جواب می دهند که اگر می خواهی نام پدر بزرگوارتان بر دهان موذنان (گلدسته ها) باشد باید سکوت کنیم و شیوه دیگری اتخاذ کنیم و الا همین هم نابود می کنند.
توجه به این خطبه به ما اصل و کلید مهمی در حکومت دینی می دهد. اینکه حضرت آقا در مورد سبک زندگی دینی سخن می گویند، اشاره به همین موضوع هم هست.
یعنی مردم نماز می خوانند روزه می گیرند اما سبک زندگی آنها غربی و برای دوران جاهلیت است.
خانم های مذهبی ما، حجاب دارند، نماز می خوانند و... اما سبک زندگی غربی دارند.
می بینی که امیرالمومنین با بیان عامی که در این خطبه دارند به چه مصادیقی زیادی اشاره می نمایند.
مثلا اگر الان به برخی خانم های مذهبی بگویند مهم ترین دغدغه شما ، که بیشتر وقت روی آن تفکر می کنید چیست؟ چه جوابی می دهند؟
چقدر از آنها می گویند تربیت فرزند؟ چقدر می گویند تدبیر منزل؟ و چقدر می گویند اشتغال و کسب درآمد مستقل از شوهر؟
همین داستان در برخی آقایان مذهبی به گونه ای دیگر جلوه می کند. آنقدر که به خرید ماشین و تعویض آن فکر می کنند که وقت فکر به کسب درآمد واقعا حلال ندارند. آنقدر که به لباس همسر وظاهر او اهمیت می دهند به خود او اهمیت نمی دهند و...!
بخش سوم
جالب اینجاست که آقای هاشمی رفسنجانی در سایت شخصی خودشان سخنرانی را منتشر کرده اند.
ایشان فرهنگ جالب را برای مخاطبین خودشان بیان کرده اند مثلا:« اگر مصرف مردم در این سالها زیاد شد باید بگوییم رشد تجمل گرایی؟ ، هرگز این طور نیست قاطبه مردم قناعت دارند ولی آیا اگر رونق اقتصادی شود و ماشین و لوازم کهنه شان را نو کنند تجمل کرده اند؟ شاید باید روزی برسد که به مردم بگوییم یخچال نخرید و آنوقت می شود کارمان ضد تجمل گرایی ! .
عده ای فکر می کنند مثلا اگر من به مردم بگویم مصرف نکنید همه می گویند سمعا و طاعتا ،من که نمیتوانم به مردم بگویم درست زندگی نکنید و اگر پول دارید، مصرف نکنید. ولی باید دقت کرد که چگونه مصرف مردم بالا می رود.
.... جاده اقتصاد یک جاده دو طرفه است . جاده شعار و آرمانگرایی هم نیست . مسیر دولت سازندگی این بود.
اینکه .... اینکه عدهای بخواهند زاهدانه زندگی کنند. عیبی ندارد، ولی جامعه اسلامی در مقابل جوامع کفر دچار عقبماندگی میشود ، منابع اسلامی عاطل میماند و کفار بر مسلمانان مسلط میشوند. اصل حرف من این است ، حالا اسمش را هر چه می خواهند بگذراند ، تجمل گرایی ، اشرافی گری ، دنیا طلبی یا هر چیز دیگر ، مردم با شعار که زندگی نمی کنند.
.» (منبع: چرا باید از دنیا عقب بمانیم؟ )
برای جواب دادن به این بیان ایشان بنده به آیاتی از سوره بقره اشاره می کنم.
خداوند در قرآن می فرماید حضرت موسی علیه السلام به سمت مصر رفت و بعد اینکه بنی اسرائیل را از دست فرعون نجات داد و فرعون در رود نیل غرق شد، حضرت موسی آنها را برای رسالت اصلی که آزاد کردن بیت المقدس بود آماده کرد در این مدتی که اینها در برای فتح بیت المقدس آموزش می دیدند، در آیات قرآن می فرماید غذای آنها منّ و سلوی بود.« وَ ظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَى »( «من» [شیره مخصوص و لذیذ درختان] و «سلوى» مرغان مخصوص شبیه کبوتر) اما بعد از مدتی اینها هدف را فراموش کردند و به تنوع طلبی و مصرف گرایی رو آوردند و سبک زندگی جاهلی و فرعونی در پیش گرفتند و به حضرت موسی علیه السلام گفتند: چرا زندگی ما اینگونه است؟ چرا ما باید فقط از این غذاها بخوریم؟ چرا شیوه خوراک و مصرف ما با مردمان این سرزمین متفاوت است؟
طبق آیات قرآن، آنها از حضرت موسی درخواست اینها را نمودند، سبزیجات، خیار، عدس و پیاز!!!
