قسمت پنجم از تحلیل خطبه 16 نهج البلاغه
- دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۲۷ ق.ظ
- ۱۹ نظر
خلاصه این پست برا اونا که وقت ندارن
حضرت می فرمایند برای یاری حکومت دینی و در امان بودن از شبهاتی که جبهه مقابل در جامعه شیوع می دهد، تقوا به تنهایی کفایت نمی کند، بلکه باید اهل عبرت بود، اگر تقوا با عبرت آمیخته شد ما را از گردنه فتنه ها، عبور می دهد اما اگر تقوا بدون عبرت باشد این تقوا دردی از من دوا نخواهد کرد و چه بسیار انسانهای با تقوا که گودال شبهات گرفتار شدند و هیچ گاه نجات نیافتند.
مشروح این پست برا اونا که اهل دقتند در ادامه مطلب
حضرت در ابتدای خطبه خود اشاره به عبرت گرفتن همراه با تقوا می کنند، تقوایی که حضرت در اینجا از آن سخن می گویند با توجه به فضای خطبه تقوای خاصی است.
حضرت می فرماید اگر کسی عبرت گرفت، تقوا کفایت می کند که او به گودال شبهات نیفتد.
اما راه رسیدن به تقوا چیست؟ آیا صرف عبرت گرفتن کفایت می کند؟ آیا این عبرت، نوع خاصی از تقوا را در ما زنده می کند؟
در آیات قرآن 9 راه برای رسیدن به تقوا معرفی می کند، که به آنها فهرست وار اشاره می کنم بعد به این نوع خاص از تقوا می پردازم.(بر گرفته از فیش های تبلیغی حجت الاسلام قرائتی)
1 عبادت:
یا أَیُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ بقره/ 21.
2 عدالت:
اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی مائده/ 8.
3 تعهد:
خطاب به یهود: خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ بقره/ 63.
4 عفو:
وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی بقره/ 237.
5 هدایت:
وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدی وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ محمد/ 17.
6 ایجاد امنیت و پاکسازی:
وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الالْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ بقره/ 179.
7 روزه:
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ بقره/ 183.
8 صراط مستقیم وحدت:
وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ انعام/ 153.
9 روابط خانوادگی سالم:
أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالانَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الابْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الاسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ آیاتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ بقره/ 187.
شهید مطهری در تعریف تقوا به نکته بسیار مهمی اشاره می کنند، ایشان می گویند تقوا محدودیت نیست بلکه مصونیت است، برخی گمان می کنند به هر میزان خود را محدودتر کنند و در هیچ کاری دخالت نکنند باتقوا تر هستند، در صورتی که تقوا به معنای محدود کردن نیست، بلکه تقوا به معنای وجود نیرویی روحانی در فرد است.
ایشان می گویند:« مفهوم تقوا ... مرادف با مفهوم پرهیز .... نیست. تقوا در نهج البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر تمرینهاى زیاد پدید مىآید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مىرود.
این حالت، روح را نیرومند و شاداب مىکند و به آن مصونیت مىدهد. انسانى که از این نیرو بىبهره باشد، اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ بدارد چارهاى ندارد جز اینکه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد، و چون همواره موجبات گناه در محیط اجتماعى وجود دارد ناچار است از محیط کنار بکشد و انزوا و گوشه گیرى اختیار کند.
مطابق این منطق یا باید متقى و پرهیزکار بود و از محیط کناره گیرى کرد و یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و کنارى گذاشت. طبق این منطق هرچه افراد اجتنابکارتر و منزوىتر شوند جلوه تقوایى بیشترى در نظر مردم عوام پیدا مىکنند!!
اما اگر نیروى روحانى تقوا در روح فردى پیدا شد، ضرورتى ندارد که محیط را رها کند؛ بدون رها کردن محیط، خود را پاک و منزه نگه مىدارد. »( مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج16، ص: 504)
به غیر از این نوع از تقوا، تقوای دیگر لازم است که آن با عبرت گرفتن از گذشتگان برای ما حاصل می شود.
شاید منظور حضرت این باشد که وقتی تقوا فردی و اجتماعی با عبرت گرفتن جمع شود، مرحله جدید و بالاتری از تقوا را برای ما پدید می آورد که به ما کمک می کند تا از عقبه های سخت شبهات، پیرامون حکومت دینی عبور کنیم.
آنچه انسان را از این عقبه ها عبور می دهد تقوا صرف نیست، عقبه های در پیش است که انسان های با تقوا نیز در آن گرفتار می شوند مگر اینکه آنان اهل عبرت گرفتن از سرنوشت گذشتگان باشند.
نکته ای که باید به آن توجه داشت، این مسأله است که حضرت می فرماید فتنه هایی که در پیش است، همه از سنت های الهی پیروی می کنند و اصول واحدی در تمامی این سنت ها حاکم است، آنچه متفاوت است شیوه ها و روش ها است.
کسانی که اهل عبرت باشند با این سنت ها آشنا می شوند و می فهمند که این سنت ها گاهی برای فرعون، قارون، سامری و بلعم باعورا است و گاهی برای خلفای جور و گاهی در این دوران در چهره نخبگان سیاسی ظاهر می شود.
با توجه با بیان حضرت می توان این نتیجه را گرفت که عبرت به تنهایی به درد ما نمی خورد و نه تقوای، بلکه عبرت در کنار تقوا، فهم و بصیرت جدید به وجود می آورد که هیچگاه ما را در گرداب شبهات غرق نمی کند.

نکته دیگر توجه به آن لازم است، این است که ، ممکن است کسی در برابر مال حرام تقوا داشته باشد اما در برابر قدرت تقوا نداشته باشد، و همچنین کسی در برابر قدرت تقوا داشته باشد اما در برابر ولی فقیه تقوا نداشته باشد، اگر اهل عبرت گرفتن از تاریخ و سرگذشت گذشتگان باشیم می فهمیم که تقواهای فردی، کفایت نمی کند، که در حکومت دینی باید همه تقوا در همه عرصه ها را کسب کرد. ابوموسی اشعری کسی بود که برخی از این پرهیزهای فردی را داشت.
به عنوان مثال نقل کرده اند که او زمانی که از طرف عثمان استاندار کوفه بود ادعا کرده بود اگر خراج دو سال سرزمین عراق را به من بدهند که جرعه ای شراب بنوشم هیچ گاه این کار را نخواهم کرد. او این حرف را در زمانی می زند که برخی دیگر از استانداران عثمان علنا به این کار مبادرت می کردند، اما او ادعا می کند از این نوع تقوا برخوردار است اما این تقوا کفایت نمی کند.

مردم زمان حضرت امیر، فریب همین قسم از تقوا را می خورند و گمان می کردند که ابوموسی در همه زمینه ها تقوا دارد به همین خاطر با اصرار زیاد او را به عنوان حکم در جنگ صفین انتخاب می کنند و او آن خیانت بزرگ را در تاریخ مرتکب شد.
جالب است بدانید او معاویه را هم در آن موقعیت قبول نداشت، اما چون تقوای همراه با عبرت نداشت، سرنوشت بلعم باعورا را پیدا کرد.
او که از قاریان خوش صدای قرآن بود و در وصفش گفته اند حنجره داوودی داشت، دچار لعنت و نفرین خداوند شد. چرا که در برابر و لایت حضرت امیر علیه السلام ایستاد، همانگونه که بلعم باعوار در برابر ولایت حضرت موسی ایستاد و برای نفرین حضرت موسی حرکت کرد و خداوند در سوره اعراف به او می فرماید مثل سگی می ماند.
- ۹۱/۰۹/۱۳