جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

تحلیلی سیاسی فرهنگی

جنبش مرصوص

خداوند در سوره صف می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ

می خواهیم از مرصوصین شویم.
بنیان مرصوص یعنی بناهای پولادین

پیوندها

مطالب شما در مورد سسله بحث های اهداف(1)

باز فکر میکنم هر یک از این موقعیت ها به چند دسته تقسیم می شود مثل موقعیت زمانی به موقعیت زمانی در زمانی خیلی دور

و موقعیت زمانی در مثلا چند ماهه دیگه و موقعیت زمانی حال.

در بحث اهداف و انگیزه ها: انگیزه به آدم تحرک میده و باعث می شود انسان در مسیر رسیدن به هدفش گاهی که سرعت آدم کم می شود یا بر اثر دیدن موانع صفر میشود دوباره نیرو بگیرد و مصمم تر و با اراده بیشتر به حرکت ادامه دهد و یک حس درونی ست و این حس درونی هم از خود انسان ایجاد می شود و هم بر اثر عوامل خارجی  در محیط اطراف.

انگیزه عامل حرکت است و اصل هدف نیست ولی گاهی نبودن انگیزه باعث توقف یا دیر رسیدن به هدف اصلی میشود و باید فراگیری انگیزه یک هدف شود جزو اهداف کوتاه مدت یا میان مدت. مثلا منه نوعی میخواهم در رشته ی مورد علاقه ام تحصیل کنم ولی ضرورت رشته ام و اینکه چرا باید به تحصیل بپردازم را نمی دونم در این صورت نباید به سختی و بدبختی خودم را مجبور کنم که این کار را انجام دهم بلکه باید سعی کنم در خودم انگیزه که عامل حرکت است و یا روغن کاری خوبی بر چرخ های زنگ زده من می کند باشد تا راحت و روان به تحصیل بپردازم که هم بازده کارم بیشتر میشود و هم از زمان بیشترین استفاده را می کند . چه جوری بگم مثل یک کاتالیزگر در انجام واکنش های شیمیایی به آن نیاز است تا به انجام واکنش سرعت بخشد.

ولی گاهی تفکیک میان انگیزه و هدف هم کار دشواری ست چون بعضی از انگیزه ها شرایط عالی و امکانات خاص می خواهند و شاید هم خیلی کمیاب و دور از دسترس باشد مثل بعضی از روغن های ماشین که به سختی و بدبختی دربازار پیدا میشه و کلی آدم برای رسیدن به آن باید بدو بدو کنه .

در بحث روش ها و هدف: گاهی آسیب بزرگی ست وقتی روش ها هدف واقع می شوند ولی گاهی انسان با رسیدن به این روش ها اعتماد به نفس میگیرد و مثل تشویق معلمی ست که باعث تلاش بیشتر شاگرد می شود ولی گاهی هم غرور و یا فراموشی اصل هدف.

به نظر من خوبه که آدم یه جاهایی از روشها لذت ببره و وقتی ابزاری رو بدست میاره خوشحال بشه و یا مرحله را می پیماید خدارو شکر کنه و بهش فکر کنه که چه جوری به این ابراز و مرحله رسیده تا در زمینه های دیگر که ابزاری ندارد یا مرحله ای را طی نکرده است یکم بفهمد که چگونه باید آنها را هم در اون زمینه بدست آورد ولی باید بین این خوشحالی و این تفکر را با غرق شدن در آن خط کشید . گاهی آدم چنان غرق در این شادی می شود که از هدف اصلی دور میشود و یا فراموش می شود . یه حالت تعادلی باید برقرار باشد.

که به نظر من ایجاد این حالت تعادلی خیلی سخته مخصوصا برای بعضی ها که یه چادر ضخیم مشکی روی عقلشون انداختند و حتی میخوان بدونند خط کش کجاست و تفاوتش رو رعایت کنند ولی نمی بینند و نمی تونند بفهمند و نمی دونند هم یک لحظه اگر با سرشان را تکانی بدهند و یا با یک حرکت دست می توانند چادر را بندازند و حجاب ها را کنار بزنند ولی....

