قسمت ششم از تحلیل خطبه 16 نهج البلاغه
- يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۴۸ ب.ظ
- ۲۸ نظر
خلاصه این پست برا اونا که وقت ندارن
در این پست به برخی از شبهات روز پیرامون ولی فقیه جامعه اشاره شده است که چگونه این شبهات حتی انسانهای با تقوا را گرفتار کرده است و اینان برای رهایی، به چه اصولی از آیات قرآن می توانند تمسک کنند تا از گودال های عظیم شبهات نجات یابند
مشروح این پست برا اونا که اهل دقتند در ادامه مطلب
قسمت اول این خطبه آنقدر مهم است که لازم دیدم بیشتر توضیح دهم.
باید توجه داشت که گاهی فتنه با شبهه است، دشمن قبل از اینکه بخواهد اقدام به کاری بکند زمینه آن را از نظر اعتقادی فراهم می کند.
مثلا معاویه برای جنایات خود زمینه اعتقادی جبرگرایی را به شدت گسترش داد و در همین فضای یزید جنایت کربلا مرتکب شد به گونه ای که عبیدالله بن زیاد والی یزید، به حضرت سجاد علیه السلام می فرماید علی بن حسین را خدا کشت!
و یا به حضرت زینب سلام الله علیها می گوید خدا برادرت را کشت و...
دشمن برای اینکه اعتقاد جعلی خودش را اذهان پا برجا کند می بایست اعتقادات صحیح قبلی را با آفت هایی از شبهات از بین ببرد.
این شبهات هستند که مانند آفت در ذهن ها می نشیند و ثمر می دهد و زمینه پدید آمدن جنایت ها می شود.
شبهات را نمی توان از میان برد همان طور که میکروب ها را نمی توان به کلی نابود کرد، آنچه لازم است فرا بگیریم آموزش روبه رو شدن با شبهات و میکروب ها است.
چه کنیم که هنگامی که جامعه دچار طاعون شبهات می شود ما در امان باشیم و نسبت به ولی خود شک نکنیم و دچار شبهه نشویم.
فراموش نمی کنم که سه یا چهار ماه پس از شروع فتنه 88 بود، سوار هواپیما شده بودم تا به شیراز بروم، 18 روز از ماه مبارک رمضان گذشته بود.
دو سه ساعت تا افطار وقت بود، شخصی با محاسن و ظاهری حزب الهی کنارم نشسته بود. میهمانداران مشغول پخش عصرانه شدند،(آن روز هنوز ممنوع نشده بود) دقت کردم دیدم اکثر صندلی هایی که در اطرافم بودند شروع به خوردن عصرانه کردند!
تنها کسی که در اطراف بنده میان وعده عصرانه را نخورد و معلوم بود که روزه است، همان آقای با ظاهر حزب الهی کنارم بود.
از آنجایی که عادت ندارم در مسافرت ها و پروازها زیاد با کسی گفتگو کنم، تو حال خودم بودم، ناگهان بغل دستیم شروع به سخن کرد و گفت می تونم ازتون یه سوال بپرسم؟
گفتم بفرمایید در خدمت هستم.
گفت شرایط عوض کردن مرجع تقلید چیه؟
تا این جمله را گفت، دوزاریم افتاد، که این بنده خدا هم به واسطه فضای مسموم شبهات آلوده شده است چون قبلا چند نفر دیگه مثل او دیده بودم.
از او سوال کردم به چه دلیل میخواهی مرجعت را عوض کنی؟
گفت چون دیگر عادل نیست!!!
با تعجب به محاسن جو گندمیش نگاهش کردم، حدودا پنجاه سالش داشت. به غیر از قسمتی از پیشانیش که مقداری تیره تر بود و مقداری پینه داشت، بقیه پوستش سبزه می زد.
گفتم شما از کجا متوجه شدی که یک مرجع تقلید عادل نیست؟ خوب نیست آدم به شبهات توجه کند. دروغ زیاد شده است.
گفتم نشنیدم. دیدم!
گفتم بگو ببینم چه دیدی؟
گفتم مردمی که تظاهرات کرده بودند را ماموران حکومت مورد ضرب و شتم قرار دادند.
