کاش فرصت و توفیقی بود دوبار می نوشتم
دعا کنید
🌺کودکانی متفکر و در آینده عاقل داشته باشیم(4)🌺
🌸🌸در متن جدید لازم دیدم قبل از هر چیز با سیر کلی بحث و به «نمودار حرکت تربیتی انسان» اشاره کنم.
هر انسانی در دورن خود دو عالم دارد، یکی «عالم ذهن» است و دیگری «عالم دل(قلب)» بین این دو عالم ارتباط بر قرار است و هر کدام نیاز به تربیت جداگانه دارند و هدف از تربیت «عالم ذهن» رسیدن به تربیت «عالم دل و قلب» است.
از آنجا که حقیقت وجودی انسان عالم ذهن نیست پس تربیت عالم ذهن، هدف نهایی ما از تربیت نخواهد بود.
عالم ذهن، نیروها و ابزارهایی مثل «حافظه»، «انواع ضریب هوشی» و «تفکر» را دارد. و اگر کسی بتواند این نیروها و ابزارها را به حد کمال خود برساند، تمام موفقیت او در «عالم ذهن» خواهد بود و هنوز به «عالم دل و قلب» که اساس حقیقت انسانی است، راهی پیدا نکرده است.
چنین بشری شبیه به «جیمز سایدس» است که قبلا به داستان زندگی او اشاره کردیم. همه نیروها و توانایی های «عالم ذهن» در همین دنیا به پایان می رسد و آلزایمر و فراموشی از جمله آفت های «عالم ذهن» خواهد بود.
«عالم ذهن» کارکرد های متفاوتی دارد، این عالم ، هم برای سامان دادن به امر معیشت ما در دنیا به کار می آید و هم برای رسیدن به «عالم دل و قلب» که اساس حقیقت انسان است به کار می آید.
«عالم ذهن»👈 یک فهم جزئی دارد که مخصوص کارهای جزئی زندگی است، مانند ساختن آجر و خانه و پل و... و 👈 یک فهم کلی دارد که با تفکر و تعقل در معقولات و حقیقت ها ایجاد می شود.
هدف ما از بحث تربیت عالم ذهن، بخش دوم است، 🌟یعنی تربیت تفکر در حقیقت های عالم. 🌟که این نوع تربیت ابتدا امری ذهنی است و در آن با ابزار «چون و چرا» به فهم حقیقت ها هستی در «عالم ذهن» می پردازد. و باید توجه داشت که این فهم «ذهنی» است و بر اساس «مفاهیم» می باشد و این چیزی غیر از «شهود» حقیقت های هستی است که به و سیله «عالم قلب و دل» ایجاد می شود.
در تربیت بخش دوم عالم ذهن، که به فهم «ذهنی » حقیقت های عالم پرداخته می شود، «نظام فکری و جهان بینی » هر فرد بنا می شود تا تحت تاثیر محیط های متضاد قرار نگیرد و به گودال های عظیم شبهات سقوط نکند. نظام فکری به فرد کمک می کند تا به پوچی و بن بست نرسد و مانند «جیمز سایدس » که ضریب هوشی و استعداد بالایی داشت دچار جنون نگردد، و با یقین و آرامش ، خودش را تسلیم برنامه دین نماید و به آن معتقد گردد.
👌👌 باید توجه داشت کسی که به نظام فکری رسیده باشد و از آن برخوردار باشد، علی رغم همه ثمرات بسیار مهم و لازم، این فرد در «عالم ذهن» سیر می کند و هنوز به «عالم قلب و دل و شهود حقیقت های عالم» راهی پیدا نکرده است. چرا که 👌«مفاهیم ذهنی حقیقت های عالم هستی» چیزی غیر از 👌«خود حقیقت های عالم هستی» است، چنانچه «مفهوم» آتش چیزی غیر از «خود آتش»🔥 است و هیچگاه کسی نمی تواند از «مفهوم ذهنی» آتش گرما کسب کند و از نور آن بهره مند گردد.
همان طور که ابتدای متن عرض کردم، این مطالب سبب می شود تا ما تصور اجمالی، ولی کامل نسبت به فرایند تربیت انسان داشته باشیم و هیچگاه ابزارهای مقدماتی تربیت را به عنوان هدف تربیت اخذ نکنیم. باید توجه داشته باشیم که تربیت عالم ذهن و ایجاد نظام فکری برای آن، صرفا «ابزاری» است تا در ذهن ما تعادلی ایجاد شود بعد به وسیله آن تعادل، به شهود حقیقت های عالم و بهره مند شدن از آن حقیقت ها برسیم.
برای رسیدن به این هدف مقدس، به صورت کلی مراحل مقدماتی زیر را در تربیت نیاز داریم.
🌺🌸🌺در دوران کودکی
1: بر طرف کردن موانع تفکر در کودک و عدم ایجاد التهاب و اضطراب در آنها
2: آشنایی با تمرین ها و روش هایی که تفکر را بارورتر می کند
🌺🌸🌺در دوران نوجوانی
1: بهره گیری از قوه خیال و تفکر(نه وهم، چرا که بین این دو تفاوت است) و ابزارهای آن مثل فیلم ها بازی ها و... برای رسیدن و فهم واقعیت ها و حقیقت های عالم(بین این دو نیز تفاوت است)
2: تمرین برای تعقل در واقعیت ها و حقیقت ها (مانند طراحی اردوها، بازی ها داستان ها و...)
