به بهانه غدیر
- جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۰۲ ق.ظ
- ۶ نظر
ما زین جهان از پی دیدار میرویم
از بهر دیدن حیدر کرار میرویم
درب بهشت گر نگشایند به روی ما
گوییم یــــــا علــــــــی و ز دیوار میرویم

خاطره ای از مرحوم صفایی
روز عید غدیر امسال، در کردستان، در سقز بودم، در جمع دوستانى که مهربان و متدین و منصف بودند.
یکى از دوستان مىپرسید که آیا شما در موضوع خلافت و امامت تحقیقى داشته اید و آیا دلیل بر خلافت بلا فصل حضرت على فقط همین «مَنْ کُنْتُ مَولاه» و یا «تارِکٌ فِیکُمُ الثِّقَلَیْنِ» است؟
اگر دلیل همین هاست، چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نکرد و کار را یک سره ننمود تا این همه مشکل و درگیرى پیش نیاید؟
من گفتم در موضوع ولایت و خلافت- مثل موضوع رسالت- من از نقل و روایت شروع نمىکنم. من از این نقطه آغاز مىکنم که روابطى دارم، با خودم، با اشیاء، با افراد و با ملتها. من در این روابط امکاناتى دارم: علمى و تجربى، عقلى و فلسفى، قلبى و اشراقى، و احساسى و غریزى. آیا این امکانات، کفاف روابط من را مىدهد؟ اگر به این نتیجه رسیدیم که آرى، پس دیگر نه رسول مىخواهیم و نه خلیفه.آدمى مىماند و خودش و رها مىشود و به خود واگذار مىگردد.
اگر به این نتیجه رسیدیم که خیر، اینها کفاف نیازهاى آدمى را نمىدهد، آن وقت هم رسول مىخواهیم و هم پس از رسول به کسى محتاج هستیم که همان خصوصیات آگاهى و آزادى را داشته باشد و ارتباط با غیب و شهود این عالم را داشته باشد و آدمى را در تمامى راهش امام و جلودار باشد. با این نگاه ملاک انتخاب رسول و خلیفه و شکل انتخاب این دو، مثل هم خواهد بود و همان طور که رسول خدا را با اجماع مردم و یا اجماع اهل مدینه و یا اجماع اهل حل و عقد انتخاب نمىکنند، همین طور خلیفه را نمىتوان با این روشها شناسایى کرد و نمىشود که رسول خدا به فکر سرپرست امت و خلیفه ى پس از خود نباشد و براى پس از وفات کسى را مشخص نکرده باشد و مثل ابوبکر و عمر و یا تمامى خلفاى بعد دلسوزتر از او باشند.
اکنون که ملاک خلافت و رسالت هم پاى هم گردید، باید تعیین سرپرست و وظیفه با نص و با همان ملاک مشخص گردیده باشد.
دوست ما مىگفت: از این بیان به این نتیجه مىرسیم که خوب بوده و ترجیح داشته که رسول کسى را مشخص نماید؛ ولى هنوز به این نتیجه نرسیدهایم که چه کسى را مشخص کرده است. چه بسا ابوبکر را، به شهادت این روایت که «لَوْ کانَ بَعْدِى نَبِىٌّ لَکانَ عُمَر نَبِیّاً». «1»
گفتم ما ملاک آزادى و آگاهى، یعنى عصمت را همراه بیان روشن رسول خدا مىخواهیم. کسانى که خود ادعاى آگاهى و آزادى و ادعاى عصمت را ندارند، چگونه مطرح مىشوند؟
یکى از دوستان گفت پس چرا با وضوح مطرح نمىشود. مگر از چیزى مىترسیم و یا از چیزى مىترسیده اند. این رسول خداست که حرفش را بر چشم و گوش مىگذارند و اطاعتش مىکنند و آب وضویش را با شتاب مىگیرند و نمىگذارند که بر زمین بریزد.
من با لبخند گفتم یکى از قرآن هاى چاپ غیر ایران را بیاورید تا جعل و تحریفى در میان نباشد و گفتم این آیات قرآن در سورهى جمعه حکایت مىکند که رسول خدا را در هنگام خطبه و به خاطر لهو و تجارت تنها مىگذاشتند و همگى از او پراکنده مىشدند: «تَرَکُوکَ قائِماً ...» «2»
و در سوره ى آل عمران حکایت دارد که در میدان جنگ او را تنها مىگذاشتند و آنها را در آخرین نفراتشان فریاد مىزد و آنها از وجود رسول خدا غصه دار مىشدند: «وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فى اخْریکُمْ فَاثابَکُمْ غَمّاً بِغَمٍّ» «1»
و در سورهى توبه از کارشکنى و درگیرى آنها حکایت دارد، که: «فَرِحَ الْمُخَلَّفُون بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّه» «2»
و «رَضُوا بِانْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِف» «3»
و «یَتَرَبَّصُ بَکُمُ الدَّوائِر» «4»
و «اوْضَعُوا خِلافَکُمْ وَ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَة» «5»
و در ... حکایت دارد که هنگام تقسیم غنائم با رسول خدا درگیر مىشدند.
این همه آیات که از نفاق و فسق و کوتاهى و تقصیر و اعتراض بر رسول خدا حکایت دارد، آیا با وفات رسول خدا، به ایمان و استقامت و نجوم هدایت و چراغ راه اشارت خواهد داشت.
- ۹۱/۰۸/۱۲