گفتم چه ربطی به مرجع تقلید دارد؟
گفت تا حالا از رهبر تقلید می کردم اما از این پس نمی خواهم از او تقلید کنم، می خواهم مرجعم را عوض کنم.
گفتم فقط به خاطر اینکه ماموران با کسی برخورد کرده اند؟ حاکمیت باید با هر آشوب گری که می خواهد نظم عمومی را به هم بریزد با قاطعیت برخورد کند.
حتی در زمان حضرت امیر علیه السلام هم همینگونه بود است. حضرت در جنگ جمل در برابر کسانی قرار گرفت که اینان اهل جامعه اسلامی بودند خیلی از آنها با حضرت بیعت کرده بودند اما وقتی عهد شکنی کردند و خواستن در جامعه فتنه کنند و همراه عایشه به بصره آمدند حضرت با شدت با آنها برخورد کرد چنانچه تاریخ نگاران می گویند در جنگ جمل آنقدر کشته شدند که نیزه های بسیاری بر سینه ها فرو رفته و میدان جنگ شبیه نیزار شده بود.
گفتم تازه شما ببین حکومت چقدر مماشات کرد و با فتنه گران سخت برخورد نکرد.
گفت فقط اینها نیست خیلی چیزهای دیگر هم هست.
گفتم چه؟ بگو ببینم.
گفت خیلی ها را کشته اند و در بهشت زهرا دفن کرده اند، به ناموس مردم تجاوز کرده اند و... گفت و گفت.
چیزی نمی گفتم اجازه دادم تا همه میکروب هایی که در این مدت بلعیده را ، نشانم دهد.
برای اینکه ترغیب به گفتن شود ابروهایم را با علامت تعجب بالا می دادم و او گمان می کرد که من تحت تاثیر قرار گرفته ام و دیگر حرفی در برابر این سیل از شبهات ندارم.
می دانستم اگر بخواهم حرفی بزنم قبول نمی کند، شبهات آنچنان کاری، در ذهنش اثر گذاشته و آنچنان منظومه وار به هم گره خورده اند که اصلا نمی تواند از بند آنها خلاص شود.
به محض اینکه بخواهی از شبهه ای نجاتش دهی به دام شبهه دیگر می افتد، اگر بخواهی به تک تک آنها پاسخ دهی، فایده ای نخواهد داشت. چرا که اگر همه علف های هرز را بیرون می کشیدی، چنان ذهنش آفت زده بود که، قدرت بازیابی خودش را نداشت در نتیجه به محض ورود در اجتماعات آلوده دوباره این شبهات بودند که در ذهن او خانه می کردند، و تمام جواب هایی که به او می دادم را توجیح کردن می دانست و متهم به دروغگویی می شدم.
باید ملاکی به او می دادم تا بر اساس آن ملاک خودش شبهات را بیرون بریزد و جلوی به ثمر نشستن آنها را در ذهنش بگیرد.
به او گفتم همه حرف هایی که زدی درست. من هیچ کدام از آنها را رد نمی کنم، اما ما باید در درون خودمان اصولی داشته باشیم تا اطلاعات دریافتی را بر اساس آن اصول بسنجیم تا درست و غلط بودنش را متوجه شویم.
گفتم الحمدلله شما مذهبی هستید و به قرآن اعتقاد دارید.
گفت من رزمنده بودم الان هم در وزارت دفاع خدمت می کنم.
با خودم گفتم کسانی که از آن میدان ها سخت عبور کرده اند ببین امروز چگونه شبهات، پای رفتن را از آنها می گیرد و چگونه به زمین می خورند!
گفتم حوادث موجود را براساس آیات قرآن تحلیل کنیم.
قبول؟
گفت بفرمایید.
گفتم بیشتر اطلاعاتی رو که شما دادید بنده از رسانه ملی نشنیدم!
گفت صدا و سیما دروغ می گوید، خیلی هم دروغ می گوید.(یاد برخی از نمایندگان احمق آن دوره مجلس افتادم که به صدا و سیما اعتراض کرده بودند که چرا یک طرفه خبر پخش می کنید؟!!!)
گفتم آفرین قبول صدا و سیما دروغ می گوید. شما این همه خبر رو از کجا آوردی؟
گفت فضای مجازی!
