شرح کوتاهی بر خطبه 32 (قسمت پنجم)
- سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۲۵ ق.ظ
- ۲۷ نظر
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ
الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَیْسَ
مِنْ ذَلِکَ فِی مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى
چهارمین از اصناف مردم در زمان حضرت امیر علیه السلام کسانی هستند که چون
امکانات نداشتند نتوانسته اند به قدرت برسند به همین خاطر خود را زاهد
نشان می دهند یعنی ما اصلا تمایل به قدرت نداشتیم در حالی که تمایل داشتند
اما قدرت نداشتند.
این گروه شباهت زیادی به گروه اول دارد و از جنبه هایی نیز تفاوت دارد که در ادامه
به آن اشاره می شود.
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ
دسته ای دیگر از خواص و مردم کسانی هستند که نتوانسته اند به قدرت
برسند واین به چند دلیل است:
اینکه اینها به قدرت نرسیدن و گوشه ای نشسته اند شما را فریب ندهد که گمان
کنید اینان زاهدان روزگار هستند بلکه این نرسیدن چند دلیل دارد.
ضُئُولَةُ نَفْسِهِ
حقارت شخصیتشان است.
از این نظر اینان شبیه دسته اول هستند چون آنان هم اگر به قدرت نرسیده بودند
به خاطر این بود از نظر شخصیتی حقیر و کوچک بودند. حضرت امیر در آنجا با واژه
«مهانه» به این خصلت اشاره کرد و در اینجا با واژه «ضئوله» که هر دو به معنی
پست و حقیر بودن شخصیت است.
اما یه اختلاف کوچک از نظر معنایی دارند و آن این است که در واژه «مهانه» که
ریشه آن مهن است چند معنا با هم مد نظر است. که لازم است به آن توجه کنیم.
واژه مهن در مورد کسی به کار می رود که اختیار و نیرو و توانایی دارد اما نیرو و
توانایی او تحت سیطره صاحبش است.
مانند عبدی که تمام فعالیت او برای صاحبش است. در عرب مثال زده اند به لباسی
که در دست شوینده لباس است که آن را به هر گونه که بخواهد می فشارد و در
می آورد.
اگر حضرت در اینجا از این واژه استفاده نموده اند برای این است که می خواهند به
این نکته اشاره کنند که اینان شاید استعداد کسب قدرت و شورش بر علیه حکومت
را داشته باشند اما مانند اسیری می مانند که اسیر دیگر خلق و خوی خود است.
مثلا چون آدم بد دهنی است و اخلاق ندارد سبب شده که دیگر استعدادهایش
اسیر این حالت باشد. و یا مثل کسی که استعدادش اسیر شهوتش است. او
استعداد دارد اما اسیر شیطان و نفس است به همین دلیل شخصیتی حقیر و
پست پیدا کرده است.
اما
در اینجا حضرت او واژه «ضئول» استفاده می کنند. دراین واژه معنای اسارت نیست
بلکه معنای ضعف و لاغری دارد. یعنی این دسته از آدم ها اصلا استعدادی برای
فتنه انگیزی ندارند نه اینکه استعداد دارند اما استعدادشان اسیر نفس و شیطان
است.
پس یکی از تفاوت ها و شباهت های این دو دسته با هم روشن شد.
درست است که هر دو به خاطر حقارت شخصیت فتنه انگیزی نمی کنند و به قدرت
نرسیده اند، اما این حقارت و پستی شخصیت دو ریشه دارد:
1 دسته اول «مهانت» نفس دارند یعنی حقیر بودن شخصیتش به خاطر اسارت در
دست نفس و شیطان است. امکانات و استعداد شخصی دارد اما همه آنها اسیر در
شهوت و ...است، به همین خاطر او از نظر شخصیتی انسانی حقیر و پست شده
است.
2 دسته بعد که حضرت در چهارمین دسته بیان کردن، «ضئولت» نفس دارند یعنی
اصلا استعدادی ندارد تا اسیر شهوت و شیطان شود. پس او نیز به همین خاطر از
نظر شخصیتی انسانی حقیر و پست شده است.
در اینجا باید به نکته مهم دیگری اشاره کرد و آن اینکه گروه اول و دوم یه شباهت
داشتن و آن اینکه اگر گروه اول مانند گروه دوم امکانات پیدا می کرد فساد در زمین
می کرد.
اما گروه سوم و چهارم طالب دنیا هستند. گروه سوم برای رسیدن به آن تلاش می
کند و دنیا را با عمل آخرت طلب می کند و شاید به این دنیا هم برسد اما گروه
چهارم که در اینجا در مورد آن بحث می کنیم به این دنیا نمی رسد همان طور که
دسته اول به فساد در زمین نرسیدن، و این نرسیدن به خاطر حقیر بودن شخصیت
آنها است.
پس
1 - گروه اول و چهارم در نرسیدن به فساد و دنیا به خاطر حقیر بودن شخصیت به
هم شبیه هستند.
2 - گروه دوم و سوم نیز در رسیدن به فساد، فتنه و دنیا به خاطر علنی کردن شر
و داشتن امکانات شبیه به هم هستند.