آیه چنین است:« وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنى بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّه ... 61 بقره
و (نیز به خاطر بیاورید) زمانى را که گفتید: اى موسى! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفاء کنیم! از خداى خود بخواه که از آنچه زمین مىرویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، براى ما فراهم سازد. موسى گفت: آیا غذاى پستتر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مىکنید؟! (اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان) در شهرى فرود آئید زیرا هر چه خواستید، در آنجا براى شما هست. و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانى آنها زده شد و باز گرفتار خشم خدایى شدند(ترجمه مکارم) ».
نکته مهم در این آیه این است که مگر بنی اسرائیل از حضرت موسی درخواست غذای حرامی کرده بودند؟ مگر به حضرت موسی گفتند برای ما گوشت خوک بیاور؟ مگر به موسی گفتند اجازه بده ما دزدی کنیم؟
بدبخت ها حق ندارن مانند مردم کشورهای همسایه زندگی کنند؟ حق خرید ندارند؟ چرا حضرت موسی زهد خودش را به آنها سرایت می دهد؟
نکته ای که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که خداوند می فرماید من شما را به واسطه موسی از تحت ظلم فرعون نجات دادم تا بیت المقدس را آزاد کنید و حکومت حق به پا شود، نه اینکه شما بعد از اینکه از رود نیل گذشتید و فرعون نابود شد برید سراغ کاشت خیار و پیاز و سبزی؟؟
اگر خداوند به واسطه حضرت امام ما را از ظلم شاه نجات داد، فقط برای این نبود که یخچال بخریم و باغ پسته درست کنیم! و به خاطر همین کارخانه و پتروشیمی ونرخ دلار از آرمانهای خود کوتاه بیاییم!
مبارزه با استکبار از آرمانهای ما است که آنرا با کاهش نرخ دلار و امتیاز واردات فلان عوض نخواهیم کرد!
کوتاه آمدن از آرمان دفاع ازفلسطین را، با لغو هیچ تحریمی عوض نخواهیم کرد!
حمایت تا پای جان از ولایت فقیه را با هیچ لبخندی از کفر عوض نخواهیم کرد!
که اگر از این آرمانها کوتاه بیاییم تا یخچالی بخریم یا لوازم منزل را نو کنیم مصداق همان کسانی هستیم که خداوند در این آیه از قرآن کریم به آنها اشاره دارد.
أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنى بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّه.
ترجمه: آیا شما آرمانهای شهدایتان را با همین چند امتیاز و کاهش نرخ دلار و لغو تحریم ها عوض کردید؟ پس در همین سرزمین بمانید که برای شما راهی به آسمان نیست، و بدانید که در این سبک از زندگی خود جز ذلت و خواری نخواهید دید و غضب خداوند به سوی شما آمده است.
مشکل یاران حضرت موسی این بود که با اهداف حضرت موسی رشد نکرده بودند، آنها گمان می کردند حضرت موسی آنها را از یوغ فرعون نجات داده تا برایشان آخوری درست کند، که هم خود در آن بچرند هم فرزندانشان، غافل از اینکه آرمان و هدف حضرت موسی بسیار بلند تر از اندیشه این آخور پسندان بود.
دور شدن بنی اسرائیل از آرمانها و رو آوردن به صرف مسائل اقتصادی باعث تن دادن به این ذلت شد.
یکی از خصوصیات انقلاب ما این است که قرار نیست از آرمانهایش جدا شود، قرار نیست به خاطر یخچال و ال سی دی و ... در مقابل دشمن سر خم کند و عزت خود را بدهد. عزت ما صرفا به این نیست که رشد صاردات و واردات داشته باشیم.
