شرح خظبه 32 نهج البلاغه قسمت هفتم
- پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۱، ۱۰:۲۳ ق.ظ
- ۴۹ نظر
فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ
الْجَلَمِ وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ
وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ
مقدمه
اگر بخواهیم این توصیه پایانی حضرت امیر را خوب متوجه شویم باید به
فضای آنچه گفته شد خوب توجه داشته باشیم.
حضرت امیر علیه السلام نمایی از جریان ها و گروه های زمان خودش
را برای ما بیان کردند در آخر حضرت در بیانات مهم علت انحراف
چهار گروه اول را فقط در یک چیز می داند و به آن اشاره می کند و
برای پرهیز از آن نکاتی را می فرمایند.
کسانی که با ما در این بحث همراه بودند دیدند که حضرت مردم زمانه
خود را به پنج دسته تقسیم کرد که چهار دسته از آنها کسانی بودند
که به هر شکل در مقابل حکومت حق حضرت قرار گرفته بودند.
اگه یادتان باشد گفتیم این دسته بندی ها در زمانی اتفاق افتاده که
حکومت و قدرت در دست حق است. یعنی حضرت می فرماید حالا که
من علی بعد از سالها حاکم شدم در برابر من این دسته بندی ها
اتفاق افتاده است و هر کس با لباس خود به جنگ من آمده است.
نکته دیگر که باید به آن توجه داشت حضرت در این خطبه اصلا از
دشمن بیرونی شکایتی نمی کنند و از آن سخنی به میان نمی آورند
بلکه صرفا به اوضاع درونی جامعه اسلامی می پردازد.
حال مهم ترین دلیلی که حضرت برای این همه اتفاقات بیان می کنند
فقط یک چیز است.
قبل از اینکه وارد بحث شوم یه سوال می پرسم مقداری روی آن فکر
کنید بعد بقیه پست رو بخونید.
سوال اینه که از میان این دشمنان کدام یک در چنین فضایی که
حضرت امیر ترسیم کردند بدترین هستند؟
1 – ابلیس و شیاطین 2- هوای نفس و شهوات 3- دنیا
ما ازهر سه اینها بارها ضربه ها خورده ایم اما حضرت امیر در این مقام
فقط به یکی از اینها اشاره می کند و پیرامون آن تذکراتی را می
فرمایند.
اگر به بیان حضرت با دقت بنگریم به این نکته می رسیم که مهم ترین
عاملی که سبب انحراف گروه ها و موضع گیری آنان در برابر حق می
شود، آن هم در هنگامی که قدرت در دست حق است دنــــــــــیا
است.
در بخش پایانی این خطبه حضرت با توجه به این عامل مهم، به این
نکته تذکر می دهند که مهم ترین عامل اینکه در برابر حق در جامعه
اسلامی موضع گیری می کنند فقط هوای نفس نیست فقط شیطان
نیست که مهم ترین عامل دنیا گرایی آقایان است.
قدرت و ثروت آنچنان در چشم این افراد بزرگ شده و نشسته که
حضرت باید این بت را بشکند.
تا وقتی که دنیا برای آنان مانند معبودی باشد کار کردن روی هوای
نفس و پرهیز از فریب شیطان کافی نیست.
یعنی اگر شما بخواهید مسئولین جامعه و مردم را در هنگام قدرت حق
از چیزی پرهیز دهید مهم ترین چیز دنیاگرایی است.
دنیاگرایی سبب می شود که حق در غربت قرار گیرد و هوی نفس و
شیطان به حاکمیت برسند.
به همین دلیل حضرت در این بخش تعابیر و تشبیه های بسیار دقیقی
از دنیا ارائه می دهند.
فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ
ترجمه: پس دنیا در چشم شما کمتر از تفاله برگ درخت سلم که
برای دباغی به کار می رود باشد.
