جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

خداوند در سوره صف می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ

می خواهیم از مرصوصین شویم.
بنیان مرصوص یعنی بناهای پولادین

پیوندها

برای اثبات اینکه باهوش بودن چقدر مهم است کافی است زندگی باهوش ترین انسانی که از او تست گرفته شد را ارزیابی کنیم

در یکسالگی توانست بخواند
در ۹ سالگی به ۸ زبان زنده دنیا صحبت میکرد
در ۱۲ سالگی وارد معتبرترین دانشگاه جهان یعنی هاروارد شد
توانایی خارق العاده در یادگیری زبان های متفاوت و ریاضیات داشت
برخی بهره هوشی او را ۲۵۰ تخمین زده اند
در سن ۴۶ سالگی هم از دنیا رفت
یکی از کارهای مشهور او اختراع زبان Vendergood بود

آیا او را میشناسید؟؟؟
برای اینکه اسم او را بدانید باید به اینترنت مراجعه کنید

«ویلیام جیم سایدیس» بهره هوشی اش از انیشتن و ادیسون و داوینچی و هر انسان چند قرن اخیر بیشتر بوده
پس چرا ما او را نمیشناسیم؟!



چون ما در نهایت انسانهای متفکر برایمان تاثیرگذار خواهند بود نه صرفا انسانهای باهوش


هوش یک ابزار است و تفکر مهارت استفاده از این ابزار


من نمیدانم اگر سایدیس به اندازه ادیسون متفکر بود چی اختراع میکرد ولی میدونم که از هوشش می تونست بهتر استفاده بکنه
پس اینقدر دنبال عدد آی کیو نباشید
ما نیاز به تفکر داریم...از مسابقه کی باهوش تره به تمرین تفکر بپردازیم
درود به مادر و سپاس از پدری که می داند مهارت تفکر را باید تا قبل از نوجوانی به کودکش بیاموزد

 

برای اینکه نقش و اهمیت تفکر و تفاوت آن با ضریب هوشی را خوب متوجه بشوید چند خطی از زندگی این نابغه برای شما می گذارم.
توجه داشته باشید که ضریب هوشی یکی از استعدادهای جبری انسان است و او آن را کسب نکرده است بر خلاف تفکر که مهارتی است که با تربیت صحیح به ثمر می نشیند و فصل تمایز انسان است.
اول داستان زندگی او را بخوانید بعدش یه تحلیل ارائه می دم