گیر کردند و یا دوست دارند همین طور گیر کنند ... ویا لذت هم می برند و یا نمی برند هم...

من هم در دیدن این خط کش ها مشکل دارم. .. خیلی هم مشکل دارم.

یه مثال از خودم:مثلا من هدفم را کسب تخصصی در فلان زمینه ای می گذارم مثل m  . وقتی من در این زمینه حتی تیترهای این موضوع را نمی دانستم و حتی صحبت کردن دیگران برایم درباره این موضوع غریب بود و وقتی تلاش کردم و جوون کندم و دو تا نه یکی پله بالا رفتم ویکم فهممیدم قضیه چی به چیه... وقتی در یک جمع دوستانه یا یکم بزرگتر حرف میزنم و چهارتاکلمه میگم که برای اونا جدید بوده و تاثیر گذار و خوب  بوده خوشحال میشم و حسابی ذوق میکنم و به هوا می پرم و لذت می برم که شاد بشم و به هوا بپرم و به هوا پریدن را تجربه کنم برای پریدن های بعدی...و خودم هم می فهمم که یکم به رسیدن به m  نزدیک شدم و m  ای که برایم کوه بود با گرفتن اعتماد به نفس برای رسیدن به هدفم بیشتر تلاش میکنم و شاید تپه شد....

اما....

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

گاهی آدم خوشحالی اش طولانی و همیشگی میشود و انگار نه انگار که هدف بزرگتری هم داشته است و همانجا متوقف می شود .

نمیگم بین این خوشحالی چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد مثل خودنمایی . تکبر .. ریا... نفاق و ...

ولی بابا آدم به هدفش نمیرسه .. هی درجا میزنه...

 گاهی عرق میریزه و خسته میشه ولی نمیتونه بیاد بیرون چون اون لذته تو وجودت ریشه دوانده.

خب بگذریم.ولی هدف گذاشتن بعضی روش ها در بعضی برهه ها خوبه و تحرک بخش ولی یه جاهایی نباید این روش ها هدف قرار بگیره.

یا حق

 



سلام.
درمورد اقسام دیگر هدف واقعیتش خیلی فکر کردم، یه مورد به ذهنم رسید که نتونستم توی هیچ کدوم از این دسته ها بذارم، کسب علم و افزایش دانایی!
به نظر من هم بحث هدف و انگیزه با هم فرق میکنه! مثلا برای پیدا کردن یک شغل، انگیزه کسب درآمد و تأمین آینده است اما هدف داشتن یک شغل با یک سری شرایط است.
یا موقعی که میریم گردش ... انگیزه مون لذت بردن و ایجاد آرامش و شاد شدنه و هدف رفتن به یه مکان مثل کوه، جنگل و ... (یه محیط دارای یه سری شرایطه)
در مورد روشها و اهداف: گاهی برای درس خوندن دچار این اشتباه میشیم چون هدف از تحصیل کردن و دانشگاه رفتن کسب علمه با انگیزه ی کشف حقیقت و روشش هم اینه که یه سری درسها رو که مربوط به رشته مورد نظر هست رو بخونیم تا جایی که به مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکتری برسیم. اما خیلی اوقات همون گرفتن مدرک میشه هدف و در طول راه به هدف اصلی توجهی نمیشه و همین میشه که آخر دوران تحصیل معمولا دانشجوها علم کافی از رشته شون ندارن.
یا راجع به کارهای فرهنگی میشه گفت هدف اصلی توی مجموعه ای مثل سپهر اینه که یه سری از جوونها رو که تأثیر بیشتری روی اطرافیانشون دارن،حالا به خاطر درس خوندن یا استعداد های زیادشون، دور هم جمع کنن و درست تربیتشون کنن، طوری که با ارزش های دینی و ملی مون سازگار باشه.ولی برای این کار از روشی مثل ازدو استفاده میشه با یه محیط شاد و صمیمی. حالا اگه اینجا هدف و روش اشتباه گرفته بشه و فقط روی اردوها تمرکز بشه و روی کلاسها و هزینه ها و مربی ها و شاد بودن برنامه های افتتاحیه و اختتامیه!همه چیز به هم میریزه...

  • محمد جواد ابراهیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">