حضرت می فرمایند اگر می خواهید شما که امروز پیام علی را می
شنوید دچار سرنوشت اینان نشوید باید دنیا در نظر و اندیشه شما
کمتر از برگ درختان سلم باشد.
در این جا چند نکته مهم است که باید توضیح داده شود.
اول اینکه حضرت می فرمایند دنیا، خب منظور ایشون از این دنیا
چیست؟ آیا وقتی ما برای آبادانی و ... کشور تلاش می کنیم درس
می خوانیم و... فقط داریم دنیا رو آباد می کنیم؟ آیا دنیا مظاهر دیگه
ای هم دارد؟
دوم اینکه حضرت فرمودن در نظر شما، خب منظور از این نظر و اندیشه
چیه؟
سوم اینکه فرمودن برگ درخت سلم که برای دباغی به کار می رود،
خب چرا حضرت این تشبیه را کردند چرا نگفتند سگ مرده و یا...؟
می بینیم که با روش سوال از این متن کوتاه می توان چه بهره ها که
نگرفت البته به هر میزان سوال ها دقیق تر باشد بهره ها نیز عمیق تر
خواهد بود و البته بیشتر.
این بیانات مانند دریایی از معارف است و سوالات ما ظرف های ما
هستند به هر میزان از متن پرسش داشته باشیم به همان میزیان
بیشتر بهره مند خواهیم شد.
حالا
جواب سوال اول:
شهید مطهری در متاب انسان کامل بحثی را در مورد دنیا و علاقه به
آن مطرح می کن که بحث بسیار جامع و خوبی است ایشان در آنجا به
این نکته اشاره می کنن که دنیا و محبت به دنیا بد نیست بلکه آنچه
بد است راضی شدن به دنیا است بعد ایشان چندین آیه قرآن را به
عنوان شاهد استدلال خود می آورند مانند:
أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ
قَلیل(38 توبه)
مگر از آخرت به زندگى دنیا راضى شدهاید (اگر چنین است بدانید که)
بهره گرفتن از دنیا در قبال آخرت جز اندکى نیست(ترجمه المیزان)
در این آیه آنچه مورد شماتت است راضی شدن به دنیا است نه
محبت دنیا،
شهید بزرگوار مطهری می گوید محبت دنیا امری طبیعی است اما
آنچه که بد است مادی گرایی و ارضی شدن به ثمرات مادی است
یعنی ایمان نداشتن به غیب.
یعنی مبنای تمام محاسبات ما مادیات باشد بدون توجه به عالم غیب.
هر چه در عالم ماده به دست آوردیم آن را جزء موجودی حساب کنیم
و هر به دست نیاوردیم را نابود شده بدانیم بدون اینکه توجه به عالم
غیب داشته باشیم.
در اینجا هم منظور حضرت از دنیا یعنی راضی شدن به همین مادیات
است نه محبت.
یعنی تویی که الان شورش کردی و شهر را به هم ریختی فقط به
خاطر این بود که به پست و مقامی برسی؟ نامه نوشتی! از قبل
دودها را در آسمان دیدی! فقط به خاطر محبت به فرزند و قدرت؟؟؟
این همه ضربه و این همه خیانت فقط برای رسیدن به سهام چند
شرکت؟ این که خیلی کم است.
خداوند می فرماید تلاش شما مجاهدت شما نباید فقط برای رسیدن
به این چیزها باشد بلکه همواره باید عالم غیب را در نظر داشت.
حال اگر کسی به عالم غیب توجه کند دیگر حاضر نیست برای رسیدن
به قدرت و ثروت از هر راهی برود و برای آن هر اقدام باطلی را انجام
دهد.
کسی که راضی به حیات دنیا نیست و بیشتر از دنیا را طلب می کند
مراقب است که اگر رسانه های استکبار برای او کف زدن راهش را
عوض کند چون ملاک او فقط دنیا نیست بلکه او بیشتر می خواهد. و
او می داند که اگر بیگانه از رفتارش خوشحال شد یعنی از دست دادن
قیامت و عالم غیب.