گفتم دقیق تر بگو، بی بی سی؟
گفت: و خیلی جاهای دیگر.
گفتم: حالا باید دید خبری رو که بی بی سی و جرس و... پخش می کنند درست است یا نه؟
با آرامش نگاهش کردم و گفتم در قرآن ما 7 آیه داریم که خداوند در این هفت آیه می فرماید یهود و نصارا و کسانی که اعتقادات شما را مورد تمسخر قرار می دهند، به عنوان اولیا انتخاب نکنید.«28 ال عمران، 144 و139 نساء، 57 و51 مائده، 23 توبه، 1 ممتحنه »
و در آیات دیگرمی فرماید چه کسانی رو به عنوان اولیاء انتخاب کنید«81 مائده، 3 اعراف»
با توجه به این آیات می توان به آنچه بی بی سی می گوید اعتماد کنیم؟
می توانیم به رسانه هایی که بی بی سی از آنها دفاع می کند اعتماد کنیم؟
می توانیم به آدم هایی که بی بی سی از آنها دفاع می کند اعتماد کنیم؟
گفتم جزئی نگر نباش فقط اخبار بی بی سی که مربوط به ایران است رو نبین، بلکه تمام برنامه ها و تمام سیاست های آنها را مد نظر قرار بده.
گفتم ببین بی بی سی توسط چه کسانی اداره می شه؟
یه مشت بهائی
مگه خدا نمی فرماید به اینها اعتماد نکنید؟
مگه تو بی بی سی تبلیغ مسیحیت نمی شه؟
مگه خدا نمی گه اونا رو ولی خودت نگیر؟
گفتم این یه اصل قرآنی
سامری چه کرد؟
خودش گفت «قَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُول» قسمتی از آثار رسول را گرفتم و قسمت های دیگر را رها کردم. مردم چه کردند؟
وقتی این شبهه به پا شد مردم از دور هارون رفتند و دور گوساله سامری جمع شدند.
گفتم در روایتی داریم که حضرت امیر علیه السلام بعد از جنگ جمل، حسن بصری را دید. بین ایشان و حسن بصری گفتگویی شد که حضرت خطاب به حسن بصری گفت هر قومی یک سامری دارد و سامری این دوره تو هستی چرا که مردم را از همراهی با من در جنگ ها، باز می داری.
گفتم برای اینکه سامری این دوره را تشخیص بدی ببین دشمن از چه کسی حمایت می کند؟ همو سامری این دوره است.
بگذریم.
این خاطره را برای این گفتم تا ببینیم که چگونه «شبهات» انسانهای باتقوا را، از پا در می آورد و تا گودال های بزرگ هلاکت جلو ببرد.
یکی از شبهاتی که امروز نیز در بین برخی از بی بصیرت ها رواج دارد این شبهه است:
رهبر انقلاب در مورد کنترل جمعیت فرمودند: «اجرای سیاست کنترل جمعیت در اوایل دهه هفتاد کار صحیحی بود اما ادامه آن از اواسط دهه هفتاد اشتباه بود و مسئولین کشور و از جمله رهبری در این اشتباه سهیم هستند و باید از خداوند طلب عفو کنند.»
برخی می گویند چون رهبر انقلاب در این سخنان فرمودند ادامه کنترل جمعیت کار اشتباهی بود از آن طلب عفو کردند از کجا معلوم فردای چند سال بعد، نسبت به برخی از تصمیمات دیگری که امروز گرفتند، اشتباه نکرده باشند و دوباره از خداوند طلب عفو نمایند!
برای رفع این شبهه توضیحاتی لازم است که به آن می پردازم.
اول از همه باید دید این سیاست طرح چه کسی بود است؟ به دلایلی فعلا از جواب دادن به این سوال صرف نظر می کنم.
آنچه مسلم است این نکته است که رهبر انقلاب از ابتدا با این طرح به این شکل موافق نبودند، دلیل این ادعا مطلبی است که علامه محمد حسین حسینی طهرانی(ره) در کتاب «کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکره مسلمین» ذکر کرده است.
قبل از اینکه به مطلب علامه بپردازم لازم است پیرامون ایشان و کتابشان قدری توضیح دهم.