ویلیام جیمز سایدیس در تاریخ ۱ آوریل ۱۸۹۸ در شهر نیویورک متولد شد.او توانست در یک سالگی بنویسد، در ۵ سالگی به ۵ زبان رایج دنیا صحبت کند و در ۱۱ سالگی استاد دانشگاه هاروارد شد،اولین بار به‌خاطر رشد مغزی زود‌هنگام نامش بر سر زبان‌ها افتاد و بعدها به‌خاطر تمرکز بر روی ذهنش به شهرت رسید اما در نهایت خود را از انظار عمومی دور کرد و از ریاضیات هم دل‌زده شد و عقب کشید و با چندین نام مستعار مطلب می‌نوشت. ویلیام پس از پدرخوانده خود، دوست و همکار بوریس، فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز نامگذاری شد، بنا به گزارش خود به هشت زبان (لاتین، یونانی،
فرانسوی، روسی، آلمانی، عبری، ترکی، و ارمنی) توسط سن هشت سالگی آموخته بود و یکی از کارهای مشهور او اختراع زبان Vendergood بود.
مادرش سارا به دانشگاه بوستون رفت و از دانشکده پزشکی در سال ۱۸۹۷ فارغ‌التحصیل شد. پدرش بوریس سایدیس در سال ۱۸۸۷ به آمریکا مهاجرت کرد و برای فرار از اذیت وآزار سیاسی در سال ۱۸۸۹ قتل‌عام شدند، بوریس یک روانپزشک عالی رتبه از دانشگاه هاروارد بود و کتاب‌های زیادی منتشر کرده بود. "بوریس سیدیس" در دانشگاه هاروارد به تدریس روان‌شناسی درزمینه " حالات غیر طبیعی " اشتغال داشت. او نویسنده برجسته‌ای بود و بخاطره نگارش چند کتاب دربارهٔ مبحثی که تدریس می‌کرد – از شهرت زیادی برخوردار گردید بود – و هنوز از او بعنوان یکی از اعضای برجسته دانشگاه
هاروارد یاد می‌کردند، دکتر سیدیس اندکی پیش از آنکه پسرش بدنیا بیاید تصمیم مهم و خطرناکی گرفت. او تصمیم گرفت پاره‌ای از تئوریها و نظزات خود دربارهٔ پدیده "پیشرفت ذهنی" را روی فرزند خویش آزمایش نماید!! و در حقیقت از فرزندش به عنوان یک خوکچه آزمایشی استفاده کند؛ ولی نمی‌دانست با این اقدام زندگی فرزند خود رابه تباهی خواهد کشاند. او بر این باور بود که مغز یک موجود زنده را می‌توان درست مثل عضلات بدن پرورش داد و اینکار را از نخستین روزهای زندگی فرزندش آغاز کرد. هنگامی که " ویلیام " کوچک قدم به این جهان گذاشت آینده اش در لب تختخواب او قرارگرفت. پدر خودخواه او حروف الفبا را روی میله‌ای بالای سر او آویزان کرد و روز ی چند بار این حروف را به طفل نوزادش نشان می‌داد و نام آنها را با صدای بلند می‌خواند وآن بچه کوچک هم عیناً تقلید می‌کرد اینکار ساعتها و روزهای متوالی ادامه یافت و شگفت اینکه " ویلیام " کوچک هنگامی که فقط شش ماه از عمرش می‌گذشت قادر بود این حروف را تشخیص دهد حاصل کار موفقیت آمیز بود اما بعد ؟!!! مغز کوچک ویلیام بجای قصه و اشعار کودکانه هر روز با متون