پس منظور از دنیا در این عبارت داشتن قدرت و ثروت نیست بلکه
بیشتر خواهی است بنابراین کنکور دادن، دانشگاه رفتن، درس
خواندن، ازدواج کردن، خانه خریدن و سرمایه جمع کردن بد نیست
مگر اینکه به همین ها راضی شوی، یعنی به کنکور و دانشگاه و...
راضی شدن.
یادم نمی رود وقتی که در دانشگاه تحصیل می کردم یکی از اساتید
ما مشکلی ایجاد کرد به خیلی ها توهین کرد و رفتارهای زننده ای
داشت که باعث اعتراض برخی شد. بنده خدایی بود همکلاسی ما که
در برابر این استاد قیام کرد و در برابر او ایستاد، استاد او را تهدید کرد
که تجدیدش می کند اما در عزم او خللی ایجاد نشد حتی او را تهدید
به اخراج از دانشگاه کردند. اما او ایستاد. چون ترم آخر بود و می
بایست از پایان نامه اش دفاع کند دوستان به او توصیه کردن که دست
نگه دار تا درست تمام شود بعد اقدام کن.
اما او کوتاه نیامد به مدیر گروه که او را نصیحت می کرد قاطعانه گفته
بود یا جای این استاد در این دانشکاه است یا جای من، یکی از ما دو
نفر باید اخراج شود یا او یا من!
بچه درس خوانی هم بود با رتبه بسیار عالی در این دانشکده قبول
شده بود و امید ها به او خیلی زیاد بود اما هیچکدام از این دارائی ها
در چشم او نشسته بود و راضی به این امکانات نبود که سکوت کند تا
فردا مدرکش را بگیرد و...
واقعا ایستادگی کرد جریان کار او خیلی بیخ پیدا کرد. شاهد بودم که
او برای جور کردن چند شاهد که استاد سر کلاس توهین های زشتی
کرده است، به چندین نفر رو زد اما همگی می گفتن بابا ترم آخر بذار
به سلامت از این دانشکده بریم چند سال زحمت کشیدیم تا اینجا
قبولشیم حالا همین طور الکی الکی به هم بزنیمش؟ جالب اینکه
برخی از اینان همان هایی بودند که استاد به آنها توهین کرده بود اما
کمکش نکردند بعد از یک سال چند نفری به کمکش آمدند و او ایستاد
و ثمره ایستادگی خود را گرفت هم از پایان نامه اش با نمره بسیار
عالی دفاع کرد هم آن استاد از دانشکده اخراج شد.
می دیدم که مدرک و نمره واقعا برای او مهم نبود واقعا آماده اخراج
شده بود، این آزادگی و راضی نبودن به مدرک و نمره و... مهم است.
حال به کلام حضرت برگردیم به عبارت ایشان دقت کنید دنیا را در
مقایسه به آخرت می گوید کم یعنی اگر دنیا را به دست آوردی و
آخرت را از دست دادی ضرر کردی اما اگر دنیا را بگونه ای به دست
آوردی که به آخرت تو لطمه ای وارد نشد و چیزی از دست ندادی این
دنیا حلال و طیب و طاهر است چه پست و مقامش باشد چه مدرکش
و چه ثروت و دارائیش.
یکی از اندیشه های غلط این است که آقا دنیا رو رها کن خیالت راحت
بشه!!
خب اگر تو دنیا رو رها کردی آیا دیگران هم آن را رها می کنن؟ یا به تو
می گوین دنیا را رها کنی تا خودشان بر دارنند. تو را تشویق به ترک
می کنند تا به وسیله قدرت و ثروت از تو بردگی بکشند.
و چه زیبا گفت رهبرم که باید جهاد علمی کرد و کشور را آباد آباد کرد.