3: تجربه عمل صالح و حسن خلق در کنار آگاهی های دینی(عدم رعایت حسن خلق سبب اختلال در تفکر و تعقل می شود)
🌺🌸🌺دوره جوانی
1: استفاده از قوه عقل و استدلال برای باور مندی به حقیقت عالم هستی(بعد دوم عالم ذهن که به آن اشاره شد)
2: استفاده از بدیهیات و تجربیات برای درک عالم قلب و دل
اکنون مجددا به بحث بازگشت می کنم و به توضیح «عالم ذهن» و «عالم قلب» می پردازم.
عالم ذهن بر اساس تجربیات محیطی ساخته می شود و متاثر از فرهنگ و تجربیات هر عصر می باشد ولی عالم دل و قلب، متاثر از فطرت است و فطرت بر گرفته از محیط تجربه نیست. چنانچه خداوند می فرماید:«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه» 30روم. اگر عالم ذهن و ورودی های آن که گوش و چشم هستند به درستی تربیت شده باشند، فطرت انسان فعال می شود و به درستی انسان را هدایت می کند.
محیط ها و تجربیات، متفاوت هستند به همین دلیل اذهان متفاوتی را در بشر ایجاد می نمایند اما آنچه در بشر ثابت است و تحت تاثیر محیط ها و تجربیات نیست «فطرت» است، چرا که در این مخلوق خداوند تبدیلی وجود ندارد، یعنی اینگونه نیست که فطرت متاثر از محیط ها تغییر و دگرگونی داشته باشد و قلب که مرکز هدایت و شهود انسان است متاثر از همین فطرت می باشد.
تا اکنون به این نکته مهم پی بردیم که «محیط ها» بر روی عالم «فکر و ذهن» انسان اثر می گذارند، به همین جهت بعید است کسی در «محیط های متضاد» بدون سامان دادن به «عالم ذهن» و عبور از حجاب های آن راهی به عالم دل(قلب) پیدا کند.
انسانی که با ابزار «تفکر» عالم ذهن را سامان نداده باشد، در این مرحله گرفتار توهمات خواهد شد و قوه «خیال» به بردگی قوه «واهمه» در خواهد آمد و هر روز بر بحران های او خواهد افزود.
شروع تربیت عالم «تفکر» با ایجاد نکردن موانع، و شکوفایی قوه تفکر اتفاق می افتد که در متن های قبل به آن اشاره کردم.
در متن های قبل، در تربیت تفکر کودک به این مهم اشاره شد که عدم ایجاد اضطراب و التهاب برای کودک، به شکوفایی قوه تفکر او بسیار کمک می نماید.
مواردی که در آینده نیاز به توضیح و تبیین دارد
🌷🌷🌷توجه به قوه خیال برای تربیت تفکر در دوره کودکی و نوجوانی بسیار مهم است
🌷🌷🌷 تمرین ها و نکاتی که در تربیت عالم ذهن می بایست مورد توجه باشد.(تجربیات، عبرت ها، ورزش و...)
🌷🌷🌷توجه به «عالم قلب» در سیر انسان به سمت حضرت حق بسیار سریع تر است. «الْقَصْدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ إِتْعَابِ الْجَوَارِحِ بِالْأَعْمَالّ» بحار الأنوار، ج 75، ص 364.
🌸خلاصه متن بعدی برای اونای که وقت ندارند🌸
🌺کودکانی متفکر و در آینده عاقل داشته باشیم(3)🌺
خداوند تکوین و هستی طبیعی کودکان را به گونه ای قرار داده است که منطبق بر اصول تربیت دینی است. یعنی بین خلقت و نوع بودن کودک در فرایند رشدش و بین اصول تربیت دینی تضاد و تعارضی وجود ندارد.
تفکر کودک از این قاعده مستثنی نیست، نوع تفکر کودک در سنین کودکی اش با اصول تربیت دینی رابطه "این همانی" دارد و کسانی در عرصه تربیت تفکر کودک موفق خواهند بود که با این اصول که مهم ترین روش آن، شیوه پرسش از کودک است، آشنا باشند.
در متن زیر ابتدا به اثبات فرایند تفکر در خلقت کودک اشاره کرده ایم و سپس به شیوه های برانگیختن تفکر کودک اشاره شده است و در پایان هم تذکراتی درباره شیوه پرسش های مربی از کودک آورده ایم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌺مشروح این متن برای اونایی که اهل دقتند🌺
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
در متن قبل به موارد زیر اشاره شد
🌸👈 «تفکر» چیزی غیر از «تعقل» و «تخیل» است.
🌸👈 «تفکر» دو رکن اساسی به نام «صورت» و «مواد» دارد.
🌸👈 «تفکر» نیاز به آموزش ندارند و اکثر انسانها(به غیر مجانین) از کودکی با آن مأنوس هستند.
🌸👈آنچه در «تفکر» نیاز به آموزش دارد، الف: «مواد مورد تایید عقل» ب: «موانع تفکر» ج: «حاکمیت تفکر بر تخیل» است.
توضیح و تبیین این موارد.
🍁«تفکر» چیزی غیر از «تعقل» و «تخیل» است.
همان طور که قبلا هم توضیح داده شد، «تفکر» قوه "استنتاج" و نتیجه گیری است و هیچ سنجشی در مورد "صدق" مواد خود ندارد، و سنجش ها با قوه عقل است. فقط قوه عقل است که می تواند سنجش هایی بر اساس "حقیقت" داشته باشد، چنانچه در روایت هشام از امام کاظم علیه السلام به این نکته اشاره شده است، و فرموده: تواضع للحق تکن اعقل الناس. در برابر حق فروتنى کن، تا عاقلترین مردمان باشى.
در حدیث دیگری سید الشهداء به رابطه بین حقیقت و عقل اشاره می کند و می فرماید: لا یکمل العقل إلّا باتّباع الحقّ: یعنی عقل، جز با پیروى از حق، به کمال نمى رسد.
