شرمنده ام از اینکه نمی توم چند وقتی به روز شوم
یه مقدارم سرم شلوغ شده و چند مسافرت در پیش دارم
البته همین الان هم در سفر هستم
فعلا یا علی
شرمنده ام از اینکه نمی توم چند وقتی به روز شوم
یه مقدارم سرم شلوغ شده و چند مسافرت در پیش دارم
البته همین الان هم در سفر هستم
فعلا یا علی
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فِراق؟
که در این دامگهِ حادثه چون افتادم
من مَلِک بودم و فردوسِ بَرین جایم بود
آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم
سایهی طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهرهی حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
جواب چرا؟
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم؛ دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامن آخرزمان گرفت
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
این که یه گروهی که گرد هم جمع میشند ایامیشه همه یه اعتقاد داشته باشند
در صورتی که ما میبینیم که نه خیلی هم اختلاف است
ولی به نظرم اگه مدیر اون گروه یه اعتقادی داشته باشه و روی اعتقاداتش سخت بایسته و افرادی هم که دورش جمع میکنه حداقل تا یه حدودی به اعتقاداتش نزدیک باشند میشه یه کاری کرد
اما خیلی وقت ها هم به عنون این که یک همچین انسان های با اعتقادی پیدا نمیشوند کار را پشت گوش بیندازیم چی؟؟؟؟
اما فکرکنم باید حواسمون جمع باشه که این با اختلاف سلیقه فرق داره!!!!
خیلی وقت ها هم ادم ها میگویند که یه اعتقاذاتی دارند ولی پای عمل که میرسه براشون سخته....اون موقع چی؟
هر کی فکر میکنه عمل و اعتقاد خودش درسته!!
پاسخ
یکی از نکاتی که باید به آن خیلی خوب توجه داشته باشید این نکته است که بین اعتقادات و بین علوم و دانسته ها تفاوت وجود دارد
ممکن است ما خیلی چیزها را بدانیم اما جزء اعتقادات ما نشده باشد
اینکه شما فرمودید بعضی ها به اعتقادات عمل نمی کنن
آنچه که آنها به عمل نمی کنن اعتقادات نیست بلکه دانسته ها و علومشان است
ما در مورد قیامت و خداوند خیلی چیزها را می دانیم اما دانسته های ما هنوز تبدیل به اعتقادات نشده است ما فقط دانا شدیم نه معتقد
محال است انسان بدون عمل به اعتقادات راه پیدا کند
یعنی انسان تا به دانایی خود عمل نکند نمی تواند یک انسان معتقد باشد
پس ما خیلی چیزها را می دانیم اما خیلی از همین چیزهایی را که می دانیم هنوز معتقد به آن نشدیم
اعتقاد از کلمه عقد می آید و عقد به معنای گره زدن محکم است یعنی تا دانایی من آنچنان با وجودم گره نخورد اعتقاد برای من حاصل نمی شود
یه مثال بزنم بحث و بحث تمام
ما به بد و زشت بودن قتل و کشت اعتقاد دارینم بنابراین این کار را نمی کنیم و یا دزدی
اما به بد و کثیف بودن دروغ و غیبت علم داریم و هنوز به کثیف بودن آن اعتقاد پیدا نکردیم هر وقت عمل کردیم می شویم معتقد
از اینکه جواب سوالتان اینقدر دیر شد عذر می خواهم