قدرت و ثروت و علم باید در دست حق باشد نه باطل البته به شرطی
که برای رسیدن به آن حقی پایمال نشود و باطلی رشد نکند و تغذیه
نشود.
ممکن است برای رسیدن به حقت تو حقی را پایمال نکنی، اما باطلی
را یاری کنی!!! اگر اینگونه شد بدان که تو فائز نبودی چرا که باطلی در
کنار حق خواهی تو یاری گشت.
پس باید به همه جوانب نظر داشت.
اما جواب سوال دوم، حضرت می فرماید دنیا در «نظر شما» منظور از
نظر یعنی در تفکر و محاسبات شما دنیا خیلی کم باشد.
همیشه وقتی می خواهی حساب و کتابی راه بیندازی و دو دوتا
چهارتایی بکنی یادت باشد که آنچه از دنیا به دست می آوری خیلی
کم است و آنچه از آخرت از دست می دهی بسیار.
نگو یه دروغ کوچولو گفتم وامم جور شد! نگو یه دروغ کوچولو گفتم نمره
ام جور شد! چرا که در این محاسبه و نظر تو دنیا را که همان نمره و
وام بود، بزرگ دیدی و آخرت را کوچک.
و این محاسبه را تو، به همه عرصه ها سرایت بده. مثلا در عالم
سیاست نگو من یه وعده، یا شعار انتخاباتی می دم و رأی می آورم، وعده
تو یعنی امید در دل میلیون ها نفر، شعار مذهبی تو که به آن پایبند
نیستی، یعنی بازی با اعتقاد میلیون ها نفر، قهر کردن تو یعنی باز
شدن دهان بیگانه!
در این محاسبات چه دادی و چه گرفتی اگه دنیا گرفتی و آخرت را
دادی تو ضرر کردی!
اما جواب سوال سوم
چرا حضرت این تشبیه را بیان کردند؟ چرا تشبیه به مردار نکردند؟
اول خود تشبیه را توضیح دهم.
در قدیم وقتی که می خواستن پوست حیوانی را دباغی کنن، با برگ
درخت سلم ( که شبیه سدر است) دباغی می کردند. چون پوست ها
بوی تعفن بدی(بدتر از گربه مرده) می گرفت آن را با این برگ دباغی
می کردند تا هم بوی گندش گرفته شود هم بوی خوشی بگیرد.
حثاله یعنی باقی مانده و ته مانده. و «قرظ» یعنی همین برگی که برای
دباغی می آورن.
شاهد مثال حضرت، در این عبارت، بر سر این برگ ها است. این برگها
قبل از اینکه دباغی شوند، مالیت داشتند. یعنی ارزش مالی داشتند که
حتی شاید در آن دوران خرید و فروش هم می شدند. اما در عاقبت
همین برگهای خوشبویی که ارزش مالی دارند حالتی را پیدا می کنند
که دیگر حاضر نیستی آن را نگاه کنی بلکه زود دفنش می کنی تا بوی
تعفن آن آزارت ندهد.
حضرت می فرماید درسته در دنیا با روش باطل، چیزی به دست می
آوری، مالی، پستی، مقامی، مدرکی ویا.... اما همین عاقبت چی
می شه؟
چون روش باطل بوده همین دنیایی که معطر به سدر بود آلوده و
متعفن شده است.
یعنی روش ها هستند که این دنیایی که می تواند خوب باشد را به
گند تبدیل می کند.
یعنی در محاسباتت یادت باشد، که همین غذایی که برایت خیلی لذیذ
است و باعث شد از انفاق (نه صدقه) چشم پوشی کنی، همین غذای
لذیذ، ساعتی بعد تبدیل به تعفنی می شود که برای ندیدن آن باید
سیفون را با تمام قوای وجودیت بکشی!!
اگر وقتی این غذای لذیذ را می خوردی، در محاسبه ات خوشحال بودی،
که خوب شد بلاخره پول را ندادم و خودم خوردم و چه غذای خوبی! بدان
جزء آنچه که در کاسه سفید دستشویی می ریزی نصیبی نخواهی
داشت!