قوه عقل دو سنجش دارد، یک سنجش در مواد تفکر. دو سنجش در نتیجه تفکر.
برای اینکه بحث مقداری ملموس تر بشود مثالی می زنم.
کودک سه ساله ای را تصور کنید که با دقت تمام رفتارهای پدر و مادر را زیر نظر دارد و بر اساس روحیه تقلید که خداوند در این سن در وجود او گذاشته است، از پدر و مادر خود تقلید می کند.
به عنوان مثال: کودک از محیط اطراف خود(پدر و مادر و یا رسانه ها و یا حادثه هایی که او از نزدیک تجربه کرده است) آموخته است که آتش را با آب خاموش می کنند.
همین کودک بعد از مدتی در حال تماشای تلویزیون مشاهده می کند که خانه ای آتش گرفته و کودکی در آتش تقاضای کمک می کند، آنگاه او به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد و پارچ آب را روی تلویزیون خالی می کند تا بتواند آتش 🔥را مهار کرده و کودک را نجات دهد!!!😱😱
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
در متن قبل به اهمیت قوه تفکر اشاره کردیم.
قبل از اینکه بحث قبل را ادامه دهم لازم است مقداماتی را خدمت شما بزرگواران عرض کنم.
🌺تفاوت با تفکر با تعقل🌺
باید توجه داشت که قوه تفکر، چیزی غیر از قوه تعقل است، در روایات قوه تفکر راهنما و وسیله رسیدن به عقل است.
امام کاظم علیه السلام: دَلِیلُ الْعَقْلِ التَّفَکُّر
البته این تفاوت و جدا کردن در مقام علم و تعریف و نسبت ها است و گاهی مواقع این دو در مصداق یک چیز می شوند و گاهی متفاوت .
تفکر قوه "استنتاج" است و تعقل قوه "سنجش" مقدمات و نتیجه های تفکر بر اساس حقیقت های عالم است.
به عنوان مثال وقتی شخصی به دزدی می رود، قبل از دزدی تفکر می کند و استنتاج های متعددی را انجام می دهد، پس او فکر می کند اما عقل ندارد. یعنی نمی تواند صدق مواد و استنتاج تفکرش را، بر اساس حقیقت های عالم "سنجش" بکند.
حتی برخی از دزدی ها نیاز به کسب علم و مهارت های ویژه و برنامه ریزی های دقیق دارد، مثل سرقت از حساب های بانکی در فضای مجازی!
در تمام این سرقت ها صدها و شاید هزاران "استنتاج" انجام می گیرد اما مشکل این است که هیچ کدام از این تفکر و "استنتاج ها" عاقلانه (سنجش شده) نیست در حالی که شاید موفق به سرقت هم بشوند و از دستگیر شدن هم به صورت حرفه ای فرار کنند اما این «واقعیت»، «حقیقت» نیست.
درست است که آنها در «عالم واقع» توانستن دزدی کنند و به نتیجه برسند اما در «عالم حقیقت»، آنها کار باطلی را انجام داده اند.
اکنون تفاوت بین «علم» و «تفکر» و «تعقل» را بهتر درک می کنیم.
🌺ارکان تفکر👇👇👇👇👇👇👇👇👇🌺
تفکر صحیح دو رکن اساسی دارد.
1: صورت تفکر
2: مواد و محتوای تفکر
تفکر با قوه ناطقه انسان رابطه این همانی (=) دارد، یعنی هر کسی که بهره مند از قوه ناطقه است و می تواند با زبان و یا با حرکات خود سخن بگوید، او قوه "تفکر" را دارد.
از زمانی که قوه ناطق در انسان فعال می شود از همان زمان، او با تفکر همراه شده است و هم زمان با قوه ناطقه، قوه تفکر هم رشد می کند.
کودک از زمانی که بر اساس قوه ناطقه خود با اطرافیان ارتباط بر قرار می کند، از همان زمان با قوه تفکر آشنا شده است.
آنچه در مورد قوه تفکر باید بدانیم این است که "لازم نیست به کسی تفکر کردن را آموزش بدهیم". انسانها بر اساس استعدادی که خداوند به آنها داده است، تفکر کردن را بلد هستند و نیازی به آموزش ندارند،.
آنچه می بایست آموزش ببینند 👈«مواد تفکر»👉(که مربوط به قوه عقل می شود و کسانی که عقل محض و جدای از هر خطایی هستند) و 👈«موانع تفکر»👉 و آنچه 👈«قوه تفکر را به اسارت قوه تخیل و وهم » 👉 در می آورد.
🍁🍁نکته: قوه «تفکر» چیزی غیر از قوه «تخیل» است.
شباهت بیش از حد این دو - مخصوصا برای کسانی که به تفاوت های این دو توجه ندارند - سبب می شود که بسیاری از افراد «تخیل» کردن را «تفکر» بپندارند، یعنی قوه خیال، قوه تفکر انسان را به اسارت خود در می آورد، در حالی که می بایست از قوه «تخیل» برای بارور تر شدن قوه «تفکر» بهره گرفت ، یعنی قوه فکر ، قوه تخیل را به کار بگیرد. چراکه قوه تخیل به مراتب ضعیف تر از قوه تفکر است، و این قوه تفکر است که باید حاکم بر تخیل باشد و آن را از انحراف و پرداختن به امور باطل باز بدارد. ادامه👇👇👇👇👇👇👇
قبل از مطالعه این پست حتما این متن را باهوش بودن مهمتر است یا متفکر بودن؟ بخوانید
🌺🌺🌺🌺اهمیت پرداختن به تربیت قوه تفکر و رسیدن به تعقل🌺🌺🌺🌺
مشاهده می کنیم که ساختار دنیا بگونه ای است که حیوانات هم در آن مبتلا به آفات و بلاهای دنیا می شوند.