کتابهای درسی بمباران می‌شد. بجای قصه‌های شیرین، این طفل بیچاره مجبور بود (جغرافیا – هندسه – فیزیولوژی و زبانیونانی) یاد بگیرد. اجازه نداشت خود را با هیچگونه بازیچه‌ای سرگرم سازد!!! دنیای او را بازیهای بی رحمانه پدر پر کرده بود هر ماه که می‌گذشت پیشرفت ذهنی باور نکردنی این طفل بیش از بیش شکوفا می‌شد، بطوری که موجبات شگفتی همکاران پدرش و بهت و حیرت مادر بیچاره اش را فراهم ساخت؛ ولی با گذشت زمان نقطه کوری در این نبوغ چشمگیر پدیدار گشت. هنگامیکه " ویلیام " به سن هشت سالگی رسید، خنده‌های بی‌موردی سر می‌داد! و در مواقعی با غامض‌ترین مسائل فکری روبرو می‌شد واکنشهای عصبی در او بروز می‌کرد. این نشانه بدبختی و مصیبت بشمار می‌رفت که پدرش از درکان عاجز بود! این برنامه تغذیه فکری اجباری هنگامیکه به اوج رسید که ویلیام به سن چهارده سالگی پا گذاشت در آن روز در حضور جمعی از دانشمندان سال ۱۹۱۲ دربارهٔ " بعد چهارم " به سخنرانی پرداخت و درست در لحظه‌ای که آنان را سخت تحت تأثیر سخنان خود قرار داده بود! ناگهان بی‌اراده و با حالتی عصبی، زیر خنده زد و از هیچ روی قادر نبود خنده خود را کنترل کند!!! پس از آنکه مدتی دراز در آسایشگاه " پورتسماث " واقع در " نیو همشیر " بستری شد دوباره به دانشگاه " هاروارد " بازگشت و با موفقیت فارغ‌التحصیل گردید. او به خبرنگاران گفت: که یگانه آرزویش در زندگی آن استکه مانند یک موجود طبیعی زندگی کند. " ویلیام سیدیس " با خواسته پدرش به مقابله برخاست و کوشید خود را از بند تجربیات بیرحمانه او آزاد سازد.
او در آموزشگاه " رایس" واقع در " هوستن " به تدریس پرداخت و دریافت که از فوت و فن سازش با مردم کمترین سررشته‌ای ندارد و مردم چه در داخل مدرسه و چه در خارج از آن می‌گریختند و از او دوری می‌کردند برای همین دلش انباشته از تنفر و شورش علیه پدرش و علیه جهانی بود که در ان می‌زیست مردم را کوچک و خود را برتر از دیگران می‌دانست عاقبت به اتهام تحریک و برپاکردن اغتشاش به ۱۸ ماه زندان محکوم شد. پس از چندین ماه غیبش زد و دیگر کسی از او خبری نداشت تا آنکه روزی یکی از دوستان قدیمی پدرش به او اطلاع داد که فرزند جوانش با نام مستعار دیگری در فروشگاهی به کاراشتغال یافته و هفته‌ای ۲۳ دلار دریافت می‌دارد!!! او از اوج نبوغ، به زیر سقوط کرد. " ویلیام سیدیس" در برابر اصرار مداوم یک آشنای قدیمی که از او خواسته بود در حضور مردم دربارهٔ امکان زندگی در کره مریخ به سخنرانی بپردازد به مدت یک ساعت همه شنوندگان را مجذوب سخنان خویش ساخت. اما ناگهان، از حرکت اتومبیل‌ها در خیابان