اما اگر انفاق کردی و قسمتی از آن را دادی و قسمتی را خودت
خوردی، درست است که آنچه را خوردی تونیز دفع خواهی کرد، اما
بدان که سهم تو فقط مدفوعت نیست و منتظر باش تا در قیامت، طعام
های بسیار به تو بدهند که مدفوعی نداشته باشد. چرا که مدفوع
خصوصیت غذای این دنیا است نه آخرت.
اما اینکه حضرت از ابتدا تشبیه به مردار نکرد برای این بود که کسی از
ابتدا میلی به سوی مردار ندارد اما برگ درخت سلم(سدر) در ابتدا
مورد رغبت است اما در انتها منزجر کننده است.
بقیه کلام حضرت برای پست بعدی ما
در پایان حضرت می خواهد بفرماید در محاسباتت اگر خواستی به
صرف دنیا راضی بشی بدون که جز مدفوع چیزی گیرت نمی آید پس
این دنیا در نگاهت پست تر از باقی مانده برگ درخت سلم که از
دباغی پوست باقی مانده است باشد.
منتظر نظرات خوب و دقیقتون هستم
نظرات و سوالات شما
نظر وب: ما
سلام. خدا قوت. مطلبتون رو خوندم و بازم میگم خدا قوت.
به نظرم نوع نگاهتون به مسایل و مثال هایی که می آرین و مطالب رو ملموس می کنین خیلی خوب و جالبه و مطلب رو همه کس فهم تر می کنه.
به نظرم در مان این دنیا گیرایی اول پایه ریزی اعتقادی درست و اصولی است، یعنی بینیان اعتقادی باید از ابتدا درست ریخته بشه تا انسان اهم و مهم رو از هم تشخیص بده و در کنار اون خودسازی و تصفیه ی مداوم نفسه که می تونه جلو کور شدن بصیرت افراد رو بگیره، بسیارند افرادی که خودشان خوب و بد را می دانند اما موقع عمل نمی توانند در مقابل نفسشان ایستادگی کنند و شروع به توجیه می کنند. به قول یکی از استادان بزرگوار ما، شیطان یه توجیه المسایل دست این افراد می دهد که تمام اشتباهات و تسلیم شدن در برابر خواهش های نفس را با آن توجیه المسای ل، تو جیه می کنند و این می شود که در کنش فردی و اجتماعی این شخص،ارزش ها رفته رفته رنگ باخته و ضد ارزش ها پررنگ تر می شوند. موید باشید.راستی کاش زود تر چند تا پست در باره ی بصیرت و دشمن شناسی هم حد اقل در سپیده ی سپهر بزارین. یا علی
سوال شما
سلام
شاید به نظر سوالم مسخره به نظر برسه
1- اما چه جوری میشه فهمید خود ادم به این دنیا وابسته شده یا نه؟
2- ویا این دنیا قانعش میکنه ویا کرده یا نه؟
3- خیلی ها میگند زیر ساختار اعتقادی
اما ادم یه کم که بزرگ تر میشه تازه میفهمه نه خیلی مشکله مرز بین تلاش برای موفقیت یا راضی شدن به دنیا را فهمید؟
4- اصلا این مرز را چه جوری تشخیص بدیم؟
5- وچه کسی این مرز را مشخص میکنه؟
6- توی یکی از وب هاتون خوندم ان شخصی که با مسائل خانوادگی از دنیا زده میشه
ایا این زدگی ارزشی داره ؟؟
7- خب اون شخص آبی برای شنا کردن نداشته وگرنه شاید اون هم شناگر ماهری میشده؟
با این دید شاید کسانی که زندگی مرفهی دارند وبه این دنیادل بستن را بتونیم توجیح کنیم!
هرچند خودم مخالفم!!