شاید دیده باشید که گربه ها به هنگام زایمان به زیرزمین خانه ها و یا انباری داخل حیات رفته اند، بعد از مدتی بچه گربه ها 🐱 قدری بزرگ می شوند و صاحب خانه متوجه این میهمان ناخوانده می شود.
اما عکس العملی کاملا غیر انسانی از خود نشان می دهد و با چوب به جان گربه ها 🐱🐱🐱 می افتد تا آنها را از خانه خود بیرون کند(البته در روایات از این کار نهی شده است).
گربه مادر فرار می کند. اما بچه گربه ها گیر می افتند و صاحبخانه با قساوت تمام آنها را در گونی می اندازد و در برابر چشم مادرشان که مظلومانه از روی دیوار نگاه می کند و با صدایی سوزناک بچه هایش را صدا می زند😭 آنها را بیرون می برد و با ماشین 🚜 در خرابه ای که فاصله زیادی با منزلش دارد رها می کند.
در خرابه یکی از بچه گربه ها در برابر سه تن دیگر از گرسنگی می میرد. دومی هنگام پرش از دیوار زمین می خورد و پایش می شکند. 😿سومی هنگام عبور از خیابان زیر لاستیک ماشین ....🙀
همه این اتفاقات در برابر چشم گربه چهارم بوده است.😿
او جدا شدن از مادر را دید👀
او ترس دلهره آمدن صاحبخانه قسی القلب را درک کرد و در گونی انداخته شد.
او گرسنگی و ناله های برادرش را می شنید و خود نیز گرسنه بود.😾
او زمین خوردن خواهرش را دید.
او صدای ترمز ماشینی که برادر کوچکش را زیر گرفت شنید و از ترس فرار کرد.👻👽
او اکنون باید زندگی سختی را بدون محبت مادر😻 و به دور از کانون گرم خانواده در اوج تهدیدها و ناخوشی ها آغاز کند.
او باید آماده ورود به دنیایی باشد که همیشه در معرض تهدید است.💀💀👹👹
او باید راهی برای ورود به سبد آشغالهایی که انسانها با تورهای سیمی درست کرده اند پیدا کند.
او باید چابک باشد تا بتواند از دندانها و پنجه های تیز همنوعان خود که از او بزرگتر هستند، فرار کند.
او باید آماده فرار در هر حالت باشد، او باید مراقب موتوری های 🏍 بی شعوری باشد 😈 که مخصوصا راه خود را به سمت او کج می کنند تا او را بترسانند.
او باید مراقب سنگ هایی باشد که اطفال و کودکان در کوچه و خیابان بی هوا به سمت او پرت می کنند.
او باید مراقب لنگه دمپایی زن صاحبخانه باشد.
و....
می بینیم که یه گربه هم در زندگی خود این همه بلا و مصیبت می بیند اما گربه ها هیچ وقت معتاد نمی شوند!☹️☹️
گربه ها هیچ وقت خود کشی نمی کنند.😩
گربه ها هیچ وقت افسرده از زندگی نمی شوند.
گربه ها هیچ وقت عقده ای نمی شوند.
اما انسان های زیادی هستند که به خاطر کم بودها به اعتیاد رو می آورند، عقده ای می شوند و هزار بیماری روحی روانی می گیرند.
ادامه 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اگر فرجام ما در تشکیلات بجز شهادت باشد، عمر ما تباه است و بر باد.
شهید بهشتی رحمت الله علیه
.......................................................................
مهدی از شناسایی برگشته بود و چون دیروقت بود و بچهها توی چادر خوابیده بودند، همان بیرون روی زیلو خوابید. یکی از بسیجی ها که نوبت نگهبانیاش تمام شده بود، برگشت و به خیال اینکه کسی که روی زیلو خوابیده، نگهبان پاس بعدی است، با دست تکانش داد و گفت: برادر! بلند شو! نوبت توست...
مهدی که خیلی خسته بود، بلند نشد. آن برادر دوباره صدایش کرد تا بیدار شود. سرانجام مهدی بلند شد و اسلحه را گرفت و بدون یک کلمه اعتراض رفت سرپست. صبح زود، نگهبان پست بعدی آمد و سراغ آن بسیجی را گرفت و گفت: پس چرا دیشب من را بیدار نکردی؟ - پس کی را بیدار کردم؟ - نمیدانم، من که نبودم. وقتی فهمید فرمانده لشکر را سرپُست فرستاده، همترسید و هم شرمنده شد؛ ولی مهدی هیچ به روی خودش نیاورد.
مربی اردو می بایست اینگونه باشد:
اوج گرمای اهواز بود.
بلند شد،
دریچه کولر اتاقش را بست.
گفت:
به یاد بسیجی هایی که زیر آفتاب گرم می جنگند ...
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری،
یکی از مهم ترین شاخصه هایی که بفهمیم دینداری و تربیت دینی ما در مسیر صحیح است یا نه استکبار ستیزی است.
مثلا اگر بخواهیم بفهمیم تربیت و نظام فکری ما در بنیان مرصوص در جهت صحیح است یا نه؟ می بایست ببینیم از روزی که ما وارد این مجموعه شده ایم استکبار ستیز تر شده ایم یا اصلا برایمان موضوع مسنکبرین مهم نیست و ما دین عبادی و آدابی داریم و ذره ای ظلم ستیزی در سطح جهانی در وجود ما نیست!