به خنده افتاد و همه رشته‌ها را پنبه کرد!!!! در تابستان سال ۱۹۴۴ در گیرو دار جنگ جهانی دوم کمتر کسی به مرگ انسان ژولیده‌ای که بر اثر بیماری ذات الریه در مسافرخانه‌ای در " بروکلین " در گذشته بود توجه نشان نمی‌داد. ارثی که از پدرشبه او رسیده بود همچنان دست نخورده باقی ماند. "ویلیام سیدیس" نابغه حتی در دشوارترین روزهای پایان عمر خویش که دچاره مضیقه مالی شدیدی بود حاضر نشد به میراث پدر و مادری که مغز و اندیشه او را به نابودی کشانده بودند دست بزند.
تحلیل متن مربوط به ویلیام جیمز سایدیس
آنچه در زندگی ویلیام قابل توجه است  داشتن ضریب هوشی بسیار بالا است ضریب هوشی او 250  تا 300 بوده است با این توصیف که ضریب هوشی انسان معمولی بین ۸۵ تا ۱۱۵ است و این رقم در انسانهای نابغه بین ۱۵۵ تا ۲۰۰ قرار دارد برای مثال ضریب هوشی گالیله را ۱۸۰ تخمین میزنند و ضریب هوشی بیل گیتس بنیان گذار شرکت نرم افزاری مایکروسافت ۱۶۰ است.
و جالب است بدانید ضریب هوشی انیشتین  ۸۵ بوده است که این عدد ضریب هوشی افراد متوسط را نشان می دهد ولی این عدد در دوران انیشتین نسبت به مردمان هم زمان خودش عدد بالایی بوده است،(البته نقل قول های ضعیف دیگری هم در مورد عدد ضریب هوشی انیشتین وجود دارد)
متوجه شدیم که ویلیام به معنی واقعی یک اعجوبه هوشی بوده است اما آنچه همه ما با خواندن زندگی او بر آن صحه می گذاریم آن است که او در زندگی مشکل داشته و یا به زبان دقیق تر او کم عقل بوده است.
برخی از رفتارهای غیر عاقلانه او به راحتی برای ما قابل فهم است مانند خندیدن های بی مورد و بی جای او، تا بی بهره گی های بیشتر او از قوه عقل که فعلا برای ما قابل درک نیست چرا که خود مبتلا ایم!
توجه   توجه
پدر ویلیام در تمام دروه تربیتی فرزندش فقط و فقط به تربیت ضریب هوشی او پرداخته بود و از پرداختن به قوه تفکر او غافل بوده است.
(توجه داشته باشید که تفکر غیر از تعقل است اما راهی برای رسیدن به عقل، به جز توجه به قوه فکر نیست و این چیزی است که در احادیث ما به آن تاکید شده است و در روایت هشام که در مشهد خواندیم آمده بود، یَا هِشَامُ إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ دَلِیلًا وَ دَلِیلُ الْعَقْلِ التَّفَکُّر، برای هر چیزی راهنمایی وجود دارد که ما را به آن برساند و راهنمای عقل، تفکر است.)
اگر پدر ویلیام به عنوان یک روان شناس (نه یک عوام کم سواد) فقط و فقط به تجربیات و داشته ها و شاید بافته های ذهنی خود کفایت نمی کرد و در تربیت چنین نابغه ای از دین بهره گرفته بود، ویلیام به چنین سرنوشتی دچار نمی شد.
مهم مهم


