شرح آخرین قسمت از خطبه 32 نهج البلاغه( قسمت نهم)
- سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۰۳ ب.ظ
- ۳۱ نظر
وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ
اما آخرین جمله این خطبه.
بلاخره این خطبه تمام شد و حضرت در آخرین جمله نکته زیبای دیگری بیان می فرمایند.
در ابتدای این جمله حضرت امر می کنند که دنیا را رها کنید.
«رفض» به معنی ترک کردن و رها کردن است به این خاطر به شیعیان رافضی گویند چون خلفای جور را رها کردن(البته دیگران آزادن برداشت های دیگری داشته باشند).
حضرت می فرمایند رها کنید دنیا را!
اما یه سوال
این چه دنیایی هست که حضرت امیر علی علیه السلام دستور به رها کردن آن می دهد و ولیّ، امروز جامعه«رهبر عزیز» دستور به کسب و توجه به آن می دهند؟ آیا بین این دو بیان تناقض نیست؟
جواب این است که حضرت امیر در این فراز دستور نمی دهند که هر دنیایی را رها کن و به اصطلاح درویش باش!
دستور حضرت به ترک دنیا، شامل آن دنیایی می شود که کسب آن دنیا سبب می شود من در مقابل حکومت به حق، حضرت بایستم.
حضرت می فرمایند دنیایی که سبب می شود تو حقی را پایمال کنی، به خاطر رسیدن به آن دنیا دروغ بگویی، به خاطر رسیدن به آن حقوق دیگران را نادیده بگیری و... حضرت می فرمایند این دنیا را رها کن.
برای اینکه بحث شفاف تر بشه اول چند مثال از زندگی اجتماعی و روزانه می زنم بعد از عالم سیاست،
ممکن است دنیایی که من به خاطر آن دروغ می گویم تا به آن برسد یه آدامس باشد، یا حتی یه غذای نذری!! یا شعارها و وعده های انتخاباتی.
ممکن است دنیایی که من به خاطر آن حقوق دیگران را ضایع می کنم یه سبقت غیر مجاز باشد و یا رد شدن از چراغ زرد چهار راه نزدیک منزلمان.
ممکن است دنیایی که من به خاطر آن ظلم می کنم گرفتن وام با پارتی بازی از یه بانک باشه و یا جر و بحثی که تو خونه با همسرم یا پدر و مادرم دارم و حتی فرزندم.
می بینی که این کلیدها دومینو وار در ذهن ما حرکت می کند و کارهای روزانه ما را جلوی چشممان به تصویر می کشد.
ما گمان می کنیم دنیا فقط برای فلان رئیس و یا فلان مسئول بانک است که سه هزار میلیارد اختلاس کرد.
هیچ وقت کارهای ریز خود را اصلا نمی بینیم. در حالی که اگر پرونده سه هزار میلیارد را از کودکی اش بررسی کنند می بینند او هم از همین چیزهای ریز شروع کرد که اکنون نجومی اختلاس می کند.
دنیا گرایی با زندگی و خوی ما آمیخته است. اگر دقت کنیم می بینیم که آنچه از دنیا سبب می شود که ما حقی را نادیده بگیریم، مذموم حضرت امیر علیه السلام است.
اما در عالم سیاست خیلی واضح می توانید مصادیق و مثال هایش را در این چند سال اخیر پیدا کنید و ببینید. الحمدلله در هر جناح و دسته ای هم این ها حضور پر رنگی دارند.(البته نباید همه چیز را سیاه دید که انقلاب ما رویش هایش بیشتر از ریزش هایش است)
از آن کسی که به شدت به فرزندانش وابسته است و به خاطر آن ها به آب و آتش می زند و همه جا را دودی می بیند تا آن کسی که به شدت به مسئول دفتر و یا معاون اول و دوم خود وابسته است تا سران فتنه که به خاطر رسیدن به قدرت از نظام انتقام گرفتند و...
حال حضرت می فرماید این دنیا را رها کن، نه آن دنیایی که سبب می شود تو به دانشگاه بروی و جهاد علمی تو سبب عزت و اقتدار اسلام در برابر کفر می شود.
منظور حضرت آن کارخانه ای که تو می زنی و باعث می شود تا صد خانوار در کنار تو شغل پیدا کنند و درآمدی داشته باشند نیست.
منظور حضرت از ترک دنیا آن نیست، که تو مسئولیت ها را به بهانه زهد رها کنی و بارها را زمین بگذاری تا افرادی که ضعیفند جلو روند و هم خود را نابود کنند هم بار و مسئولیت را به تباهی بکشانند. چرا که امیرالمومنین نیز خلافت را رها نکرد و تا چند شب به خانه انصار و مهاجرین رفت و از آنها برای گرفتن حق خود در خواست کمک کرد و دوش از بارها خالی نکرد.