برای اینکه اهمیت استکبار ستیزی رو بیشتر بفهمیم پای چند قطعه از صحبت های حضرت امام خمینی در این مورد می نشینیم.
گوشه ای از بیانات امام در مورد استکبار ستیزی:
ملت عزیز ایران! شما شرق تجاوزگر و غرب جنایتکار را به وحشت انداخته اید هیچ گاه با هیچ قدرتی سازش نکنید که یقین دارم نمی کنید و هر کس در هر مقام که خیال سازش با شرق و غرب را داشت بی محابا و بدون هیچ ملاحظه ای او را از صفحه روزگار براندازید که سازش با شرق و غرب خودباختگی است و خیانت به اسلام و مسلمین است.
هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیسم خون آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام امریکایی باشد.
آنهایی که به ما اشکال می کنند که شما چرا سازش نمی کنید با این قدرت های فاسد، آنها از باب این که همه چیز را با چشم مادی ملاحظه می کنند، با چشم طبیعی حل و فصل اشیاء را می کنند. آنها نمی دانند که انبیای خدا چه رویه ای داشتند، با ظالم چطور برخورد می کردند، یا می دانند و خودشان را به کوری و کری زدند. سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است، سازش با ابرقدرت ها، ظلم بر بشر است. آنهایی که به ما می گویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم، یعنی، این که دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام انبیاست.
انبیای عظام، تا آن جا که توانستند جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند، به موعظه، به نصیحت، به امر به معروف، به نهی از منکر، به انزلنا الحدید و فیه باس شدید، بعد از آنکه موعظه نشد، نصیحت نشد، آخر دوا این است که داغش کنند. شمشیر، آخر دواست.
امام خمینی: دانشگاهایتان جوری نشود که برنامه هایش جوان های ما را بد بار بیاورند. جوان های ما را مبارز بار بیاورید، جوان های ما را جوری بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگی کنند
اسلام آمریکایی داشتن خوبی ها، بدون مبارزه با بدی ها است.
اسلام آمریکایی نماز و روزه دارد ولی استکبار ستیزی ندارد.
امام خمینی:
مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد که متاسفانه هنوز برای بسیاری از ملت های اسلامی مرز بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد کاملاً مشخص نشده است. و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین، دو تفکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهمی است
مرصوصین بزرگوار بیانات حضرت امام را با دقت بخوانند و به کلمات ان توجه نمایند.
بیانات ایشان سازه های بسیار با کیفیتی برای ساختمان نظام فکری در عالم سیاست است.
ریشه قرآنی این کلام حضرت امام که در پیام قبلی آورده شد و ایشان فرمودند: ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو تفکر متضاد وجود داشته باشد، آیه چهارم سوره احزاب است که در دوره مشهد می خواندیم و خداوند می فرماید:
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ۚ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ۚ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ ۖ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ
هیچ کس نمى تواند به دو امر متضاد اعتقاد داشته باشد ، زیرا خداوند در درون هیچ کسى دو قلب قرار نداده است . پس تو نمى توانى هم پیرو آراى کفرپیشگان و منافقان باشى و هم پیرو وحى الهى . خداوند ، همسرانتان را که با « ظِهار » بسان مادران خویش مى شمرید ، مادران شما قرار نداده و آنان را بر شما حرام نساخته است; و نیز پسرخوانده هاى شما را پسرانتان نشمرده است تا حکم پسران واقعى شما را داشته باشند و از شما ارث ببرند و همسرانشان مَحرم شما شوند . این گفتار شماست که بر زبان مى رانید . خداوند به محتواى آن حکم نکرده است و خدا همواره حق مى گوید و اوست که به راه درست هدایت مى کند .
عراقچی: از اول هم قرار نبود تحریمهای غیر هستهای لغو بشود/حزبالله را قربانی هیچ چیز نمیکنیم/ ۳۲ تن آب سنگین به آمریکا فروخته و پولش گرفته شد/بحث موشکی را جدا از هستهای میدانیم/با بانکی مون برخورد کردیم
عضو ارشد تیم مذاکره کننده هستهای:
از اول هم قرار نبود تحریمهای غیر هستهای لغو بشود، مگر ما در فعالیتهای موشکی خود تغییری دادهایم که انتظار داشته باشیم تحریمهای مرتبط با موشکی برداشته شود.
در خصوص تحریمهای دو جانبه مگر ما در روابط خود با آمریکا و سیاستهای خود تغییری دادهایم که انتظار برداشته شدن تحریمها را داشته باشیم.
آنها تعهدات خود را انجام دادهاند که اگر نداده بودند ما میرفتیم و پیگیری میکردیم. اینها بستگی به این دارد که ما چگونه نگاه کنیم.
در گزارشی که فردا به مجلس میدهیم میآوریم که چه همکاریهایی تاکنون صورت گرفته است.
برجام قرار بود موانع تحریمی را از سر راه اقتصاد ایران بردارد اما واقعیت این است که موانعی دیگری بر سر راه وجود دارد مانند تحریمهای اولیه.
ما با آقای بان کی مون برخورد کردیم، آقای ظریف تلفن بسیار تندی را به بان کی مون زد که گزارشی که میدهی باید متوازن باشد.
امیدواریم آقای بان کی مون گزارش خود را تصحیح کند.
آقای بان کی مون نقشی در برجام نداشته و حق ندارد به برجام ضربه وارد کند
با شدت با هر حرکتی که برای برنامه موشکی ما چالش ایجاد کند برخورد میکنیم.
مذاکرات با FATF رفت تا 18 ماه تا ما در زمینه گروههای تروریستی با آنها به تفاهم برسیم، اولویتها و خط و قرمزهای ما مشخص است و حزبالله را قربانی هیچ چیز نمیکنیم./فارسfna.ir/2526MZ
ابتدا متن فوق را با دقت بخوانید.