اینم یه اعتراض به خودم
اما چگونه؟؟؟
یا علی
معین پور
جواب ما
1- وابسته شدنی بده که باعث بشه حقی پایمال بشه و یا نادیده بگرفته بشه
مثلا مادری آنقدر به فرزند خودش وابسته است که اگر بچه اش با کسی دعوا کند بدون تحقیق حق رو به فرزند خودش بده و بگه دیگران بد هستند
2- اینکه دنیا قانعش می کند به این است که فقط منافع مادی را در نظر می گیرد اگر برایش منفعت داشت انجام می دهد و الا ترکش می کند
مثلا به او می گویند انفاق کن می گوید در صورتی انفاق می کنم که یا سود مالی ببرم و یا سود شهرت مثلا به دیگران اعلام کنید که بدانند من کمک کردم
این یعنی قانع شدن به دنیا
مثال بهتر بزنم دیدی بعضی وقتا عصبانی می شی؟
هر وقت عصبانی شدی هیچی نگو حتی اگر طرف مقابل حرص ترا در بیاورد! بعد به تو می گویند چرا چیزی نمی گویی ؟ جواب می دی به خاطر خدا
3- بله مشکل ما نیاز داریم که خیلی زیاد با معارف دینی آشنا شویم
شما انتظار نداشته باش که با خواندن چند متن به فهم از دنیا برسی
دنیا جلوه های گوناکون دارد از این جلوه راحت می شی گیر جلوه بعد می افتی
4- همون طور که عرض کردم مطالعه و عالم شدن و تفکر دقت به ما کمک می کنه
سیستم مراقبه اردو رو یادتون هست؟
هر شب اونو اگه انجام بدی بهتر متوجه می شی
5- این مرز در قرآن و روایات مثل نهج البلاغه مشخص شده و توسط متفکرینی مثل شهید مطهری تبیین گردیده
6- بله ارزش دارد اما کمتر
مثلا گاهی خودت از دینا با ریاضت جدا می شوی گاهی هم خدا با بلا جدایت می کند اگر وقتی که خدا با بلایش جدایت کرد اهل صبر و بصیرت بودی این هم به همان اندازه بلکه بیشتر ارزش مند می شود اما اگر اهل جزع بودی ارزشش کمتر است
7- بله شناگر ماهری می شده اما ممکنه کار خوبی کرده باشه که خدا به خاطر آن کار خوب او را مبتلا کرده است
به همین خاطر به تلاش و سعی من پاداش می دن نه عمل
یا علی
- ۹۱/۰۶/۱۶
به نظرم نوع نگاهتون به مسایل و مثال هایی که می آرین و مطالب رو ملموس می کنین خیلی خوب و جالبه و مطلب رو همه کس فهم تر می کنه.
به نظرم در مان این دنیا گیرایی اول پایه ریزی اعتقادی درست و اصولی است، یعنی بینیان اعتقادی باید از ابتدا درست ریخته بشه تا انسان اهم و مهم رو از هم تشخیص بده و در کنار اون خودسازی و تصفیه ی مداوم نفسه که می تونه جلو کور شدن بصیرت افراد رو بگیره، بسیارند افرادی که خودشان خوب و بد را می دانند اما موقع عمل نمی توانند در مقابل نفسشان ایستادگی کنند و شروع به توجیه می کنند. به قول یکی از استادان بزرگوار ما، شیطان یه توجیه المسایل دست این افراد می دهد که تمام اشتباهات و تسلیم شدن در برابر خواهش های نفس را با آن توجیه المسای ل، تو جیه می کنند و این می شود که در کنش فردی و اجتماعی این شخص،ارزش ها رفته رفته رنگ باخته و ضد ارزش ها پررنگ تر می شوند. موید باشید.راستی کاش زود تر چند تا پست در باره ی بصیرت و دشمن شناسی هم حد اقل در سپیده ی سپهر بزارین. یا علی