اولین چاپ این کتاب برای 18 سال قبل است. یعنی سال 1373 ایشان این کتاب را به نگارش در می آورند و جزء اولین معترضین به این سیاست بودند.
کسانی که آن دوران را به یاد دارند در خاطرشان هست که دولت هاشمی رفسنجانی چگونه برای این مسأله تبلیغ می کرد و به کسی اجازه مخالفت نمی داد.
فضای آن دوران به گونه ای بود که خیلی ها به علامه طهرانی انگ ضد ولایت فقیه زدند، و... در حالی که ایشان برای ولایت فقیه چهار جلد کتاب نوشتن به نام«ولایت فقیه در حکومت اسلام».
در این کتاب ایشان قائل به ولایت مطلقه فقیه شده اند و معتقدند تمام شئون ولایت امام برای فقیه اعلم و اشجع و اقوی و آن کسی که با ولی خود امام عصر متصل است و می تواند از سر چشمه ولایت اشراب بشود ثابت و محقق است و چنین شخصی می تواند امر ونهی کند و عموم ادله و اطلاقات ادله جهاد هم الی یوم القیامه برجای خودش پا بر جاست و اد له جهاد در زمان غیبت و حضور تفاوتی ندارد و در زمان ولایت فقیه عادل در صورتی که حکومت برای او استوار باشد می تواند اقامه جهاد کند(ج 4 ص 14 ) همچنین ایشان تشکیل حکومت اسلام را از اهم وظایف مسلمین می دانند. (همان ص 27).
علامه طهرانی در کتاب رساله نکاحیه یا « کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکره مسلمین » نکته بسیار مهمی را بیان می کنند. ایشان در صفحه 59 این کتاب می فرمایند:« در تاریخ 25 محرم 1415 اینجانب طی تماس شفاهی که با جناب حجت الاسلام آقای خرازی مسؤل حزب الله فرزند آیت الله خرازی جهت دریافت مقالاتشان راجع به کنترل جمعیت داشتم فرمودند که این مقالات را به حزب الله واگذار کرده اند و دیگر در دست من نیست. این مقالات بسیار خوب بود و با تحقیقات و با آماری دقیق نوشته شد و من معتقد هستم که این طرح یک نقشه استعماری و توطئه ابرقدرتها می باشد و بی رابطه با آن جلسه ای که در اسرائیل جهت کنترل جمعیت کشورهای اسلامی تشکیل شد، نمی باشد. مخصوصاً این طرح زمانی در ایران به اجرا درآمد که 4ماه بعد از آن نقشه ای بود که در اسرائیل، کنفرانس آن تشکیل گردید.
آقای خرازی فرمودند: «من با حضرت آقای خامنه ای ملاقاتی داشته ام و ایشان فرمودند: من حدس می زنم که این یک نقشه ای خارجی باشد و با این امر موافق نیستم و در ملاقاتی که با جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای هاشمی رفسنجانی داشتم ایشان را راجع به خطر این امر گوشزد کردم. ایشان گفتند: این یک نظری است و دیگر گفتاری نداشتند»
حالا با توجه به اینکه حضرت آقا از ابتدا مخالفت خود را با این مسأله ابراز کردند و حتی به اطلاع بزرگوارانی مانند آیت الله خرازی رساندند، این سوال مطرح می شود که چرا حضرت آقا، در این سالها نسبت به این مساله ابراز پشیمانی می کنند؟
کسی باید نسبت به این مسأله اظهار پشیمانی کند که با آن در طول راه موافق بوده باشند. در حالی که با توجه به نوشته علامه طهرانی در سال 1373 حضرت آقا فقط همان سال اول و دوم نسبت به این مسأله سکوت کردند، حتی در همان دوران مخالف خود را نسبت به این کار ابراز داشته اند. اما کو گوش شنوا؟؟
اینکه ایشان در سال 91 نسبت به این مساله اظهار پشیمانی می کنند، به این معنا نیست که بعد از بیست سال تازه متوجه شدند که این کار اشتباه بوده است و حال از خداوند طلب عفو کنند.