اگر حوصله کردید و خواندید به سوالات زیر توجه کنید.
چه برداشتی در مورد این فرد دارید؟
ایشان مشکل اصلی برجام را از چه ناحیه ای می داند؟
از ناحیه محدود بودن مذاکرات به مساله هسته ای؟
یا
از ناحیه اینکه نمی شود به دشمن اعتماد کرد و او در هر حالی دشمن است و اهل خیانت؟
اگر شما فرض اول را بپذیرید حتما نظرات جناب عراقچی را تایید می کنید و او را یک استنتاج منطقی می دانید.
بنا بر این فرض می توان به دشمن اعتماد کرد.
بنا به این فرض دشمن تا به حال خیانتی در مورد برجام نکرده است.
بنا بر این فرض پس می توان در موضوعات دیگر هم با دشمن مذاکره کرد.
و
بنا بر این فرض دشمن اصلا دشمن نیست و ما دچار یک سوء تفاهم هستیم که می بایست با مذاکره و تعامل سازنده آن را بر طرف کنیم.
اما اگر فرض دوم را بگیرد
در این صورت استنتاج ها متفاوت خواهد بود
بنا به فرض دوم نمی توان به دشمن اعتماد کرد حتی با بودن برجام
بنا به فرض دوم دشمن چون دشمن است نسبت به برجام هم خیانت کرده است
بنا به فرض دوم در هیچ مساله ای نمی توان به دشمن اعتماد کرد
و
بنا به فرض دوم هیچگاه نباید به دنبال مذاکره با دشمن بود بلکه شیوه تعامل ما با دشمن فقط و فقط از طریق مقاومت و ایستادگی است.
اما ریشه این دو فرضیه بر اساس نظام فکری استکبار ستیزی چیست؟
در آیات قران در مورد شیطان (توجه دارید که شیطان اسم عام است بر خلاف ابلیس که اسم خاص یک نفر از اجنه است که با ملائکه خداوند را پرستش می کرد. شیطان یعنی هر منحرف از راه حق و اگر به ابلیس شیطان می گویند برای همین انحراف و زیاده خواهی است) می فرماید:
شما هر منحرف از راه حقی که به دنبال زیاده خواهی و انحراف دیگران هست را به عنوان دشمن بگیرید.
سوره فاطر ایه ۶
إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ
ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ، ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻤﺎﺳﺖ ، ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ . [ ﺍﻭ ] ﮔﺮﻭﻫﺶ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ [ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺒﺐ ﺑﻪ ﻓﺴﻖ ﻭ ﻓﺠﻮﺭ ]ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﮔﺮﺩﻧﺪ.
اگر این ایه و لوازمش به عنوان یک اصل در نظام فکری ما جا بیفتد دیگر هیچگاه فرض اولی که مطرح کردیم را نخواهیم پذیرفت و متوجه خواهیم شد که تمام استنتاج های جناب عراقچی که بر اساس فرض اول است اشتباه است و ایشان در زمینه دشمن شناسی نظام فکری صحیحی ندارد گرچه انسان خوب و نماز خوانی است.
ایشان آمریکا را شیطان نمی داند و چون شیطان نمی داند پس او را دشمن نمی گیرد و چون دشمن نمی گیرد حاضر می شود با او مذاکره کند و چون با او مذاکره می کند در مساله ای به ظاهر با او به توافق می رسد و برایش مانور توافق و تعهد می گذارند (چرا که این امریکا نبود که با دستش صنعت هسته ای را بتن کند تا بد میدان او باشد بلکه به دست امثال عراقچی بتن شد) او نیز فریب همین مانور را می خورد و بعد از مدتی دشمن دبه می کند که بیا باز هم مذاکره کنیم و ما هم راه می افتیم میاییم رسانه ملی و جلو ۸۰ میلیون چشم بهت زده بعد از سه سال می گوییم تحریم ها فقط با مذاکرات هسته ای برداشته نمی شود و این سوال را در کمال سادلوحی مطرح می کنیم که مگر ما در مساله موشکی مذاکره کردیم؟؟؟؟
همه اینها از انجا ناشی می شود که این اقایان گفتمان امام در عرصه سیاست خارجی را قبول ندارند گفتمانی که امریکا را شیطان بزرگ می داند و او را همیشه به عنوان دشمن اتخاذ می کند و هیچگاه حاضر به مذاکره با او نیست چون او را اهل خیانت و دبه کردن می داند.
دوستان تیم مذاکره کننده، برجام و اثرات آن را به مرتبه نوعی "چشم بندی" ارتقا داده اند. به ویژه برادر عزیز ما آقای عراقچی در گفت وگوی تلویزیونی از این حیث سنگ تمام گذاشت. همه تحریم ها لغو شده، پول ها آزاد شده، روابط بانکی برقرار است، قراردادهای بزرگ بسته ایم، FATFدلباخته قانون مجلس ماست و ... خلاصه همه مشکلات یا حل شده یا عن قریب حل خواهد شد، منتها در این میان فقط یک مشکل کوچک وجود دارد و آن هم این است که این دستاوردهای مشعشع را جز تیم مذاکره کننده کسی نمی بیند و از ساختمان وزارت خارجه که بیرون می آیید همه چیز یکباره نامرئی می شود.
بازرگان و بانکدار و صراف و توریست و رییس بانک مرکزی و حتی سفیر کره در تهران چیزهای دیگری می بینند و میگویند. یک نکته جزئی دیگر هم این است که مردم با واقعیات زندگی می کنند نه با افاضات دیپلماتها. زبان حال آقایان با ملت فعلا این است که "همه چیز خوب شده شما حالیتان نیست". عیبی ندارد. می توانند به افتخار کردن ادامه بدهند. می توانند به ادامه دادن ادامه بدهند.