اکنون به خوبی می یابید که، اگر در تربیت صرفا به تربیت ضریب هوشی انسان پرداخته شود،( هر چقدر در تربیت و رشد ضریب هوشی موفق باشیم)، فرد مقابل را به پوچی و جنون نزدیک تر کرده ایم!! چرا که او زودتر و بهتر از دیگران به تضادها و تناقض هایی که در اولین جلسه بنیان مرصوص مطرح کرده ایم می رسد(در اولین جلسه بنیان مرصوص با مطرح کردن سوالات پایه و اساسی به تخریب نظام فکری موجود مخاطبین می پرداختیم به صورتی که همگان به تناقضی آشکار در حرکت می رسیدند)
پدر ویلیام به معنای واقعی یک مربی نبوده است چرا که او انسان را صرفا ضریب هوشی می دانسته و گمان می کرد اگر، فقط و فقط به مغز کودکش توجه کرد و آن را رشد داد پس او در تربیت فرزند موفق خواهد بود. غافل از اینکه انسان قلبی دارد و اگر بخواهیم به تربیت قلب او بپردازیم می بایست از تفکر آغاز کنیم و بعد به تعقل برسیم، آنگاه این انسان، مسلط بر حادثه ها می شود و  مانند ویلیام عقده ای و کینه ای نمی شود که حتی در عین فقر و نداری باز از ارث پدری استفاده نکند و در همان فقر در جوانی( حدود 40 سالگی) بمیرد.
حال که اهمیت تربیت قوه تفکر و تعقل را در تربیت انسان متوجه شدی می یابی که صرف توجه کردن به ضریب هوشی ظلمی بزرگ به انسان است. و ضریب هوشی را تو صرفا در داشتن آی کیوی بالا ندان، چرا که ضریب هوشی اقسامی دارد مانند ضریب هوشی اندامی و مهارتی، ضریب هوشی منطقی و ریاضی، ضریب هوشی کلامی، ضریب هوشی در حفظ کردن.
پس اگر در تربیت تمام پک تربیتی ما حول محور همین ضریب هوشی ها باشد(البته اگر باشد، اگر باشد، اگر باشد، چرا که پرداختن به چنین مساله ای خود امری بسیار سترگ است و همراه با مطالعه و تحقیق و داشتن طرح و  همچنین اجرای دقیق است) قطعا ما انسان هایی شبیه ویلیام با درجات متفاوت تحویل جامعه داده ایم.
کسانی که روزی به این تناقض بزرگ پی ببرند، چون جوابی برای آن ندارند یا خودکشی می کنند و یا اگر جرات!! چنین کاری نداشته باشند به گوشه ای می خزند و منتظر پایانی برای این زندگی پوچ خواهند بود.
منظور از تناقض ها همان سوالاتی است که در اولین جلسه بنیان مرصوص به آن پرداختیم، همان چیزهایی که همگان را به چالش کشید و گاهی اوقات برخی آنچنان به هیجان می آمدند که دیگران را ساعت ها به خاطر عدم کنترل خود به زحمت می انداختن چرا که همنشین بهایم شده بودند.
دوای همه این دردها این است به استعداد مهم «تفکر» در تربیت اهمیت بدهیم و از ارائه طرح ها و برنامه های گتره ای بپرهیزیم. باید قوه تفکر را بشناسیم تفاوت آن را با تعقل بدانیم و رابطه آن را با دیگر قوای و استعداد درک کنیم، آنگاه می فهمیم که می توان از دو سالگی با تفکر فرزند کار کرد و در هر دوره بر اساس طبیعت های سن او ، به این عنصر مهم توجه داشت، مثلا در کودکی با بازی ها ، در نوجوانی با مسئولیت دادن های محدود و کارگاه های جدی تفکر، و در جوانی با تحمل و صبر بر آزمون و خطاهای جوان در عرصه واقعی و بیرونی.
می یابیم که کوچینگ در باروری تفکر بسیار مفید خواهد بود حتی اگر هزینه ای داشته باشد مانند به هم ریختگی برنامه های اداری ما.
می یابیم که می بایست به بازی های کودکان جهت داد و از همین امر تکوینی که تحت ربوبیت ، آن به آن ، خداوند است و او این پدیده را در وجود کودک قرار داده حداکثر بهره را گرفت. و در همین بازی ها بسیاری از حقیقت های عالم را به او فهماند و او را وادار به تفکر کرد.
می یابیم که در نوجوانی در کنار بازی، کارگاه های تفکر را در قالب آنچه مورد پسند و لذت مخاطب است می توان فعال کرد.
می یابیم در جوانی در کنار مسئولیت ها می بایست برای او مانورهایی را طراحی کرد شبیه به آنچه در واقعیت برای اتفاق می افتد، و به این وسیله او را به تفکرهایی از جنس واقعیت وا داشت.
آنچه باید به آن توجه داشت این است که در تمام این مراحل مواد تفکر(محتوای تفکر) با توجه به شرایط سنی هر دوره، بر آمده از وحی است، حتی اگر به صورت مستقیم به آن اشاره نکنیم.
علت اینکه مواد تفکر را از وحی اخذ می کنیم ، این است که وحی همراه با تفکر، تنها منبعی است که می تواند عقل را بارور کند و اگر عقل با کمک وحی به رشد فلاح برسد انسان به آرامش و امنیت (ایمان) دست خواهد یافت. آنگاه حتی اگر در وسط معرکه تشنه لب تمام عزیزانش پرپر شوند و خودش میهمان سنگین ترین بلاهای عالم شود، ذکرش فقط ما رأیت الا جمیلا خواهد بود و این همان علامت کمال عقل است که هیچ اضطراب و دلهره ای ندارد حتی اگر وسط معرکه بلاهای عالم باشد. علت اینکه ویلیام در بلای کوچک ته استکانی غرق شد این بود که به عقل نرسیده بود نه اینکه چون بلا داشت غرق شد .
چون می بیینیم حتی بلاها فراگیرند اما علت اینکه برخی در آن اسیر می شوند به خاطر کوتاهی اندازه های خودشان است اگر آنها با پای عقل بلاها را طی می کردند می دیدند که می تواند با پاهای بلند مسیر قله ها را بدون صعود و نزول با سرعت طی کرد، پس غرق شدن های ما به خاطر کوتاهی اندازه های ما است و اندازه هر کس به اندازه بهره او از عقل است.

 

  • محمد جواد ابراهیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">