بلکه حضرت آقا بعد از یکی دو سال، راضی به ادامه این سیاست نبودند، و حتی نارضایتی خود را، به خواص هم اعلام کردند. اما به طور عمومی و علنی اعلام نکرده بودند.
شاید علت اینکه ایشان امسال فرمودند « مسئولین کشور و از جمله رهبری در این اشتباه سهیم هستند و باید از خداوند طلب عفو کنند» برای این بود که مسئولین رده بالای نظام یاد بگیرند و از اشتباهات خود به صورت علنی طلب عفو بخشش از خداوند بکنند و قبول نمایند که خیلی از سیاست های آنها اشتباه بوده است. خیلی از موضع گیری ها و سخنان و عملکردهای آنها اشتباه بوده است.
پس لازم است در این مساله با بصیرت برخورد کنیم و دچار شبهه های کاری، که فیل زمین زن است، نشویم.
نکته آخر در مورد این صحبت آقا این مسأله است که تصمیم گیر در مسأله کنترل جمعیت دولت آن وقت بوده است نه رهبر . بایسته بود مسئولین دولت در آن دوران، به این اشتباه اعتراف می کردند و از خداوند طلب عفو می نمودند.
نکته مهم تر اینکه خبرگان رهبری، که منتخبین مردم هستند در طول این مدت هیچ اشتباهی از حضرت آقا ندیدند که به ایشان تذکر بدهند و این خود شاهدی است، بر این که، اشتباه متوجه دیگران است که باید به میدان بیایند و از خداوند عذر خواهی کنند.
- ۹۱/۰۹/۱۹
یک چیزى که ضد حالت اعتماد مردم است، این است که افرادى علیه قوه - چه این قوه، چه قوهى مجریه یا قوهى مقننه - بنا کنند تشکیک کردن. عادت بدى پیدا شده است - البته این جدید هم نیست، اینها همیشه بوده است؛ اما خب، حالاها چون وسائل ارتباط جمعى متکثر است، همهگیر است، فراگیر است، بیشتر خود را نشان میدهد - این عادت بد، تشکیک کردن در گزارشهاست. قوهى قضائیه گزارش میدهد، یک نفر مىآید میگوید که از کجا معلوم اینها راست است. یک شبههاى به وجود مىآورد. قوهى مجریه گزارش میدهد، یکى پیدا میشود و میگوید آقا از کجا معلوم این آمارها درست باشد. تشکیک ایجاد میکند. عین همین قضیه در مورد قوهى مقننه هم هست. نمیشود زحمات یک مجموعهى انسانىِ فعال را با یک ان قلت بیجا و القاء شبههى بىمورد، همه را انسان زیر پا له کند؛ این غلط است. البته جلوى حرف کسانى که اختیار حرف زدن خود را ندارند، نمیشود گرفت؛ اما مسئولان متوجه باشند. رسانههائى که احساس مسئولیت میکنند، متوجه باشند؛ بىدلیل گزارشهاى رسمى مسئولان برجستهى نظام را زیر سؤال نبرند. هم در قوهى قضائیه این حرف هست، هم در قوهى مجریه این حرف هست، هم در قوهى مقننه این حرف هست. زیر سؤال بردن فعالیتها، زحمات را ضایع میکند. انسان مىبیند این ایام در مورد آمارهاى قوهى مجریه خدشه میکنند، در مورد اظهارات و آمارهاى قوهى قضائیه خدشه میکنند، در مورد اقدامهاى مثبت و فعالیتهاى خوب قوهى مقننه و مجلس القاء شبهه میکنند؛ این، اعتماد مردم را از بین میبرد. ما به عنوان کسى که مستمع و شنونده و مخاطب این گزارشهاست، باید هوشیارانه نگاه کنیم، اما گزارشها را تلقى به قبول کنیم. باید تلقى به قبول کنیم. البته در مواردى ممکن است یک آمار دروغ، آمار غلط، آمار اشتباهى هم داده شود؛ این را نباید تعمیم داد و شبهه کرد؛ این، اعتماد مردم را از دستگاههاى نظام، از بدنههاى نظام سلب میکند، ضایع میکند. مسئولین به این نکته توجه داشته باشند. بنابراین، این اعتماد هم خیلى مهم است.6/4/1390