در سوره فرقان خداوند می فرماید: فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً (52)
ترجمه: پس هرگز از کافران پیروى مکن و با الهام از این (کتاب و منطق قوى آن) با آنها جهادى بزرگ (سرد و گرم) انجام ده.
دستور مجاهده با کفار و مستکبرین منحصر مدافعین حرم و نیروهای نظامی نیست، اگر کسی جبهه استکبار را بشناسد خواهد فهمید که جبهه مستضعفین امروز نیاز به مدافعین زیادی دارد. حداقلش این است که اگر ما مدافع جبهه مستضعفین نیستیم حداقل سرباز جبهه مستکبرین هم نباشیم!
کسانی می توانند در جهاد کبیر و مبارزه با استکبار شرکت کنند که نظام فکری، خوبی از نظام استکبار داشته باشند. کسانی که در مورد استکبار نظام فکری ندارند خواه یا نا خواه در این جبهه پیچیده با نماز و روزه ، و بسیاری از اعمال عبادی دیگر سربازی و نوکری جبهه استکبار را خواهند کرد.
پس اولین گام برای شرکت در این جهاد و دفاع از جبهه مستضعفین شناخت و آگاهی(نظام فکری) نسبت به جبهه استکبار است.
اما چرا ما از کلمه « نظام فکری » استفاده می کنیم و به همان شناخت و آگاهی بسنده نمی کنم؟
برای جواب به این سوال می بایست به کلمه «نظام» توجه ویژه ای داشت.
یکی از مشکلات مهم امروز ما در عرصه آگاهی و اطلاعات این است که ، ممکن ما است انبوهی از اطلاعات را داشته باشیم اما نظامی برای آن نداریم.
مانند شخصی که انبوهی از آجر و سیمان و کچ و آهن و غیر را در یک زمین روی هم تلنبار کند بدون اینکه برای آن نقشه و نظامی داشته باشد. کسی که از همان ابتدای ساختن ساختمان، کچ و در و پنجره می خرد معلوم است نظام ندارد و هر چه بیشتر مصالح بخرد درد سر بیشتری خواهد داشت.
بر خلاف کسی که نظام و نقشه در دست اوست، او ابتدا پی ساختمان را بنا می کند سپس ستون های ساختمان را می سازد و بعد دیوارها و سقف های را می زند و بعد از همه این مراحل آنگاه در و پنجره را می زند و بعد به کچ کاری و رنگ ساختمان می پردازد.
بسیار از اطلاعاتی که امروز ما در فضای مجازی و ... می خوانیم و از آن خوشمان می آید حکم کچ و رنگ ساختمان را دارد به همین دلیل دردی از دردهای ما را درمان نمی کند و چه بسا شاید بحران های ما را بیشتر هم بکند.
مانند کسی که ساختمانش در و پنجره ندارد اما او برای سقفش بهترین لوستر ها را می بندد و غافل از دزدها می شود.
همان گونه که یک ساختمان 50 طبقه نیاز به نظام خاص خودش را دارد( مانند اصل دین) همان گونه یک طبقه از این ساختمان هم نظام خاص خود را دارد که می بایست به آن توجه کرد.
نماز و روزه مانند طبقات ساختمان هستند اما اصل و نظام خود دین نیستند. و اگر در حدیث داریم نماز ستون دین است ، یعنی اگر دین را بر پایه های اصلی خود درست چیده باشید آنگاه نماز می تواند آن را حفظ کند و الا بودند کسانی که بسیار نماز می خواندند اما دینشان را حفظ نکردند.
استکبار ستیزی از ستون دین است.
یعنی یکی از مهم ترین ستون های و شئون دین حمایت از مستضعفین و مقابله با مستکبرین است.
وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً (75 نساء)
ترجمه: شما را چه شده که در راه خدا و [رهایى] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ى که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بستهاند] نمىجنگید؟ آن مستضعفانى که همواره مىگویند: پروردگارا! ما را از این شهرى که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوى خود، سرپرستى براى ما بگمار و از جانب خود براى ما یاورى قرار ده.
جبهه مستضعفین همان کسانی هستند که یاوران حضرت ولی عصر عج هستند همان کسانی که در مقابل با مستکبرین نظام عدالت را بر پا می کنند.
وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5 قصص)
ترجمه: و ما مىخواستیم به آنان که در آن سرزمین به ناتوانى و زبونى گرفته شده بودند، نعمت هاى با ارزش دهیم، و آنان را پیشوایان مردم و وارثان [اموال، ثروتها و سرزمینهاى فرعونیان] گردانیم.
با توجه به اهیمت موضوع در سرنوشت جهان و بشریت، می بایست نظام فکری محکمی نسبت به استکبار ستیزی پیدا کنیم.
نظام فکری «استکبار ستیزی» نظامی است که در آن مانند ساختان ، انبوهی از سازه ها و قطعات به کار رفته است.
کسانی نظام فکری در مورد استکبار ستیزی را ، پیدا خواهند کرد که به همین سازه ها و قطعات دست پیدا کنند و هر کدام را در جای خود فرا بگیرند، اگر چنین کرد مانند کسی می ماند که مجتمع مسکونی بزرگی را بنا کرده است و می تواند در آن صدها نفر را پناه دهد و نیازهای آنها را بر آورده کند.