3 – گروه اول و دوم هر دو در اینکه هدفشان فنته انگیزی و فساد است شبیه به
هم هستند اما یه گروه به خاطر داشتن امکانات موفق به فساد می شود اما گروه
دیگر به خاطر حقارت نفس و نداشتن امکانات موفق به فساد نمی شود پس خود را
آرام و بدون خطر نشان می دهد در حالی که اگر مانند گروه دوم امکانات داشت
فتنه انگیزی و فساد می کرد.
4 – گروه سوم و چهارم هر دو طالب دنیا هستند، گروه سوم به خاطر داشتن
امکانات موفق به کسب دنیا به وسیله آخرت می شود اما گروه چهارم به خاطر
حقارت نفس و نداشتن امکانات به زهد نمایی رو می آورد و حالا که دستش به دنیا
نمی رسد خود را زاهد و قانع نشان می دهد در حالی که اگر مانند گروه سوم
امکانات داشت او نیز طالب دنیا به وسیله اعمال آخرت می شد. اینکه او به دنیا رو
نیاورده نه از این بابت بوده که واقعا زاهد است بلکه به خاطر نداشتن امکانات و
حقارت شخصیت به زهد و قناعت رو آورده است.
وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ.
نداشتن وسیله و قبیله سبب دنیا طلب نشدن اینان شده.
اینان نه تنها از نظر شخصیتی حقیر هستند بلکه وسیله ای هم از نظر مالی و نیرو،
افراد ندارند.
فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ
چون نمی تواند به آرزوهایش برسد(نه امکانات شخصیتی دارد و نه امکانات
مادی) پس به همان حالی که دارد قانع شده یعنی خود را راضی به امکانات
نداشته اش نشان می دهد. در حالی که بویی از مقام رضا نبرده و آن را درک نکرده
است.
فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ
خود را به لباس اهل قناعت زینت می دهد.
قناعت لباسی است که او به تن کرده پس وقتی مقابل مردم می آید این لباس را
به تن می کند و الا قناعت در قلب او هیچ جایی ندارد. در حالی که این صفات
اخالقی باید در قلب و نفس مستقر شود نه اینکه به جای نفس بر تن باشد.
حضرت می فرماید آنان اصلا قناعت را درک نکرده اند و اعتقادی قلبی به آن ندارند
بلکه آن را مانند لباسی زینتی برای جلوه گری و جذب سست عنصر ها به تن می
کنند و در میان مردم ظاهر می شوند.
وَ تَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ
اینان لباس دیگری هم دارند که برای خود نمایی در میان مردم آن را به تن
می کنند و آن لباس زهد است. در حالی که اینان بویی از زهد نبردن و زهد در
قلب آنان جایگاهی ندارد.
بارها این خبر را شنیده ایم که مامورین انتظامی برخی از کلاش هایی که لباس
اینان را به تن کرده اند را بازداشت کردند.
خب با لباس مامورین چه می کنند؟
ادای مامورین را در می آورند تا به مقاصد پلید خود برسند.
حال با لباس اهل زهد اینان چه می کنند؟
مردم چه عقیده ای به اهل زهد و... دارند و اینان چگونه از این عقیده ها سوء
استفاده می کنند؟
حضرت در این قسمت به گروهی اشاره می کنند که بر خلاف گروه های قبلی با
لباس اهل زهد و قناعت در میان مردم ظاهر می شوند در حالی که دیگر گروه ها
این صفت را نداشتن.
وَ لَیْسَ مِنْ ذَلِکَ فِی مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى
حضرت می فرماید این در حالی است که اینان در هیچ صبح و شامی از
اهل زهد و قناعت نبودن.
تذکر چند نکته ضروری
تذکر یک: حضرت می فرماید زمانه اینگونه شده، نه اینکه حکومت و نظام
اسلامی اینگونه است. در تحلیل ها باید دقت کرد که حضرت عرف زمانه را توصیف
می کنند نه حکومت اسلامی را، یعنی در زمانی که من امیرالمؤمنین قدرت را در
دست دارم و خلیفه مسلمین هستم مردم پنج دسته اند.
تذکردوم: حضرت می فرماید حالا که حاکمیت در دست حق است باید توجه بکنید
که عده ای در این دوران به قدرت نرسیده اند اما این عده ای که به قدرت نرسیدن
چندگونه برخورد دارند و چند دسته می شوند که حضرت چهار دسته را توضیح داد.
برخی از کسانی که به قدرت نرسیده اند قیافه مذهبی به خود می گیرند، برخی
دیگر برای رسیدن به قدرت شر به پا می کنند و برخی دیگر برای رسیده به قدرت
هیچ کدام از این کارها را انجام نمی دهند بلکه بی تفاوت هستند و این بی تفاوت
ها دسته اول هستند که اگر امکانات پیدا کنند ضربه خود را خواهند زد.
- ۹۱/۰۵/۳۱
عید شما هم مبارک برادر.
شرمنده ها...انشاالله بعدا یه کلیپ میذاریم برای دانلود که برادرا هم دانلود کنن.
خدا حفظتون کنه.
الان پست جدید رو میخونم.
یامهدی...