عزت ما به این است که با گذشت سی چند سال از انقلاب در کنار رشد صادرات و تولید کم نظیر، ذره ای از آرمانهای خود کوتاه نیامده ایم و هنوز هم تنها ملتی هستیم که در کنار رهبرش در مقابل تمام کفر و استکبار ایستاده ایم و هیچ باجی نداده ایم.
توجه کنید که باج نداده ایم اما هزینه داده ایم! ما برای باج ندادنمان هزینه پرداخت کرده ایم و هیچگاه از این شیوه به خاطر تجملگرایی و قدرت خرید بیشتر دست نخواهیم کشید.
بـــــــه خطبه باز گردیم.
حضرت امیرعلیه السلام می فرماید خلفای قبلی به من جامعه ای را تحویل دادند که آخور خوبی شده بود. هم برای زبیر هم برای پسرانش.
درسته که در این جامعه ثروت عمومی زیاد شده، مردم می تونن، یخچال و وسیله هاشون رو، روزی دو سه مرتبه عوض کنند! مردم حج می رن! نماز می خونن!
اما این جامعه از آرمانهای خود فاصله گرفته است، به همین دلیل است که فتوحات در زمان حضرت امیر متوقف می شود و به جای آن به اصلاح جامعه درونی می پردازند.
در ابتدای خلافت می بایست آخور اصحاب جمل را خراب کنند! و در ادامه می بایست آخور بزرگ شام را برچینند!
حضرت امیر می فرماید من مانند خلفای قبلی پراگماتیسمی نیستم که فقط نتیجه و عمل برایم مهم باشد، حکومت علی به آرمانها توجه دارد و لحظه ای به خاطر فتوحات بیشتر از آرمانها جدا نمی شود.
یکی از اهداف حضرت امیر این بود که ایشان به دنبال اصلاح سبک زندگی مردم بودند، مردمی که دوباره به سبک زندگی جاهلانه بازگشته بودند و این سبک زندگی ار تحت حکومت و ولایت طاغوت و ناحق خلفا کسب کرده بودند.
پس می شود سبک زندگی جاهلانه ای داشت اما به حج و نماز و روزه و همچنین پول فراوان دست یافت.
تذکر آخر: ناگفته نماند که در این تحلیل ما فرض را بر این ادعا گذاشتیم که در زمان خلفا تمامی احکام دین اجراء می شد واقتصاد شکوفا بود. در حالی که فرضیه درست تر این است که در همان زمان چقدر از احکام دین تحریف شد و چقدر از احادیث پیامبر سوزانده شد و اجازه انتشار آن به کسی داده نمی شد.
بگذریم از اینکه خلفا چه بی عدالتی ها که نکردند و چه فسادهای مالی که به بار نیاوردند.
نتیجه: از این بیان حضرت می توان به این نتیجه رسید که اول از همه حضرت به مردم تذکر می دهند که خلافتی را که اکنون من تحویل گرفتم، به چه روزی افتاده است و مردم جامعه من، چه سبک زندگی را دارند؟
حضرت اشاره می کنند که این سبک مورد پسند خدا نیست و من با آن مبارزه می کنم و شروع مبارزه من هم، از خواص خواهد بود.
اول از همه خواص باید سبک زندگی خود را عوض کنند و همین «باید» سبب بروز فتنه ها خواهد شد. همین کوتاه نیامدن از آرمانها و پرداخت هزینه ها سبب ریزش ها خواهد شد که انشاالله در پست بعد به آن اشاره خواهم نمود.
- ۹۱/۱۱/۰۳
این برای این پست که گذاشتید:
تشکر بجا و زیبا
این هم درخواست بنده که به این پست ربطی ندارد:
با توجه به اینکه در ایام عید ولایت قرار داریم یک کم دقیق با توجه به سخنان آقا مشخص کنید که رفتار و گفتار ما باید به چه صورت باشد که آب در آسیاب دشمن نریخته باشیم
متأسفانه دیدگاه ها و تحلیل ها در مورد بیانات آقا خیلی مختلف است و همین باعث سردرگمی مردم شده است کلا تحلیل صحبت های آقا حد مرز خاصی ندارد هر که هر طور می خواهد برای خود تحلیل می کند
ا
تشکر