متاسفانه آموزش و پروش و دانشگاه ما هیچگاه به این مساله توجه نداشته اند چرا که نرم افزار نصب شده در آموزش و پرورش و دانشگاه های ما بر آمده از نام سلطه و استکبار است و در آن به ما علومی را آموزش داده اند که شاید اکثر آنها هیچگاه در زندگی مورد نیاز ما نشود مانند کوه های آلپ و...
حال که مسئولین برای آموزش و نظام فکری ما کاری نکرده اند و فیلم های سینمای ما فقط آموزش دوستی با جنس مخالف و... می دهند، خودمان باید دست به کار شویم و به این ظلم تن ندهیم.
می بایست دست به کار شد و نظام استکبار را شناخت
می بایست دست به کار شد و نظام مستضعفین را شناخت
می بایست دست به کار شد و آرام آرام قطعات این نظام فکری را فرا گرفت و برای ظهور حضرتش در دنیا جهاد کرد
می بایست بیاموزیم که جبهه مستکبرین آنقدر گسترده شده است که برخی از مسئولین ما جزء فرماندهان آنها هستند و البته هر جمعه نماز جمعه هم می خوانند!
می بایست این جبهه را بشناسیم تا با زندگی فردی خود تا با خرید برای جهزیه و خانه و... سربازی آنها را نکنیم، چرا که این جنگ جبهه ای متفاوت دارد.
نتیجه این قسمت: نظام فکری استکبار ستیزی تشکیل شده از صدها قطعه اصلی و فرعی است که اگر آن را بیاموزیم به موقعیتی دست می یابیم که می توانیم دیگران را در سایه نظام فکری خود پناه دهیم و شبهات و مشکلاتشان را مانند یک طبیب حاذق درمان کنیم. می آموزیم که او دردش از کجاست و به اندازه دردش، درست دارو می دهیم. اما کسانی که نظام فکری ندارند فقط قطعاتی از اطلاعات پراکنده را جمع نموده اند که توانایی پاسخ گویی به شبهات را ندارند و در طوفان های شبهه دگران به راحتی غرق می شوند و شاید خودشان نیز آن را باور کنند و یا تبلیغ نمایند چرا که گمان می کرد بر اساس یک مشت اطلاعات پراکنده می تواند از دین خود و دیگران دفاع کند.
علت پرداختن به بحث استکبار ستیزی به این دلیل است که امروز جبهه استکبار بسیار وسیع است به گونه ای که مرزهای جغرافیایی برداشته شده است و امروز ما نه در کشور! نه در شهر! نه در خانه ها! بلکه در تصمیم های شخصی و زندگی فردی خود نیز با جبهه استکبار و مستکبرین آخر الزمان ، درگیر هستیم.
اگر بشر امرز از نظر علمی و نظامی و... قوی شده است همین طور جبهه استکبار نیز قدرت پیدا کرده است و پا به پا علم و اقتصاد رشد نموده است.
همین گونه که علم امروز، در خصوصی ترین رفتارهای زندگی ما نفوذ کرده است و ما را از منافع ظاهری خود منتفع می کند، همین گونه جبهه استکبار نیز نفوذ کرده است.
آنچه در اینجا مهم است این است که اگر ما جبهه استکبار را نشناسیم به احتمال زیاد بی مزد و مواجب سربازی این جبهه را خواهیم کرد و بدون اینکه از خانه خود بیرون رویم و بدون اینکه وارد مرزهای جغرافیایی آنها شویم، با زندگی عادی خود سربازی جبهه استکبار را خواهیم کرد و اگر کسی به سبک زندگی ما اعتراض کند که این خلق و خوی مستکبرین است بر آنها می شوریم و فریاد وا مصیبتا سر می دهیم.
اگر جبهه استکبار را نشناسیم به سادگی و بدون هیچ هزینه ای سرباز آنها خواهیم بود و با عروسی کردن فرزند دار شدن و حتی غذا خوردن و سبک پوشش خود سرباز آن فرهنگ را خواهیم بود.
این مساله چیز جدیدی نیست، چرا که حضرت امیر علیه السلام صدها سال قبل آن را در خطبه قاصعه مورد توجه قرار داده است و به مردم زمان خود آن را متذکر شده است.
این مساله آنقدر مهم است که در جامعه کنونی خود می بینیم برخی از مسئولین سیاسی ما به علت سبک زندگی استکباری سابق خود، امروز کهنه سرباز جبهه استکبار جهانی شده اند و خواه یا ناخواه مورد سوء استفاده آنها هستند. به همین دلیل لازم است ما ریشه ها و مولفه های این جبهه را بشناسیم و در خط زندگی خود از آن دوری گزینیم.
جدا شدن یک نفر از سبک زندگی استکباری یعنی جدا شدن یک نسل انسان
این قسمت: قویترین گناه برای از بین بردن هفت هزار سال عبادت، در یک لحظه!!!!!!!
لغت استکبار از ریشه «ک ـ ب ـ ر» و به معنای برتری خواهی، امتناع از پذیرش حق از روی عناد و تکبّر است؛ اما در اصطلاح، این لغت بیش تر به سلطه جویی، استعمار و استثمار معنا می شود
در نهج البلاغه خطبه قاصعه حضرت امیر علیه السلام دعوت می کنند تا از شیطان در یک مساله مهم عبرت بگیریم
فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّهَ آلاَفِ سَنَهٍ لاَ یُدْرَی أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی اﻵْخِرَهِ عَنْ کِبْرِ سَاعَهٍ وَاحِدَهٍ
از آنچه خداوند در مورد ابلیس انجام داده عبرت گیرند، زیرا اعمال طولانی و کوششهای فراوان او را (بر اثر تکبر) از بین برد او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود که معلوم نیست از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت. اما با ساعتی تکبر همه را نابود ساخت،