کلمه بعدی که حضرت به کار بردند« ذَمِیمَةً » این کلمه در جمله در مقام حال است. پس معنی جمله این می شود دنیا را رها کنید در حالی که مورد مذمت است.
در اینجا اگر بخواهیم دقت بخرج دهیم فاعل مذمت هم می تواند خداوند و رسول او باشد هم می تواند کسی که آن را رها می کند باشد.
شاید با توجه به فاعل رها کردن، بتوان جمله را اینگونه ترجمه کرد:
یعنی دنیا را رها کنید در حالی که در نگاه و اندیشه اتان مورد مذمت است. گاهی اوقات دنیا را ترک می کنیم اما در اندیشه خود همیشه حسرت آن را می خوریم.
دیده ام پیر زنهایی که هفتاد را رد کرده اند و هنوز حسرت آن را می خورند که چرا به خواستگار اول خود که پولدار بود اما دیندار نبود جواب رد داده اند. شاید در جوانی دنیا را رها کرده بود و همسر دیندار را بر پولدار ترجیح داده بود اما بعدا عمری حسرت رها کردن دنیا رو با خود حمل کرده بود. درست است که از دنیا بهره ای نبرده بود اما دنیا را با مذمت رها نکرده بود بلکه دنیا را با حسرت رها کرده بود.
اگر به برخی از کارهای خود توجه کنیم می بینیم که خیلی جاها دنیا را ترک کرده ایم اما با حسرت نه با مذمت.
از زیبا رویی چشم پوشیدیم اما عمری حسرت نگاه نکردن او را خوردیم. از ثروتی که با باطل به دست می آمد چشم پوشی کردیم اما عمری خود را مذمت کردیم و کارمان را خریت خواندیم! اتفاقا این جور آدما خطرناک هم هستند چون اگر دوباره به دنیا برسند آنگاه محاسبه هیچ چیز را نخواهند کرد و هیچ نصیحتی برای آنها سودمند نخواهد بود، چرا که در اطراف خود دیده ایم کسانی که در دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس زاهدانه زندگی کردند و از خیلی پست ها و مقام ها چشم پوشیدن اما بعدا که دیدند عده ای بردند و خوردند حسرت گذشته خود را خوردند که چرا به جبهه رفتند؟ چرا دانشگاه نرفتند؟ چرا جانبازی کردند؟ چرا اسیر شدند؟ و.... حسرت از دست داده ها را خوردند، غافل از آنکه آنچه به دست آورده اند از آنچه از دست داده اند بسیار بیشتر است.
در اطراف خود بسیار دیده ایم کسانی رو که بعد از چشم پوشی از دنیا و امکانات آن، ناگهان به آن رو می آورند و با حسرت به گذشته و کرده خود می نگرند.
البته بگذریم از کسانی که با بی برنامگی دنیا را رها کردند و رها کردن آنها توجیهی برای تنبلی و بی نظمی زندگیشان بود.
خلاصه کلام این است که حضرت می فرماید با مذمت ترکش کن تا حسرتش را یک عمر با خود نکشی و حمال پوچی ها و آرزوها نشوی.
کلام آخر اینکه حضرت می فرماید:« فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ »
بدان که اگر تو دنیا را رها نکی، دنیا تو را رها خواهد کرد. اگر تو او را ترک نکنی دنیا تورا ترک خواهد نمود. چرا که دنیا کسانی رو رها کرده که آنها بسیار مشتاق تر و عاشق تر بودند نسبت به دنیا.
«اشغف» در آیات قرآن سوره یوسف هم به کار برده شده. خداوند حالتی را که زلیخا نسبت به یوسف داشت را با این واژه مشخص نموده است. یعنی شدت علاقه آنقدر است که تمام قلب و وجود انسان را تسخیر خود می کند.
یعنی دنیا رسمش این است که به عاشقان واقعی خود خیانت کند و آنها را رها سازد چه برسد به ما، پس قبل از اینکه او بخواهد خیانت کند و ما را رها کند ما زودتر بجنبیم و او را از دل خود بیرون کنیم و نگذاریم که دنیا گرایی ما سبب از بین رفتن حقی و یا یاری شدن باطلی بشود.
خداوند را شاکریم که توفیق توضیح فارسی این خطبه را به بنده عنایت کرد، خدا پدر و مادر باعث و بانیش را بیامرزد.
انشاالله در پست های بعد یکی دیگر از خطبه های مهم سیاسی حضرت رو اگر مایل بودید بحث می کنیم و الا بریم سراغ صحبت های حضرت آقا.
نظر با شما.
- ۹۱/۰۷/۱۱
احتیاج به نظر این بنده حقیر نیست.